وبلاگ

توضیح وبلاگ من

دانلود پایان نامه بررسی و نقد شیوه های طنز ...

 

بگشود گره ز زلف زرتار

 

محبوبه ی نیلگون عماری

 
 

یزدان بکمال شد پدیدار

 

و اهریمن زشتر و حصاری

 
 

یادآر ز شمع مرده یاد آر

 
 

این مسمط حزن انگیز که درد و رنج و حس نفرت و انزجار شاعر را درحق قاتلان دوست دیرین خود نمودارمی سازد ازحیث سبک و قالب و قافیه بندی درادبیات ایران بدعت تازه ای گذاشت و پای ازچهاردیوار افکار و انواع مرسوم شعر قدیم بیرون نهاد. از این جهت"دخو"را باید هم در تحول نثرفارسی و هم درپیدایش شیوه های نو در شعر ایران از پیشوایان دانست.»
(دهخدا،۱۳۵۲: ۷۱)
«پس از پیروزی مجاهدان و فتح تهران و خلع محمد علی شاه ، علامه دهخدا به ایران بازگشت و در تهران وکرمان به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و به مجلس رفت. با آغاز جنگ جهانی اول دهخدا به یکی از روستاهای چهارمحال و بختیاری رفت و در همان جا شوق تالیف لغت نامه فارسی او را برانگخیت و درمدت اقامت خود درآنجا فرهنگ فرانسه به فارسی را نوشت و روح القوانین منتسکیو را ترجمه کرد. »
«وقتی جنگ تمام شدبه تهران بازگشت ولی دیگرازکارهای سیاسی وهمچنین روزنامه نگاری کناره گرفت وبه کارهای ادبی و فرهنگی پرداخت .مدتی ریاست دفتر وزارت معارف و تفتیش وزارت عدلیه رابه عهده داشت و سپس رئیس مدرسه عالی حقوق علوم سیاسی شد و تا آخر عمر(۷اسفند۱۳۳۴ه.ش)کارش مطالعه و تحقیق بود.
دهخدا در مطالعات و تحقیقاتش نیز مردی پر تلاش بود و پشت کارعجیبی داشت .یکی از بزرگترین و با ارزش ترین آثار علامه دهخداکه هنوز هم تکمیل نشده است. »لغت نامه دهخدا است که بزرگترین فرهنگ فارسی است. ( دهخدا،۱۳۸۰، ۷۰-۶۸)
دقت در فرهنگ های فارسی علامه دهخدا را متوجه ساخت که مولفان فرهنگ ها ، غالباً لغت و معنی را از کتاب های یک دیگر رونویسی کرده اند و درنتیجه اشتباه ها از فرهنگی به فرهنگی دیگر منتقل شده و غلط خوانی و غلط نویسی کاتبان نیزمزید برعلت شده است. به همین سبب پایه های کارش رابرمبنای تحقیق به معنی اصولی نهاد. پس ازمرگش استادانی چون دکترمحمد معین کارش را دنبال کردند و بعد از معین هم گروه های مختلفی به سرپرستی دکتر جعفر شهیدی کارش را دنبال می کنند. ناگفته نماند که عده ای معتقدندکه لغت نامه دهخدا را بعد از او ویران کردند وآن چیزی که امروز به عنوان لغت نامه دهخداوجود دارد مطلقا لغت نامه دهخدا نیست. البته منطقی به نظرنمی رسد که کارو نیّت اصلی دهخدا امروز تا این حدتحریف شده باشد، چرا که لااقل کسانی کارش را دنبال کرده اندکه از یاران و شاگردانش بودند و خود نیز درتحقیق دستی داشته و به کاری که می کنند معتقدند.
ازآثاردیگردهخدا”امثال وحکم“است که گنجینه ی با ارزشی است ازمثل های فارسی. با توجه به این که دهخدا در نثرچرند و پرند نیز امثال و حکم فارسی را خیلی فراوان بکار می گیرد می توان گفت عشق و علاقه دهخدا به ضرب المثل ها و کنایات رایج دربین مردم، ازآغاز نویسندگی وجود داشته است .این اثر در ادبیات فارسی نظیر ندارد و دهخدا با این تالیف بزرگ ،خدمت بزرگی به فولکلور و فرهنگ عامه این سرزمین کرده است چرا که قبل از آن ادبیات فارسی جای چنین فرهنگی را خالی داشت.
«گذشته از این ها دهخدا چند کتاب و دیوان را تصحیح کرده است و یا تصحیحات دیگران را اصلاح کرده ،ازجمله دیوان ناصرخسرو، سیدحسن غزنوی ،حافظ، منوچهری ،فرخی ،مسعود سعد،سوزنی و ابن یمین .همچنین لغت فرس اسدی وصحاح الفرس و یوسف وزلیخاراتصحیح کرده است وبرآن حاشیه نوشته است. از این تصیحات فقط چندتایی چاپ شده و بقیه هنوز چاپ نشده است. »
دهخدا زبان فرانسه را خوب می دانست و از منتسکیو دو اثر معرف"روح القوانین"و"عظمت و انحطاط روم"را به فارسی ترجمه کرده است که متاسفانه این دوکتاب هنوز چاپ نشده است. دهخدا شاعرهم بود.
درشعر نوآوری هایی هم کرده است و تا حدی به تحول شعرفارسی ازلحاظ موضوع وشیوه ی بیان کمک کرده است .«دهخدای شاعر بیشتر همان دخوی چرند و پرند نویسی است تا دهخدای محقق گرچه دهخدا اشعار فراوانی بابه کارگرفتن مفاهیم شعر کلاسیک ایران به سبک شعرای قدیم سروده اما اهمیّت وارزش اشعارش درآن قسمت است که شعرطنز آمیزاجتماعی می گوید. در این گونه اشعار دهخدا آگاهانه از زبان عامیانه استفاده می کند و گاه سخنان طنز آمیزخود را در همان قالب کلاسیک عرضه می دارد اشعار طنزآمیز دهخدا با هجو و هزلی که در ادبیات کهن فارسی داریم کاملاً متفاوت است و می توان گفت دهخدا بنیان گذار شعر طنزآمیزمعاصراست، شعری که شناخته نشد. و حتی ازطرف سنت گرایان نادیده گرفته شد چون “فکاهی “است. حالا چقدر نمایان گر زندگی مردم عصر و اوضاع اجتماعی عصراست مهم نیست!این گونه اشعار سهم عظیمی دربیدارکردن مردم ما داشته است اما به قول خسرو فرشید رود شعر طنزآلود دوران مشروطیت باتوطئه ی سکوت روبرو شده است.»
این نوع شعر در مطبوعات دوره ی انقلاب مشروطیت فراوان دیده می شود.ودهخدا مسمط زیبایی دارد با مطلع “مردودخدا رانده ی هربنده آلبلا ای “که نمونه ی زیبایی است ازاین گونه اشعارکه درآن زبان عامیانه به زیباترین صورت ممکن بکارگرفته شده است.
«اما سخن گفتن از تالیفات و آثار دهخدا حتی با این همه ارزشی که در ادبیات فارسی دارند، راه شناختن دهخدا نیست. دهخدا یک “انسان"بود، انسانی که درظلمت فقر و فساد سلاح قلم به دست گرفت تا بجنگد دهخدا عصرش را می شناخت و مردم سرزمینش را دوست داشت . نمی توانست ساکت بماند ومجاهدی بود که درصف “انسانیت “جهاد می کرد. اگر می شدازآثاروتالیفات کسی بتوانیم اورا بشنا سیم معتقد نبودم که ملا بودن چه آسون ، آدم بودن چه مشکل. ودهخدا “آدم” بود. علامه علی اکبر دهخدا دربعد از ظهر دو شنبه هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴ در سن حدود ۸۳ سالگی دار فانی را وداع گفت و درروز سه شنبه هشتم اسفند ماه ۱۳۳۴ جنازه ی او با حضور برخی از استادان و دانشجویان در ابن بابویه در مقبره ی خانوادگی اش به خاک سپرده شد.»
( دهخدا ،۱۳۸۰: ۸-۷)
فصل سوم:
دهخدا و اوضاع و احوال سیاسی و اجتماعی زمان او
۳-۱٫ اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان دهخدا
انسان برای بودن و ماندن،زندگی کردن دست به هر کاری می زند.به جا های مختلف سفر می کند، مکان های ناشناخته را کشف می کند، با محیط های مختلف ارتباط برقرار می کند ودر کنار همه ی این ها ،برای بقا وزنده بودنش ، مبارزه می کند.مبارزه گاهی با لشکر کشی ها وخون ریزی ها همراه است، گاه با قلم وکاغذ وگاهی با سکوت .نگارنده این رساله در تتبعات خود به این نکته رسیده است که انسان،زندگی اش را با مبارزه آغاز کرده است.وبی شک اولین چیزی را که شناخته و دریافته، مبارزه بوده است. مبارزه نه تنها برای ماندن و زنده ماندن بلکه برای به پیش رفتن و آگاهی. انسان بدوی مبارزه می کند برای « بقا » برای اینکه اگر مبارزه نکند زنده نمی ماند وحضرت آدم هم انگار با « راکدماندن » ، یک جاماندن و تسلیم بودن مبارزه می کند . برای آگاهی بیشتر،شناخت بیشتر،وشناختن سرزمینهای دور،دشتهای وسیع پشت کوه ها ، و دریاهای دورتر و نمی خواهد راکد بماند و رنج بردن و پویا بودن را نشناسد ، اگر بهشت زندانش باشد.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

و این روح مبارز انسانی در تمام تاریخ جاری است و حتی تاریک ترین ادوار تاریخ بشر خالی از مبارزه و انسان مبارز نیست. چرا که انسان های مبارز حلقه هایی هستند که زنجیر « ابتدا » را تا انتها یا تا بی نهایت می سازند و چه فرقی می کند که سلاح آنها چه باشد ؟
علامه دهخدا نیز حلقه ای از این زنجیر است . مردی که قلم بر می دارد و راه طنز را بر می گزیند تا مبارزه کند. علیه هر آنچه ظلم وظالم، فساد و فاسد ، جهل و پوسیدگی است و هر آنچه غیرانسانی و نامردی است. و سخن من ازعلامه دهخدااست و طنز بی نهایت زیبای او. موضوع این پایان نامه بررسی ناچیز و کوتاهی است که مسلماًنمی تواند نمایانگر گزارش کار علامه علی اکبر دهخداآنچنانکه هست باشد اما تلاشی است برای سخن گفتن از علامه دهخداومبارزه ی انسانی او. (امیری؛ ۱۳۹۱)
سختی های فراوانی پیرامون تاریخ عصرقاجارشنیده ایم و قلم فرسایی های بسیاری دراین زمینه شده است. عصر قاجار بیش از اینکه عصراستبداد و بیداد باشد عصرنادانی و بی خبری است. با اینکه ناصرالدین شاه بارها به اروپا می رود و این خود بایستی تجربه ی ارزنده ای درشناخت اوضاع دنیا برایش باشد ولی این سفرها به جای آنکه سازنده باشند موجب نوعی ترس و درنتیجه تسلیم شدن به آنچه هست می گردند.کسروی در تاریخ مشروطۀ ایران دراین مورد می نویسد:« این سفرها هیچ سودی نداشت. اگرچه پس از بازگشت از این سفرشاه دلبستگی به قانون می نمود و به میرزاعلی خان امین الدوله دستور دادکه قانونی برای ایران بنویسد وروزنامه ی اختراین را مژده ی پیشرفت کارهای ایران دانسته ‘گفتاری نوشت ولی چنانکه نوشته اند همۀ این ها بیهوده بوده و شاه به جای آنکه شکوه و نیروی اروپا را نتیجه همدستی دولت ها و توده ها دانسته ‘او نیز توده را به تکان آورد و به کارهای سودمندی وا دارد’ازدیدن آن شکوه ونیروخیره گردید و به نومیدی گرائید و دربرابر همسایگان ناتوانی و زبونی بیشتر نمود ,بویژه که هم سخن و همدم او امین السلطان گردید.» (کسروی؛ ۱۳۴۴ : ۴۹- ۴۶)
پدیده های با ارزش ادبی در هر عصر بیانگر چگونگی اوضاع و احوال اجتماعی، سیاسی و تاریخی آن عصر است . برای بررسی چرند وپرند از چگونگی وضع زمان دهخدا بی نیاز نیستیم احمد کسروی در مورد اوضاع ایران دراین عصر می نویسد:
«از سال ۱۱۵۷ (۱۲۹۳) که کریمخان زند در گذشت تا سال ۱۲۱۲ (۱۲۴۹) که فتحعلیشاه بدرود زندگی گفت پنجاه واندسال بود و در این زمان کم در اروپا تکانهای سختی پیدا شده و داستانهای تاریخی بی مانندی از شورش فرانسه و پیدایش ناپلئون و جنگ های پیاپی آن وجنبش توده هاوپیشرفت فن جنگ و پدیدآمدن افزارهای نوین ومانند اینها روی داده و در نتیجه آنها دولتهای بزرگ ونیرومندی پیداشده بود.»
«کشورایران ازآن تکانهاودیگرگونیها بی بهره و ناآگاه مانده و راستی آنست که نه پادشاهان قاجاری و نه سرجنبانان توده، از آن تکان و دگرگونی ها سر در نمی آوردند و ناآگاهانه با شیوه ی کهن خود به سر می بردند . نتیجه آن بود که دو دولت نیرومند و بزرگ و بیدار یکی در شمال ایران و دیگری در جنوب آن پیدا شده و ایران ناتوان و ناآگاه در میان آنان ماند و راستی آنکه برای چنان زمانی پادشاهان کم جربزه قاجاری شایسته و سررشته داری نبودند . اینان از پیشآمد ها چیزی یاد نگرفتند. شکست های پیاپی فتحعلی شاه در برابر روس و شکستهای محمد شاه و ناصرالدین شاه در برابر انگلیس به ایران زیان بسیار رسانید و از بزرگی آن بسیار کاست. ولی پادشاهان قاجاری و تودۀ ایرانیان را بیدار نگردایند. فتحعلی شاه و محمدشاه و ناصرالدین شاه ، بی آنکه رفتار خود را دگرگون کنند پی هم آمدند و رفتند ومردم نیز چشم بسته و ناآگاه ، در زیر دست آنان روزگزاردند ، و تنها در سالهای بازپسین پادشاهی ناصرالدین بود که اندک تکان و بیداری در توده پدیدار گردید. »
(کسروی : ۱۳۴۴ ،صص ۵۳-۵۰)
«ایران زمان ناصرالدین شاه کشوری است که موریانه ی فساد روح حاکمانش را وخوره ی جهل ونادانی اندیشه و هستی توده اش را جویده و پوک کرده است و هرگوشه از این خاک مورد طمع بیگانگانی است که با صلاح امتیاز دادن و امتیازگرفتن شکم شاه و درباریان و چشم حریص خود را پرمی کنند. و همین لاشه ی صد پاره ای که هرگوشه اش را دولتی درکمین نشسته است پس از ناصرالدین شاه به مظفرالدین شاه به ارث رسید. درست مانند خانه پدری و درست مانندالملک های والسلطنه هاوالدوله ها » ( آرین پور؛ ۱۳۵۱)
این کشور و مردمش تحت سلطه ی طفلی قرارمی گیرد که به قول آرین پور« ازرعدوبرق به عبای سید بحرینی پناه می بردطفلی که در همان درباری پرورش یافته که درقانونش بی تردید فساد جهل و دروغ است و با این قانون از مظفرالدین شاه نمی توان توقع آگاهی داشت. خشت اول و دوم و هزارم وآخرین تربیت این سکاندار کشتی شکسته ای که ایران است کج بوده است.آگاهی ازسیاست و تاریخ کجا و مظفرالدین شاه بی خبرکجا !ولی تاوقتی اطرافیان و درباریان و صدراعظم های رنگارنگی که حتی اسم و لقب می فروختند وکاسبی می کردند برسرکار بودند شاه را از دنیا و مافیها چه باک آواز ! واز شجاعت خاصی برخوردار است.»کسروی دراین مورد می نویسد:
« این مردیگانه آرزوی و حواسش این بودکه به سرکارباشد و به مردم سروری فروشد ودستش به گرفتن و دادن باز باشد و همه ی هوش وزیرکی خود را در این راه به کارمی برد و برای نگهداری خود درسرکارکردن به خواهش های بیگا نگان می گذاشت. نتیجه آن بود که درسال های باز پسین پادشاهی ناصرالدین شاه پسین امتیازهائی به بیگا نگان به ویژه انگلیسیان داده شدکه شناخته ترین آنها امتیاز توتون وتنباکو بود . » (کسروی؛ ۱۳۴۴ : ۵۶- ۵۲)
باچنین صدراعظمی شاه می توانست مطمئن باشد که منابع حیاتی مملکت روی دستش نمی ماند ! و صدراعظم باکاردانی !هرچه تمامتر همه را به بیگانگان قالب می کند. مردم برده و از ظلم و فشار خوانین و حاکمان و درباریان را تحمل می کردند و غرامت فساد طبقه ی حاکم را بارنج ودسترنج خودمی پرداختند وهرفرمانروائی مالک مطلق جان ومال و ناموس و هستی مردمی بود که تحت فرمانروائیش جان می کندند. اوضاع زندگی مردم درعصرقاجار ازسال های شمسی و قمری و تاریخ های جلوس و نزول و صعود الملک های والدوله ها که بگذریم قوی ترین انعکا س رادرادبیات این عصردارد.سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ یکی از باارزش ترین آثارادبی این عصراست که می تواند تصویری روشن از زندگی توده ی مردم عصرقاجار به دست مادهد قهرمان داستان در روسیه خاطراتش راچنین بازگو می کند:
۳-۲٫ اوضاع اقتصادی :
«گفتم عجب است که دراین مملکت به هر طرف می نگرم ایرانی است ولی همه پریشان وپژمرده و بیکار. معلوم می شود که بی چیزند. گفت: بلی ،همشهری در این شهر بسیاراست . چون امروزیکشنبه وکارها تعطیل است از آن جهت در اینجا جمع شده اند. فردا بسیاری پی کار می روند. گفتم چه کار دارند؟ گفت همه فعله و حصال مگر چهل و پنجاه نفر میوه فروش ،آشپز و دست فروشند مابقی سرگردان و محتاج قوت لایموت. گفتم مگه چقدر هستند؟ گفت چهار پنج هزار نفر باید باشند باخودم گفتم سبحان الله ، در این شهر کوچک چهار پنج هزار نفر ایرانی آن هم بدین وضع و حالت پریشانی. گفت آقا جان چه می فرمائید. تمامی شهرها و قصبه ها و حتی دهات قفقاز پر از این قبیل ایرانیان است. نسبت به سایر جاها در اینجا بسیار کم است. گفتم دولت ایران چرا این ها را رخصت جلای وطن می دهد؟ گفت خدا پدرت را بیامرزد . از قیامت خبری می شنوی، دستی از دور بر آتش داری . اولاّ در ایران امنیت نیست،کار نیست ،نان نیست، بیچارگان چه کنند؟ بعضی از تعدّی حکام، برخی از ظلم بیگلربیگی، داروغه و کدخدا. این ناکسان در هر کس بوئی ببرند که پنج شاهی پول دارد به هزار گونه اسباب چینی بر او می تازند . به یکی می گویند که برادرت سرباز بود و از فوج گریخته به دیگری می آویزند که پسر عمویت چندی قبل شراب خورده ، یایکی از خویشان تو قمار کرده است. حتی همسایه را در عوض گناه ناکرده ی همسایه گرفته حبس وجریمه می کنند. اگر به هیچ کدام از این ها کاری نساختند آنگاه بر خودش هزار گونه تهمت وافترا می بندند. این است که مردم جلای وطن کرده ، ممالک روم وروس وهندوستان را پر کرده اند. آنجا ها نیز از دست سفرا و قونسل ها و بستگان لاشه وجیفه خوارانشان آسوده نیستند . این بیچارگان پای برهنه را که در اینجا می بینی همه روزه صبح تا شام در زیر تابش آفتاب فعله گی و گلکشو می کنند در حالیکه کافران را برحال آنان رحم می آید.» (مراغه ای ، ۱۳۵۳: ۲۸)
«درسرزمین ایران وضع ازآن هم بدتراست. ظلم و جور بیداد می کند. فقر و بدبختی، گرسنگی و قحطی و مرض و بدتر از همه فریاد های در گلو خفه شده وسکوت مطلق توده ی عظیم ایرانی دردی است بس بزرگ. وکس را یارای برخاستن وشوریدن بر آن همه بیداد حاکمان نیست. در سیاحتنامه ی ابراهیم بیگ خاطراتش را از دامغان می خوانیم: «پس از طی مراحل به شهر دامغان رسیدیم چون داخل بازار شدیم دیدم ازدحام غریبی است در آن میان شخصی دست به دهن خود گذاشته و دردست مرد بد چهره نیز ریسمانی است که یک طرفش به دهن آن شخص مربوط است. اوریسمان را به هر سوی می کشد آن هم بدان طرف می گردد .من خیال کردم که این نیمی از بازی و رقص است که مردم به تماشا ایستاده اند.ازحاجی حسین جلودار پرسیدم حاجی چه هنگام است. آن هم به یکی از بازاریان پرسید گفتند این شخص خبازاست. نان راکم وزن پخته حاکم مهارش کرده است این که ریسمان را می کشد میرغضب است. دماغش را سوراخ کرده ریسمان بسته است گفتم عجب قانونی است خیلی جای تعجّب است.گفت قدری بالاتر بروید. عجیب تر از این راهم خواهید دید. درآن طرف سه نفرقصّاب را نیزگوش بریده اند. میر غضب ها درداخل بازار برای مداخل خودشان می گردند و از هردکانی چیزی می گیرند. دراین اثنا دیدم های و هویی ازآن سوی بلند شد. میرغضب کشان کشان بیچارگان رامی آورد و دردم هردکانی باکارد خون آلود ایستاده پول جمع می کرد. » ( همان ؛ ۱۳۵۳: ۴۰)

دانلود فایل پایان نامه : منابع کارشناسی ارشد در مورد : الگویی برای ...

در تحقیق حاضر، جهت سنجش و اندازه‌گیری متغیرها، از ابزار پرسشنامه محقق ساخته استفاده شده است. این پرسشنامه با صلاحدید اساتید و خبرگان محترم و همچنین با توجه به سوابق و مستندات علمی و تحقیقاتی پیشین، تدوین گردیده است.
۳-۷- روایی پرسشنامه :
روایی بیان‌گر آن است که آیا ابزار ما قادر به سنجش و اندازه گیری متغیر یا سازه‌ای که برای آن ساخته شده است، می‌باشد یا خیر؟ در واقع، روایی با این مسأله سروکار دارد که یک ابزار اندازه‌گیری تا چه حد چیزی را اندازه‌گیری می‌کند که ما فکر می‌کنیم. (بیانگرد، ۱۳۸۴) جهت تعیین اعتبار ابزار اندازه‌گیری، از سه روش اعتبار محتوا[۹۳]، اعتبار ملاکی[۹۴] و اعتبار سازه[۹۵] استفاده می‌شود. اعتبار محتوایی، متضمن بررسی منظم محتوای آزمون، به منظور پاسخ به این سؤال است که آیا آزمون، نمونه‌های معرف از حوزه رفتار مورد اندازه‌گیری را در بر می‌گیرد یا خیر؟ یکی از مهمترین انواع اعتبار محتوایی، اعتبار صوری (ظاهری[۹۶]) است که بدین معنا می‌باشد که، سؤالات آزمون تا چه حد در ظاهر شبیه به موضوعی هستند که برای اندازه‌گیری آن تهیه شده‌اند. معمولاً در پرسشنامه‌هایی که از سوی دانشجویان تهیه می‌گردد، اگر اساتید راهنما و مشاور آن را تائید کنند، در این صورت می‌توان گفت که ابزار اندازه‌گیری دارای اعتبار صوری می‌باشد. از این رو، به دلیل قرار گرفتن نظر متخصصان ذیربط به عنوان مبنای صحت و سقم ابزار اندازه گیری، اعتبار صوری را اعتبار از نظر کارشناسان[۹۷] نیز می‌گویند. (حبیب پور و صفری، ۱۳۸۸) برای بدست آوردن روایی یا اعتبار[۹۸] آزمون در این تحقیق با بهره‌گیری از نظرات و راهنمایی‌های صاحب‌نظران، سؤالات آزمون مورد بررسی قرار گرفت. لذا ابزار اندازه‌گیری تحقیق، دارای اعتبارمحتوایی (از نوع اعتبار صوری) می‌باشد.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۳-۸- پایایی پرسشنامه :
قابلیت اعتماد یکی از ویژگی های ابزار اندازه گیری است. مفهوم یاد شده با این امر سرو کار دارد که ابزار اندازه گیری در شرایط یکسان تا چه اندازه نتایج یکسانی به دست می دهد. (سرمد و همکاران، ۱۳۸۸) با توجه به اینکه در این تحقیق از نظرات خبرگان برای طراحی پرسشنامه و شناسایی نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدهای محیطی استفاده می شود، پایایی پرسشنامه SWOT مورد تأیید قرار می‌گیرد.
همچنین برای پرسشنامه مقایسه زوجی (الگوریتم AHP و نرم افزار اکسپرت چویس) از ضریب نرخ ناسازگاری استفاده شده است. با توجه به اینکه میزان ضریب نرخ ناسازگاری که توسط نرم افزار محاسبه می‌شود، کمتر از ۱ / ۰ بدست آمده است، لذا پایایی پرسشنامه تأیید می شود.
۳-۹- روش تجزیه تحلیل داده ها :
روش تجزیته و تحلیل داده های در این تحقیق روش تجزیه و تحلیل محتوا می باشد که به صورت کیفی انجام می شود و بر اساس تحلیل SWOT عناصر مدل شناسایی و با تکنیک AHP عناصر اولویت بندی و استراتژی ها استخراج و تحلیل می شوند.
در مورد فرایند تحلیل سلسله مراتبی یکی از جامعترین سیستمهای طراحی شده برای تصمیمگیری با معیارهای چندگانه است. این تکنیک امکان فرموله کردن مسأله را به صورت سلسله مراتبی فراهم نموده و امکان در نظرگرفتن معیارهای کمی و کیفی مختلف را نیز به تصمیمگیرنده میدهد. این فرایند همچنین گزینههای مختلف را در تصمیمگیری دخالت داده و امکان تحلیل حساسیت روی معیارها را ایجاد میکند. این روش بر مبنای مقایسات زویج (جفتی) بنا نهاده شده و قضاوت و محاسبات را تسهیل میکند. از دیگر مزایای این روش محاسبه سازگاری و ناسازگاری تصمیم است. (قدسی پور، ۱۳۸۶)
توماس.ال.ساعتی[۹۹] بنیانگذار روش AHP، چهار اصل زیر را به عنوان اصل فرایند سلسلهمراتبی بیان نموده و کلیه محاسبات، قوانین و مقررات را بر این اصول بنا نهاده است. این اصول عبارتند از :
۱- شرط معکوسی[۱۰۰] : اگر ترجیح عنصر A بر عنصر B برابر با n باشد، ترجیح B بر A برابر با ۱/n خواهد بود.
۲- همگنی[۱۰۱] : عنصر A باید با عنصر B همگن و قابل مقایسه باشد. به عبارت دیگر برتری عنصر A بر عنصر B نمیتواند بینهایت یا صفر باشد.
۳- وابستگی[۱۰۲] : هر عنصر سلسله مراتبی میتواند به عنصر سطح بالاتر خود وابسته باشد و این وابستگی می‌تواند به صورت خطی تا بالاترین سطح ادامه داشته باشد.
۴- انتظارات[۱۰۳] : هرگاه تغییری در ساختمان سلسله مراتبی رخ دهد، پروسه ارزیابی باید مجدداً انجام شود (قدسیپور، ۱۳۸۶) مراحل کار در AHP رابه صورت زیر می توان بیان نمود :
مراحل ایجاد یک مسئله تصمیم گیری چند شاخصه، بعد از این که مدیران و تصمیم گیرندگان، احساس نیاز به مسائل تصمیم گیری چند شاخصه را پیدا نمودند؛ حال نوبت به استفاده کاربردی و عملی از این روش ها می رسد. برای این منظور طی مراحل زیر لازم و ضروری است :
تشکیل ماتریس تصمیم گیری؛
کمی سازی ماتریس تصمیم گیری؛
بی مقیاس سازی ماتریس تصمیم گیری؛
وزن دهی به شاخص های مورد نظر؛
انتخاب تکنیک مناسب برای حل مسئله؛
حل مدل و انتخاب بهترین جواب.
*** محاسبه اوزان شاخص ها بر اساس مقایسات زوجی و قضاوت های تصمیم گیرنده :
برای استفاده از این روش ها، ابتدا ماتریس مقایسات زوجی شاخص ها همانند رابطه زیرتشکیل می گردد.
فرمول ۱-۳-
در این ماتریس   معرف قضاوت شخصی تصمیم گیرنده در مورد مقایسه زوجی مابین شاخص i ام نسبت به شاخص j ام می باشد. به عبارت دیگر برای یک تصمیم گیرنده شاخص i ام نسبت به شاخص j ام دارای اهمیت و ارجحیت متفاوتی می تواند باشد. برای مثال می تواند دارای اهمیت یکسان، یا ترجیح زیاد و بسیاری موارد دیگر باشد که برای استفاده از آن ها، ابتدا این ترجیحات به کمک جدول زیر شده و سپس مورد استفاده قرار می گیرد.
جدول ۱-۳- مقیاس‌های کمی‌سازی‌ معیارهای کیفی

درجه اهمیت تعریف توضیح
aij=1 اهمیت یکسان عنصر i نسبت به j اهمیت یکسان دارد
aij=3 اهمیت کم عنصر i نسبت به j نسبتاً ترجیح دارد
aij=5 دارای اهمیت زیاد عنصر i نسبت به j زیاد ترجیح دارد

مقطع کارشناسی ارشد : بررسی پایان نامه های انجام شده درباره بررسی عوامل ...

۱

۵/۴

۷۷/۰

۵۱/۱

۵ بار و بیشتر

سابقه بستری

۴۳/۰

۸۹/۵

۴۷/۰

۶۶/۱

۶۴/۰

۵۱/۰

۴-۳ بار

۸۳/۰

۵۶/۲

۳۱/۰

۸۹/۰

۵۴/۰

۰۱/۰-

۲-۱ بار

رفرنس

۰

جدول فوق ضرایب رگرسیونی عوامل پیش بینی کننده حیطه اعتماد به خود در زمینه خود مراقبتی را براساس مدل لوجستیک رگرسیونی به روش LR نشان می دهد؛ براساس اطلاعات این جدول، از عوامل مورد بررسی این مطالعه متغیرهای وضعیت بستری، سابقه کسب آموزش، متوسط درآمد ماهانه، وضعیت عملکرد شناختی، و سابقه بستری از پیش بینی کننده های خطی وضعیت اعتماد به خود در زمینه خود مراقبتی هستند . با توجه به جدول فوق یکی از عوامل پیش بینی کننده موثر بر اعتماد به خود در زمینه خود مراقبتی، وضعیت بستری می باشد به طوریکه شانس اعتماد به خود در بیماران بستری ۳۱/۲ برابر بیشتر از بیماران سرپایی می باشد (OR = 2.31, 95% CI = 1.23 - 4.34) . از دیگر پیش بینی کننده های معنی دار موثر بر حیطه اعتماد به خود در زمینه خود مراقبتی، وجود سابقه کسب آموزش در بیمار می باشد؛ به طوریکه آموزش توسط پرستار نسبت به افراد بدون سابقه کسب آموزش، شانس اعتماد به خود را به طور متوسط ۷۰/۲ برابر افزایش می دهد (OR = 2.70, 95% CI = 1.06 - 6.88)؛ آموزش توسط پزشک نیز شانس اعتماد به خود را به طور متوسط ۹۹/۲ برابر افزایش می دهد (OR = 2.99, 95% CI = 1.36 - 6.58) . عامل معنی دار دیگر سطح درآمد می باشد به طوریکه به ازای یک واحد افزایش درآمد ماهانه (۱۰۰ هزار تومان)، شانس اعتماد به خود به طور متوسط ۱۷/۱ برابر افزایش می یابد (OR = 1.17, 95% CI = 1.06 - 1.30) . عامل دیگر وضعیت عملکرد شناختی می باشد به طوریکه، با یک واحد افزایش در نمره وضعیت عملکرد شناختی شانس اعتماد به خود ۱۳/۱ برابر افزایش پیدا می کند (OR = 1.13, 95% CI = 1.05 - 1.22) . عامل پیش بینی کننده دیگر در مدل نهایی سابقه بستری می باشد به طوریکه، افراد با سابقه ۵ بار و بیشتر نسبت به افراد بدون سابقه بستری ۵/۴ برابر شانس اعتماد به خود بیشتری دارند ( OR = 4.5, 95% CI = 1 - 20.3) .
جدول ۴-۱۷) ضرایب رگرسیونی عوامل پیش بینی کننده خود مراقبتی کل براساس مدل لوجستیک رگرسیونی به روش LR

سطح معنی داری (P)

فاصله اطمینان ۹۵% برای OR

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

OR

خطای معیار

ضریب بتا

عامل پیش بینی کننده

منابع پایان نامه با موضوع استراتژی نظامی برون مرزی پس ...

شهر خرمشهر یکی از مهمترین و استراتژیک[۵۹] ترین نقاط ایران در طول تاریخ بوده است. این شهر در انتهایی ترین منطقه استان خوزستان قرار گرفته و به جهت مجاورت با خلیج فارس و کشور عراق از دیرباز محل منازعات گوناگون میان این دو همسایه آسیایی یعنی ( ایران و عثمانی، ایران و عراق ) بوده است. همچنین علاوه بر اهمیت سیاسی و استراتژیکی این منطقه برای ایران، وجود رودخانه اروند رود و احداث اسکله هایی در آن باعث شده این شهر از لحاظ اقتصادی نیز دارای اهمیت فراوانی باشد. قدیمی ترین نامی که در تاریخ برای این شهر ثبت شده ” خاراکس ” است که قدمت آن به دوره پادشاهی میشان میرسد. بیان، محمره و نجف الثانی از دیگر نام هایی از است که برای شناسایی این شهر به کار میبردند. اما اهمیت این شهر برای این پژوهش از آن جهت است که پس از حمله اولیه ارتش عراق که به صورت برق آسا به مرزهای ایران انجام شد، خرمشهر در معرض سقوط قرار گرفت. مقاومت دلیرمردانه مردم این شهر باعث شد که ارتش عراق ۳۴ روز بعد از شروع حمله خود یعنی در روز ۴ آبان ماه سال ۱۳۵۹ بتواند این شهر را تسخیر کند. از ابتدای شروع انقلاب اسلامی در ایران، این شهر محل تنازعات قومی و حزبی بود به طوری که در ظرف یک سال از یعنی از مهر ماه سال ۱۳۵۸ تا شهریور سال ۱۳۵۹، حدود ۷۳ درگیری، بمب گذاری و انفجار در سطح این شهر مرزی ثبت شد که در نوع خود بسیار قابل تامل است. پس از آنکه این شهر سقوط کرد تلاش های زیادی برای آزادسازی آن انجام که هیچ کدام به سرانجام نرسید. اما در نهایت در سال دوم جنگ نیروهای ایرانی توانستند در عملیات بیت المقدس یا همان کربلای سه در روز سوم خرداد ماه سال ۱۳۶۱، این شهر را آزاد کنند. آزادسازی خرمشهر باعث پدید آمدن مبدایی در تاریخ شد زیرا همگان ادامه یافتن جنگ عراق و ایران را از این تاریخ میشناسند.(انصاری؛نخعی؛درودیان،۱۳۹۰: ۱۲۵)

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۷-۳.جنگ
وار[۶۰] در زبان انگلیسی که به معنی جنگ در مفهوم پارسی آن درآمده است به درگیری مسلحانه، سازمان یافته و غالبا طولانی مدتی گفته میشود که میان دولت ها و یا ملت ها شکل میگیرد و معمولا با خشونت شدید، از هم گسیختگی های اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیادی همراه است. از آغاز پیدایش دولت ها جنگ میان جوامع مختلف شکل گرفته است اما با به روزتر شدن سلاح های درگیری و ورود آتش و باروت به میان ملت ها، جنگ ها روند رو به رشدی به خود گرفتند. تاکنون جنگ میان انسان ها از منظرهای گوناگون توسط دانشمندان مختلف مورد بررسی و واکاری قرار گرفته است. برای مثال ابن خلدون دانشمند بزرگ اسلامی در کتاب خود آورده است: باید دانست که انواع جنگها و زد و خوردها از نخستین روزگاری که خداوند مردم را آفریده است پیوسته در میان آنان روی می‏داده است و اصل آن از کینه توزی و انتقام گرفتن یکی از دیگری سرچشمه می‏گیرد و آن‏ وقت وابستگان و خداوندان عصبیّت هریک از دو دسته پیکارکننده به هواخواهی و تعصّب وی بر می‏خیزند.پس هنگامی که بدین سبب دو گروه به نبرد با یکدیگر برانگیخته شوند و در برابر هم بایستند، یکی از آن دو به قصد انتقامجویی برمی‏خیزد و دیگری آماده دفاع می‏شود و در نتیجه جنگ روی میدهد.
همچنین میان دانشمندان و فیلسوفان علوم دیگر نیز این بحث دارای اهمیت فراوانی است. جنگ میان عراق و ایران از آن جهت قابل اهمیت است که به طولانی ترین جنگ قرن در سده بیستم تبدیل شد. به دلیل اولویت نداشتن مفاهیم دیگر از جنگ، انواع و اقسام و … آن به همین تعریف کوتاه بسنده میکنیم.
۱-۸.متغیرهای پژوهش:
۱-۸-۱.متغییر مستقل: استراتژی نظامی برون مرزی[۶۱] پس از فتح خرمشهر
۱-۸-۲.متغییر وابسته: برتری در معادلات معطوف به جنگ
۱-۹.واژگان کلیدی:
جنگ، ادامه جنگ، جنگ عراق و ایران، ایران، عراق، خرمشهر، عملیات بیت المقدس، عملیات رمضان
۱-۱۰.روش پژوهش و گردآوری اطلاعات:
روش پژوهش این پایان نامه، توصیفی – تحلیلی میباشد.
با توجه به ماهیت موضوع مورد مطالعه، برای گردآوری اطلاعات از روش های گوناگون استفاده شده است. ابزار گردآوری داده ها و اطلاعات به صورت کتابخانه ای ( کتاب، مجلات علمی – پژوهشی، علمی – ترویجی، مجلات، گزارشات، روزنامه های خبری) و میدانی ( مصاحبه ) است. علاوه بر استفاده از اطلاعات میدانی در متن پژوهش، در انتها نیز متن کامل مصاحبه های انجام گرفته با افراد مختلف آورده شده است. همچنین لازم به ذکر است از منابع اینترنتی ( مقالات اینترنتی، اخبار و اطلاعات آماری) نیز برای به دست آوردن اطلاعات استفاده شده است. این اطلاعات با تکیه بر داده های آماری و اشکال و شواهد موجود و با بهره گرفتن از تحقیقات انجام شده توسط دیگران به دست آمده است.
۱-۱۱.موانع و مشکلات پژوهش:
بررسی موضوعات تاریخی حساس که سنی از عمرشان نگذشته است باعث میشود اولین مشکل در پژوهش برای پژوهشگر پدید بیاید زیرا هنوز اسناد طبقه بندی شده و محرمانه منتشر نشده و مواضع افراد و احزاب که گاها آمیخته با علایق و تمایلات شخصی است نیز نمیتواند سندی راهبردی برای پژوهش شما قرار گیرد مگر آنکه تصمیم گیران وقت بر روی یک موضوع اشتراک نظر داشته باشند. همچنین بخشی از پژوهش بر مبنای اطلاعات میدانی بنا شده است و حاضر به مصاحبه نشدن بعضی از افراد که در طرح و پیگیری موضوع دخیل بوده اند یکی از موانعی است که در برابر پژوهشگر قرار داشت. آمیختگی نگاه های سیاسی برخی از محققین که اکثر آنها را پژوهشگران خارجی تشکیل میدهند نیز باعث شده تمیز دادن نظرات از یکدیگر قدری دچار مشکل شود و اگر قدری عینک بی طرفی از چشمان محقق کنار برود پژوهش به سمت اضمحلال کشیده میشود.
۱-۱۲.سازماندهی پژوهش:
برای فهم بهتر و همچنین درک عمیق تر مباحث و به منظور جلوگیری از پراندگی مطالب گردآوری شده، پژوهش حاضر در پنج فصل سازماندهی شده است. در این فصل یعنی فصل اول، کلیات مربوط به پژوهش آورده شده است. در فصل دوم چارچوب نظری پژوهش به صورت مفصل مورد بررسی قرار گرفته است. از آنجایی که پیشینه تاریخی یک مسئله نقش بسیار تعیین کننده ای در ارزیابی دقیق و صحیح از آن دارد، در فصل سوم پژوهش روابط ایران و عراق از دیرباز تا سال ۱۳۵۹ هجری شمسی یعنی قبل از شروع رسمی جنگ عراق و ایران مورد بررسی قرار گرفته است. فصل چهارم پژوهش به بررسی سوال اصلی و متغییر مستقل تحقیق اختصاص یافته است. در فصل پنجم که فصل پایانی پژوهش میباشد به شرح اولین عملیات برون مرزی ایران در جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر پرداخته ایم و همچنین علل ناکامی ایران در این عملیات و نظرات مخالفین ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر در ایران را مورد بررسی و ارزیابی قرار داده ایم.
فصل دوم: چارچوب نظری پژوهش
۲-۱.نظریه رئالیسم[۶۲]
اصولا روابط بین الملل[۶۳] زمانی شکل میگیرد که هیچ قدرت عالیه ای مسئولیت نظم سیستمی را برعهده نگیرد و فضای هرج و مرج گونه در محیط وجود داشته باشد. در ساختار نظام بین الملل کنونی، دولت ها سعی دارند گوی سبقت را از یکدیگر بربایند و بتوانند در راس این نظام قرار بگیرند. به همین نحو هر کدام از دولت ها به فکر منافع ملی کشور خویش اند و تمایل به این دارند که صلح را از طریق کسب قدرت دنبال کنند. امروزه ساختار نظام بین الملل بر خلاف نظام دو قطبی[۶۴] که در گذشته وجود داشت، دارای پیچیدگی های خاصی است. در این ساختار ” رقابت ” به یکی از شاخه های اصلی این نظام تبدیل شده است. این رقابت در عرصه های سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و … اجتناب ناپذیر است.(مشیرزاده،۱۳۹۳: ۷۲) دولت ها میبایست بر اساس مولفه های قدرت، جایگاهی قدرتمند برای خود در این نظام کسب کنند و با توجه به تشدید نظام رقابتی فردگرا و کمرنگ شدن نقش سازمان های بین المللی در این ساختار، لزوم حفظ امنیت خویش بر اساس پتانسیل های موجود و با توجه به مولفه های بازدارندگی در کشور بیش از پیش احساس میشود. واقع گرایی که از آن به عنوان مکتب اندیشه سیاست یاد میشود، عملا مهمترین و پایدارترین نظریه مسلط در علم روابط بین الملل است. واقع گرایان بر این عقیده اند که با بکارگیری اصول اخلاق بین المللی نمیتوان تلاش برای کسب قدرت و امنیت را از میان برداشت. آنها همچنین بر جنبه های مصیبت بار و سرشار از کشمکش مناسبات میان کشور ها تاکید میکنند و بر این عقیده استوارند که پیگیری سیاست خارجی در قالب منافع ملی که حدود و دامنه آن را قدرت تعیین میکند باید مورد توجه قرار گیرد.(قادری کنگاوری،۱۳۸۸: ۳۵) دو نکته بسیار کلیدی در نظریه واقع گرایی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. اولین موضوع ویژگی آنارشی[۶۵] نظام بین المللی است که اکثر واقع گرایان اعم از کلاسیک، ساختار گرا[۶۶] و نوکلاسیک[۶۷] بر خلاف اختلاف نظرهای موجود بر این موضوع اشتراک نظر دارند. آنها معقتند که در نظام بین الملل آنارشی گریزی از جنگ نیست و در جهانی که در آن هیچ ساز و کار دولتی یا حاکم مشترک با دسترسی انحصاری به قدرت وجود ندارند و هیچ سیسستم بین المللی ای جهت تنظیم رفتار دولت ها تلاش نمیکند، آن زمان است که در این محیط همگان برای بقا و حفظ خود به دنبال کسب قدرت باشند. نتیجتا میتوان گفت با توجه به محیط آنارشی نظام بین المللی دغدغه و نگرانی اصلی دولت ها کسب امنیت برای حفظ منافع خویش است. در همین راستا آنها اقدام به تقویت وضعیت تدافعی خود، ایجاد اتحاد ها و یا حتی رفتن به سوی جنگ میکنند تا بتوانند امنیت خود را حفظ کنند. دومین نکته در نظریه واقع گرایی تاکید بر موازنه قوا[۶۸] است.(قوام،۱۳۸۸: ۳۵۷) برای شناسایی این مفهوم از عناوین دیگری مثل موازنه قدرت، توزیع قدرت، تعادل قوا بین دو یا چند نیروهی متخاصم و تفوق نیرو نیز استفاده میکنند. در بطن نظریه موازنه قوا این فرض نهفته است که همه روابط بین الملل ناشی از منافع ملی است که این امر به وسیله قدرت کسب میشود. فرضیه اصلی تئوری موازنه قدرت بر این اصل استوار است که موازنه رفتار از هژمونی[۶۹] سیستمیک[۷۰] جلوگیری به عمل می آورد.(غلام حسینی؛خواجه،۱۳۹۳: ۱۱۰) از منظر واقع گرایان موازنه قدرت به دنبال آن است تا بتواند از تسلط یافتن کشور یا ائتلافی از کشور ها بر بقیه جلوگیری کند. از آنجایی که نمیتوان از طریق سازمان های بین المللی و حقوق بین الملل صلح و امنیت را برقرار کرد، بنابراین باید از تمهیداتی همچون موازنه قدرت و بازدارنگی بهره جست. واقع گرایان عموما دیدگاهی محافظه کارانه دارند و توجه زیادی به مسائل تاریخی و جبر دارند. رویکرد رئالیستی معمولا در چهارچوب مدل بازی بیلیارد تبیین میشود و بر همین اساس از آنجا که بارزترین و مهمترین اشکال روابط بین الملل ارتباط رسمی میان دولت هاست، میتوان آن را تشبیه به تماس میان توپ های بیلیارد کرد.
ارتش رژیم عراق در بعد از ظهر روز سی و یکم شهریور ماه سال ۱۳۵۹ تهاجم سراسری و گسترده خود را به مرزهای زمینی ایران آغاز کرد. پس از یک هفته شورای امنیت سازمان ملل متحد[۷۱] اقدام به تصویب قطعنامه ۴۷۹[۷۲] کرد که در آن پایان جنگ لازم و ضروری به شمار میرفت اما خبری از متجاوز شناخته شدن عراق و حتی بازگشت به مرزهای شناخته شده بین المللی نشد و ایران نیز به دلیل یک طرفه شناخته شدن این قطعنامه آن را نپذیرفت و اعلام کرد تا مادامی که نیروهای عراقی در خاک سرزمینی ایران هستند حاضر به مذاکره نیست. با این فرض و صحبت های پیشین ایران اقدام به آزادسازی مناطق اشغالی و همچنین ایجاد کسب قدرت برای مذاکرات صلح کرد. در این فصل ابتدا به بازشناسی مفهوم واقع گرایی و موازنه قدرت میپردازیم و سپس با توجه به اقدام ایران پس از فتح خرمشهر نتیجه مذکور از فصل چارچوب نظری را به دست خواهیم آورد.
۲-۲.مفهوم رئالیسم
رئالیسم واژه ای فرانسوی است که که از ریشه رئال[۷۳] به معنای واقعی گرفته شده است و در زبان فارسی به معنای واقع گرایی از آن یاد میکنیم. حقیقت گرایی و واقعیت گرایی نیز دیگر عناوینی است که میتوان در ترجمه کلمه رئالیسم به کار برد. اما مفهوم واژه رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی. (سید حسینی،۱۳۷۵: ۱۵۵)
بی شک باید به این واقعیت اذعان کرد که واقع گرایی عملا مهم ترین و پایدارترین نظریه روابط بین الملل در طول تاریخ بوده است. جاذبه تقریبا بی بدیل این نظریه به دلیل نزدیکی آن با عملکرد سیاست مداران در عرصه بین الملل و همچنین نزدیکی آن با فهم متعارف از سیاست بین الملل است.
۲-۳.سیر تاریخی نظریه رئالیسم
در نظریه رئالسیم، دیدگاه های مختلفی وجود دارد که به اشکال مختلفی تقسیم شده اند. در حقیقت واقع گرایی یک نظریه یکپارچه نیست و خود در طول تاریخ به شکل های گوناگون درآمده است. ” از جمله مایکل دویل[۷۴] بر آن است که میتوان سه سنت واقع گرایی را تشخیص داد که در پیوند با سه اندیشمند کلاسیک است: بنیادگرایی[۷۵] متاثر از ماکیاولی که بر اهمیت بلند پروازی های فردی تاکید دارد، ساختارگرایی متاثر از هابز[۷۶] که نظام بین الملل را مهم میداند، و تکوین گرایی[۷۷] متاثر از برداشت های روسو[۷۸] که بر اهمیت عوامل سطح مانند سرشت و قدرت روابط میان جامعه و دولت تاکید دارد.” اما ما دو نوع تقسیم بندی را میتوانیم انجام دهیم تا اینکه بتوانیم سیر تاریخی و همچنین اشکال مختلف رئالیستی را معرفی کنیم.(مشیرزاده،۱۳۹۳: ۷۴)
۲-۳-۱.از حیث تاریخی :

    1. رئالیسم کلاسیک[۷۹]تا قرن بیستم میلادی.
    1. رئالیسم مدرن[۸۰]از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۷۹ میلادی.
    1. نئورئالیسم[۸۱]از سال ۱۹۷۹ میلادی به بعد.
    1. رئالیسم نو کلاسیک[۸۲]

۲-۳-۲.از حیث اشکال مختلف:

    1. رئالیسم ساختاری اولیه[۸۳]
    1. رئالیسم تاریخی[۸۴]
    1. رئالیسم تاریخی معاصر[۸۵]

۲-۴.انواع رئالیسم
از نخستین کسی که میتوانیم به عنوان اولین متفکر اندیشه واقع گرایی نام ببریم توسیدید[۸۶] نویسنده کتاب مشهور جنگ های پلوپونزی[۸۷] است. او از اولین کسانی است که اندیشه های واقع گرایانه را در زمینه سیاست جهانی عرضه کرده است. توسیدید از جمله افرادی است که نماینده بدبینی اخلاقی در سیاست که از اصول واقع گرایی است محسوب میشود. او در قالب جنگ های میان آتن و اسپارت توجهی هم به اصل موازنه قدرت داشته است که از این حیث با واقع گرایان اشتراک نظر دارد. از کاتلیا[۸۸] اندیشمند شرقی نیز که به قدرت سهم ویژه ای در چارچوب نظری خود داده است میتوان به عنوان یک واقع گرای سیاسی نام برد.(پیشین،۱۳۹۳: ۷۶) اما بعضا اعتقادی وجود دارد که ماکیاول را به عنوان نخستین واقع گرای سیاسی در جهان میشناسند. نظریه ماکیاول که بر اساس تحلیل روابط میان دولت ها در نظام ایتالیای قرن شانزدهم شکل گرفته بر این اساس است که اولا یک سلسله علت و معلولی که با تلاش فکری میتوان آن را تحلیل و درک کرد اما با تصورات و اوهام نمیتوان آن را هدایت نمود. ثانیا نظریه عمل را به وجود نمی آورد بلکه نظریه عمل را میسازد و ثالثا این سیاست تابع اخلاق نیست و این اخلاق است که تابع سیاست است. از توماس هابز، هگل[۸۹] و هاینریش فون ترایچکه[۹۰] نیز میتوان به عنوان اندیشمندان رئالیسم در عصر کلاسیک یعنی تا قبل از قرن بیستم نام برد. توماس هابز از جمله افرادی است که با عینک بدبینی به ذات بشر نگریسته است و به رفتار انسان ها باور ندارد. او همانند اندیشمند ایتالیایی ماکیاول اخلاق را از سیاست جدا میکند و معقتد است که روابط بین الملل در یک وضعیتی طبیعی وجود دارد که قانون جنگل در آن حاکم است.
هگل نیز جز اندیشمندانی است که در دسته واقع گرایان طبقه بندی میشود زیرا او اعتقاد دارد که مهم ترین وظیفه دولت حفظ خود است که این جز یکی از اصول نظریه واقع گرایی محسوب میگردد. ترایچکه نیز دیگر اندیشمند آلمانی است که معقتد است جنگ یک آزمون الهی است که سرنوشت ملت ها را تعیین میکند. (پیشین،۱۳۹۳: ۷۹)توجیه و ستایش حاکمیت دولتها، رقابت دولت ها، جنگ و رقابت قدرت ها از جمله تفکراتی است که در آثار او به وضوح دیده میشود.
اما از اواخر نیمه دوم قرن بیستم بود که واقع گرایی نوین یا همان واکنش دسته جمعی در مقابل آرمانی گرایی شکل گرفت. پس از حوادث خون بار جنگ جهانی اول ، ویلسون[۹۱] رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا طرحی مبنی بر ایجاد جهانی امن برای دموکراسی آماده کرد که تاکیدش بر ایجاد صلح پایدار از طریق ابزارهای حقوقی و نهاد بین المللی بود. مسئولین آمریکایی بر این باور بودند که منافع ملی کشورشان با منافع جهانی انطباق دارد و همچنین نگاهی نیز در مراکز تحقیقاتی آن روز دنیا حاکم بود.(پیشین،۱۳۹۳: ۸۱) شاید حتی این نگاه مراکز تحقیقاتی به مسئولین قدرت های بزرگ در جهان تسری پیدا کرد. آنان بر این عقیده بودند که جنگ هم تصادف و هم گناه است. این نگاه ناشی از پایان جنگ جهانی اول بود و آنان قصد داشتند که با یک نگاه حقوقی – اخلاقی به این موضوع بنگرند. اما دیری نپایید که دوران صلح و امید با به وجود آمدن بحران اقتصادی سال [۹۲]۱۹۲۹ و همچنین شکل گرفتن جنگ جهانی دوم[۹۳] که باعث کشته، زخمی و آواره شدن میلیون ها نفر در جهان شد رخت ببندد و حتی اندیشمندان نزدیک به آرمانگرایی نیز کاملا دچار تردید بشوند و این نظریه را مطرح کنند که حقوق و سازمان های بین المللی با قدرت کافی ممزوج شود تا بتوان صلح و امنیت ملل و حل و فصل عادلانه اختلافات تضمین گردد.(بزرگمهری،۱۳۸۸: ۳۰۲) بعدها نیز بسیاری از تحلیل گران سیاست بین الملل به این نتیجه رسیدند که جنگ جهانی دوم ناشی از نادیده انگاشتن سیاست قدرت بود. عدم موفقیت بریتانیا[۹۴] و فرانسه برای متوازن نگه داشتن سطح تسلیحات خود با آلمان هیتلری لجام گسیخته و مقاومت دسته جمعی در مقابل او باعث پدید آمدن جنگ غیر ضروری گشت. در حقیقت آنها به این امر اعتقاد داشتند که اگر قصد داریم از جنگ جلوگیری کنیم نمیتوانیم تنها به تفکرات آرزومندانه بسنده کنیم. واقعیت این بود که دولتهای بلند پروازی در سطح دنیا وجود داشتند که باید با آنها مخالفت میشد تا از بروز جنگ جلوگیری کرد. نتیجتا میتوان گفت پس از این حوادث غم بار بود که این بار خود آمریکا مدافع واقع گرایی شد. واقع گرایی نوین به دنبال احیای انگاره های واقع گرایی سنتی بود. این نظریه دولت ها را بازیگران اصلی در سیاست بین الملل میداند و معقتد است اساسا نظام دولتی آنارشیک[۹۵] است.(قادری کنگاوری،۱۳۸۸: ۳۶) مدیریت همچین نظامی باید بر اساس منافع ملی باشد و بهترین راه برای حفظ صلح و برقراری آرامش در دنیا موازنه قدرت است. اگر به دقت توجه کنیم خواهیم دید که منافع ملی و موازنه قدرت مفهوم جدیدی نیستند که در این برهه زمانی بروز و ظهور یافتند بلکه این مفاهیم دوباره احیا شدند. البته ذکر این نکته ضروری است که واقع گرایی مدرن متفاوت از واقع گرایی نویی است که بعدا در ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی شکل گرفت و این نظریه اساسا با واقع گرایی سنتی متفاوت است. اندیشمندانی همچون ای. اچ. کار[۹۶]، راینهولد نیبور[۹۷]، فردریک شومان[۹۸]، آرنولد ولفرز[۹۹]، ریمون آرون[۱۰۰]، جرج کنان[۱۰۱] و هانس. جی مورگنتا[۱۰۲] از جمله نظریه پردازانی هستند که این واقع گرایی نوین را تئوریزه کردند.
۲-۴-۱.هانس. جی مورگنتا
در بخش قبلی از اندیشمندان مختلفی نام بردیم که در پی تئوریزه کردن واقع گرایی جدید نقش داشتند اما شاید مورگنتا با نگارش کتاب سیاست میان ملتها[۱۰۳] نقش پررنگ تری نسب به مابقی اندیشمندان این دوره داشته باشد.(مشیرزاده،۱۳۹۳: ۹۳) هر چند بقیه اندیشمندان نیز نقش بسیار زیادی دارند. مورگنتا را میتوان هم یک نظریه پرداز واقع گرای کلاسیک و هم یک نظریه پرداز مدرن دانست. او همانند بقیه هم کیشانش معتقد است که نظام بین الملل آنارشیک است و فاقد هرگونه اقتدار مرکزی است و همین امر نیز وجه تمایز آن با جامعه داخلی است. تاکید او بیشتر بر نبود اقتدار در نظام بین المللی است تا نبود حکومت و قواعد. این فضای آنارشیک باعث میشود که توسل به زور میان دولت ها مشروعیت یابد و جنگ به یک خصوصیت مهم نظام بین الملل بدل شود. او نیز دولت ها را کنشگران اصلی در عرصه سیاست بین الملل میداند. از دید او قدرت و منافع ملی دو کلید اصلی در سیاست بین الملل است. مورگنتا گاه منافع ملی[۱۰۴] را به مثابه قدرت و گاه بر اساس قدرت تعریف میکند. او میگوید تنها در حالت انتزاعی است که میتوان منافع ملی را تعریف کرد و محتوایی از آن به دست آورد و در عمل نمیتوان مفهومی عام از منافع ملی گرفت. مورگنتا از موازنه قدرت نیز در ادبیات خود استفاده کرده است. او در چهار معنا به موازنه قدرت رنگ میبخشد از جمله: سیاست معطوف به وضعیتی خاص، وضعیت بالفعل امور، توزیع تقریبا برابر قدرت و هر نوع توزیع قدرت. او بیشتر از همه موارد، به نظام موازنه قدرت اشاره دارد که به معنای الگویی از روابط میان کشورهاست که در آن هیچ یک آن قدر قدرت را ندارد که به تنهایی بتواند دیگران را تحت سلطه در آورد. همچنین مورگنتا در نظریات خود همانند دیگران اندیشمندان واقع گرایی توجهی به اخلاق در سیاست نمیکند. البته خود او واقع گرایی را غیر اخلاقی نمیداند و اعتقاد دارد که اخلاق فردی و اخلاق سیاسی با یکدیگر تفاوت دارند. مورگنتا موازنه قدرت و دیپلماسی را مهترین و کارآمد ترین ابزار در نظام بین الملل میداند و معتقد است نظام موازنه قدرت برای یک نظام بین الملل آنارشیک ضروری است و برای حفظ استقلال و حاکمیت دولتها ضرورت دارد. او دیپلماسی را ابزار دیگری در میان روابط بین دولت ها میداند که میتواند در خدمت صلح و امنیت پایدار در جهان باشد و هرگاه تعارض منافعی میان دولت ها با یکدیگر پدید آمد استفاده از فرصت دیپلماسی و قدرت چانه زنی میتواند مشکل را حل کند. البته او برای موفق شدن دیپلماسی “۴ شرط را لحاظ میکند.

    1. دیپلماسی باید عاری از روح جنگ آوری باشد یعنی در حقیقت نباید تابع مبارزات ایدئولوژیک[۱۰۵]شود.
    1. اهداف سیاست خارجی یک دولت باید بر اساس منافع ملی آنان تعریف شود و باید با قدرت از آن حمایت گردد.
    1. دیپلماسی باید از دید سایر دولت ها نیز به موضوع مورد اختلاف توجه کند. در حقیقت باید حدود امنیت ملی طرف مقابل نیز به رسمیت شناخته بشود.
    1. دولت ها باید اماده مصالحه برای منافعی که برایشان حیاتی نیست باشند."(مشیرزاده،۱۳۹۳، ۱۰۴)

البته باید گفت مورگنتا برای شکل گیری مصالحه نیز ۵ شرط حیاتی قائل است از جمله:

بررسی متن پهلوی ماه فروردین، روز خرداد (حرف‏نویسی، آوانویسی، ...

۸۲- افراسیاب تورانی تباهکار، در همه‌ی هفت کشورِ زمین، به جست و جوی فرّ [زرتشت] بود.
افراسیاب تورانی تباهکار، در آرزوی فرّ زرتشت، همه‌ی هفت کشور زمین را بپیمود.
افراسیاب به سوی فرّ شتافت… اما [زرتشت و فرّ]، هر دو خود را واپس کشیدند.
آتش گرکوی را که سه آتش به سیستان است، افراسیاب نشانید (و آن) هنگامی (بود) که پادشاهیِ ایرانشهر کرد. درباره‌ی مانِش‌هایی که کیان به فرّه کردند: یکی را افراسیابِ تورِ جادوگر، (در) زیر زمین، به جادویی کرد. درباره‌ی خانه‌ی افراسیاب گوید که زیر زمین به جادوئی ساخته شده است. به روشنی، خانه (در) شب چون روز روشن بود. چهار رود در آن می‌تازَد، یکی آب، یکی می، یکی شیر و یکی ماست زده. (بر سقف آن) گاه خورشید و گاهِ ماه به روشنی در آراسته است. (به بالای) یک‌هزار مردِ میانه بالا، (بالای) خانه بود. در همان هزاره‌ای که ایرج کشته شد، منوچهر زاده شد و کین ایرج را خواست. پس، افراسیاب آمد و منوچهر را با ایرانیان به پَتِشخوارگر راند و به سیج و تنگی و بس مرگ نابود کرد و فِرَش و نوذَر، پسران منوچهر، را کشت تا به پیوندی دیگر، ایرانشهر از افراسیاب ستانده شد. چون منوچهر در گذشته بود، دیگر بار افراسیاب آمد، بر ایرانشهر بس آشوب و ویرانی کرد، باران را از ایرانشهر باز داشت، تازاب تهماسپان آمد، افراسیاب را بسپوخت و باران آورد، که آن را نوبارانی خوانند. پس از زاب، دیگر بار، افراسیاب گِران بَدی به ایرانشهر کرد تا قباد به شاهی نشست. ایرانیان افراسیاب را به خواهش خواستند تا (باز) گشت و آن زین‌گاو را کشت و (خود) شاهیِ ایرانشهر کرد. بس مردم را از ایرانشهر بُرد و به ترکستان نِشاست. ایرانشهر را ویران کرد و بیاشفت، تا رستم از سیستان (سپاه) آراست و هاماورانیان را گرفت، کاوس و دیگر ایرانیان را از بند گشود. با افراسیاب، به اوله رودبار، که سپاهیان خوانند، کارزای نو کرد. (باری) دیگر افراسیاب کوشید؛ کی‌سیاوش به کارزار آمد. به بهانه‌ی سودابه- که زن کاوس سودابه بود- سیاوش به ایرانشهر باز نشد، بدین روی افراسیاب زینهار (آوردن سیاوش) به وی را پذیرفته بود، (سیاوش) به کاوس نیامد، بلکه خود به ترکستان شد. دُختِ افراسیاب را به زنی گرفت. کیخسرو از او زاده شد. سیاوش را آن جای کشتند. در همان هزاره، کی‌خسرو افراسیاب را کشت، خود به کنگدژ شد و شاهی را به لهراسب داد. آنان که برای خود… کرده‌اند، چون ضحاک و افراسیاب و وامون و نیز دیگر از این گونه مرگ‌ارزانان، پادافراه (بدان) آئین تحمل کنند (که) هیچ مردم تحمل نکند، که آن را پادافراه سه شبه خوانند. افراسیاب پسر پَشَنگ، پسر زَئیشَم، پسر تورک، پسر اَسپَئنِیسپ، پسر دورُوشَپ، پسر تور، پسر فریدون است. چنان که (افراسیاب) و گرسیوز که (او را) کیدان خوانند، و اَغریرَث هر سه برادر بودند. از افراسیاب فِرَسپِ چول و شان وشیده و دیگر فرزندان زادند. وِسپان فریا که کیخسرو از او زاده شد، دختر افراسیاب بود. هنگامی که افراسیاب منوچهر را با ایرانیان در کوه پَتِشخوارگر محاصره کرد و سیج و تنگی بر هِشت، اغریرث از ایزدان آیفت خواست و آن نیکی یافت که آن سپاه و گُند ایرانیان را از آن سختی رهائی داد. افراسیاب بدان بهانه اغریرث را کشت. اَغریرث را به پاداش آن فرزندی چون گوُبَد شازاده شد. افراسیاب دوزاده سال (شاهی کرد).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

در بندهش نیز اندکی قبل از این آمد که هلمند را افراسیاب پایمال نکرد، ولی در اینجا زراومندرا با هلمند تند و تیزیکی گرفته، می‌گوید آن را پایمال کرد.
و از ضحاک بیوراسب و افراسیاب تور ملعون این سود بود که اگر فرمانروایی به بیوراسب و افراسیاب نرسیده بود، آنگاه گنامینوی ملعون (=اهرمن) آن فرمانروایی را به “خشم” داده بود و اگر به خشم رسیده بود تا رستاخیز و تن پسین باز ستدن آن از او ممکن نمی‏شد زیرا که “خشم” صورت مجسم ندارد. منوچهر از زمین پدشخوارگر تا بُنِ گوزگ که افراسیاب گرفته بود، به پیمان از افراسیاب باز ستد و به ملکیت ایرانشهر آورد. و افزودن دریاچه‏ی کانسه که افراسیاب آن را پایمال کرده بود، و آب را از آن روانه ساخت. و از کیخسرو این سودها بود چون کشتن افراسیاب. بعد از اینکه افراسیاب تورانی منوچهر پادشاه پیشدادی را در طبرستان محصور کرد، سرانجام هر دو به صلح گراییدند و منوچهر از افراسیاب درخواست کرد به اندازه‏ی یک تیر پرتاب از خاک او را به وی برگرداند. افراسیاب این تقاضا را پذیرفت. بنابر روایت غررالسیر این تیر که افراسیاب بر آن نشانه‏ای از خود نهاده بود در هنگام طلوع خورشید رها شد. بعد این تیر را از خلم به طبرستان نزد افراسیاب باز آوردند و به این طریق مرز ایران و توران مشخص شد. در مورد جای فرود آمدن تیر آرش در منابع مختلف اختلاف نظر دیده می‏شود. در بسیاری از روایات اسلامی که بر اساس منبع ساسانی تدوین یافته، جای فرود آمدن تیر در بلخ و زمین خَلم از نواحی بلخ یا طخارستان و لب جیحون ذکر شده است. بنابر روایت کتاب بندهش افراسیاب هزار چشمه‏ی آب کوچک و بزرگ از جمله رود هیرمند و ادینی و شش رودخانه‏ی قابل کشتیرانی دیگر را که به این دریاچه می‏ریخت از میان برد و مردمان را در جای آن مستقر کرد. پشنگ پدر افراسیاب است.
هنگامی که افراسیاب جادو به سبب دیوکامگی برای خواستن آن فرّه، سخت رنجه شد، چنانکه دین گوید که: “بتاخت افراسیاب تور پر شکوه ای سپیتمان زردشت! نخست به دریای فراخکرد «و نیز» دوم و سوم بار و آن فرّه را خواست یافتن، که «از آنِ» شهرهای ایران و زاده‏شدگان پرهیزگار «بود اما» بدان دست نیافت. این نیز «پیداست» که افراسیاب بدکار به همه هفت کشور بتاخت و فرّه زردشت را خواست.
افراسیاب شاه پهلوان تورانی، دشمن بزرگ ایرانیان در تاریخ افسانه‌ای ایران (یارشاطر، ج۱، ص ۵۷۰). یوستی نام اوستایی او را چنین معرفی کرده است: “کسی که بسیار به هراس اندازد” (به نقل از پورداوود، “اسامی خاص در آبان یشت"، ج ۱، ص ۲۱۱)، اما در این معنی اتفاق نظر نیست و بارتولومه (به نقل از همان، ج ۱، ص ۲۱۱، حاشیه‌ی ۱)، بنو نیست (به نقل از یارشاطر، ج۱، ص ۵۷۲) و مارکوارت (ص ۲۱-۲۲) معانی و اشتقاق‌های دیگری برای آن پیشنهاد کرده‌اند. در منابع ایرانی از او به عنوان جنگجویی هراس‌انگیز، سرداری چیره دست، عامل اهریمن و برخوردار از نیرویی جادویی و سخت مصمم به ویران کردن سرزمین‌های ایرانی یاد شده است (یارشاطر، ج۱، ص ۵۷۰) همه‌ی منابع اتفاق نظر دارند که نام پدرش پشنگ بوده است. او در “میان ثلث زمین، در میان دیوار آهنین” ساکن است (یسن ۱۱، بند ۷) و سرانجام کیخسرو او و برادرش، گرسیوز، را به بند کشید (یشت ۱۹، بند ۷۷). افراسیاب در کوه بَگِر (بَغ‌گِر) در ایرانشهر دژی ساخت و خانه‌ی زیر زمینی خود را در آن دژ بنا کرد. (نک. کریستنسن، کیانیان، ص ۱۳۱). او در فنّ روان ساختن جوی‌ها مهارت داشت (دادستان دینیک، پرسش ۷۰، بند ۳)، روایتی که مغایر با صفت خاصّ او، یعنی از بین بردن رودها و پدید آوردن خشکسالی است. به روایت مینوی خرد (پرسش ۷، بند ۲۹-۳۰)، اهریمن افراسیاب را بی‌مرگ آفرید، ولی اورمزد او را میرا کرد و بدین گونه کیخسرو توانست او را بکشد (بندهش، ص ۱۴۰؛ دینکرد، همان جا) و به پادافراه گناهانش برساند (بندهش، ص ۱۴۷). در منابع اسلامی، با تفصیل بیشتری از افراسیاب سخن رفته است،. این که افراسیاب چشمه‌های آب را کور می‌کند و با یورش او آبها فرو می‌رود و باران نمی‌بارد (ابن بلخی، ص ۳۸؛ حمزه‌ی اصفهانی، ص ۳۴؛ ابوحنیفه‌ی دینوری، ص ۳۴-۳۵؛ تاریخ سیستان، ص ۶۰-۶۱) پُرتکرارترین ویژگی اهریمنی او در این متون است که در شاهنامه نیز دو بار به آن اشاره شده است (فردوسی، به کوشش خالقی مطلق، ج ۱، ص ۳۲۷؛ ج ۲، ص ۴۱۲). منسجم‌ترین و طولانی‌ترین حضور داستانی افراسیاب، در تاریخ ملی ایران، در شاهنامه است. در اینجا، نخستین بار در دوره‌ی پادشاهی نوذر، از افراسیاب با عنوان “جهان پهلوان” نام برده می‌شود (فردوسی، همان، ج ۱، ص۲۹۰). در بسیاری از منابع اسلامی، موافق با بندهش (ص ۱۳۹)، آغاز حمله‌ی او به ایران در عصر منوچهر دانسته شده است (ابن بلخی، ص ۳۷؛ گردیزی، همان جا؛ مجمل‌التواریخ و القصص، ص ۴۳). اما در شاهنامه آمده است که نخستین حمله‌ی افراسیاب به ایران در زمان پسر و جانشین منوچهر، نوذر، که شاهی نالایق بود، اتفاق افتاد. مشخصه‌ی قابل توجه افراسیاب در شاهنامه درفش و خفتان سیاه اوست (فردوسی، همان، ج۱، ص ۳۴۷؛ ج ۲، ص ۴۰۲). او در شاهنامه هم، همچنان که در برخی متون پهلوی و منابع اسلامی (نک. بالاتر)، جادوگر خوانده شده (همان، ج ۴ف ص ۲۰۳-۳۰۴) و فردوسی دو بار از افسونگری او سخن گفته است (همان، ج ۱، ص ۲۹۹؛ ج ۴، ص ۲۰۵-۲۰۶). افراسیاب، با همه‌ی بدخویی و پیمان‌شکنی و خون‌ریزی که در نهاد اوست، از صفات پسندیده و انسانی نیز بهره‌مند است (فردوسی، همان، ج ۲، ص ۲۸۵)؛ مثلاً مآل‌اندیش است، مانند هنگامی که از پدر می‌خواهد که با ایرانیان از در صلح درآید؛ یا رئوف است، هنگامی که سیاوش را به گرمی نزد خود می‌پذیرد (یارشاطر، همان جا). نام افراسیاب از طریق شاهنامه‌ی فردوسی در شعر دیگر گویندگان فارسی راه یافته (عنصری، ص ۱۴؛ فرخی‌سیستانی، ص ۱۱۸) و تا دوران معاصر با تعبیرات گوناگون به کار برده شده است (از جمله نک. قطران تبریزی، ص ۱۹۶، ۲۸۹؛ اهلی‌شیرازی، ص ۴۹۷؛ عبدالرزاق لاهیجی، ص ۱۲۶؛ بهار، ج ۱، ص ۷۵۰؛ شفیعی کدکنی، ص ۴۹). در این میان، دشمنی افراسیاب با ایرانیان و بعضی داستان‌های مربوط به او، مانند قتل سیاوش به فرمان او، داستان بیژن و منیژه. (حافظ، ص ۲۱۸؛ خاقانی شروانی، ص ۲۱۳) و چاه افراسیاب (خواجوی کرمانی، ص ۵۷۲) بیشتر مورد تلمیح بوده است. افراسیاب در ادب فارسی نماد قوّت و شوکت (حافظ، ص ۳۰۱، ۳۵۷) و پهلوانی (سعدی، ص ۶۰۷، ۷۹۹) است. هوشنگ (به نقل از طباطبایی، ص ۷۴، حاشیه‌ی ۹)، مارکوارت (ص ۲۰)، بنونیست (به نقل از سرکاراتی، سایه‌های شکار شده، ص ۱۰۸، حاشیه‌ی ۵۹) و کارنوی (ص ۹۴) افراسیاب را تجسم اَپوشه، دیو خشکسالی، می‌دانند و هرتسفلد (به نقل از سرکاراتی، همان جا) او را گونه‌ی دیگری از اژدهاک می‌انگارد و سرکاراتی (همان جا) خود او را “جباری اژدهافَش” می‌خواند که “تجسمی است دوباره از اهریمن و ضحاک". در شاهنامه و منابع دیگر قراینی وجود دارد که این نظریات را تأیید می‌کند و نشان می‌دهد که سرشتِ اساطیری افراسیاب در اصل دیو یا اژدها بوده که در روایات حماسی ایران به صورت انسان درآمده است (آیدنلو، ص ۷-۳۶).
در شاهنامه او نیز کی خوانده شده است (۴۱، شاهنامه (۲)). لقب افراسیاب در جدول القاب شاهان پیشدادی جهانگیر، جهان ودکر (=بدکارِ جهان) ذکر شده است (۴۱۷، مجمل) (صدیقیان، ۱۳۸۶: ۳۱۳). افراسیاب از فرزندان تور بود و از نژاد تور و سلم هیچکس پادشاه نشد به قول بیشترین از اصحاب تواریخ به جز افراسیاب (۱۲، فارس). او در شاهنامه دارای قدی بلند، بر و بازویی چون شیر و زوری همچون پیل توصیف شده است. سایه‌ی او تا چند میل بر زمین می‌افتاده است. زبانش چون تیغ برنده، دلی چون دریا و دستی بخشنده چون ابری بارنده داشته است (۱۱، شاهنامه (۲)). چون ملک بگرفت، بر مردم جورها کرد و رسم‌های منوچهر همه بگردانید از عدل و داد (۵۲۱، بلعمی). در سال‌های تسلط افراسیاب بر ایران، شهرها و قلعه‌ها ویران و عمارات از سکنه خالی گشت (۳۴، پیامبران). گویند افراسیاب مخترع چنگ و رباب و سازنده‌ی کمند و زوبین بود (۵۶، ثعالبی). روز خروج افراسیاب از ایران، آبان روز و ماه آبان بود که آن روز را جشن گرفتند و آن را سومین جشن بعد از نوروز و مهرگان دانستند (۲۶، اخبار)، (۵۲۱، بلعمی) و تا امروز همچنان می‌دارند (۵۲۱، بلعمی). افراسیاب عمر دراز و ملک بسیار داشت (۳۸، فارس).
آمیختگی با اسطوره‌های سامی
افراسیاب از فرزندان نوح ملک بوده است (۲۳، بخارا).
در همان هزاره‏ای که جنگ‏های ایرانیان با ناایرانیان با پیکار و حوادث بسیار در گرفت، کیخسرو افراسیاب را کشت و خود به کنگدژ رفت با تن جاودان، و شاهی به لهراسب سپرد.
بندهش، از ص ۲۱۱ تا ۲۲۰
منوچهر زاده شد و کین ایرج را خواست پس افراسیاب آمد و منوچهر را با ایرانیان به پتشخوارگر راند و به بیماری و تنگی و بس مرگ نابود کرد و فرش و نوذر، پسران منوچهر را کشت تا به نسلی دیگر، ایرانشهر از افراسیاب ستانده شد. چون منوچهر درگذشت، دیگر بار افراسیاب آمد، بر ایرانشهر بس آشوب و ویرانی کرد، باران را از ایرانشهر بازداشت؛ تا زاب تهماسیان آمد، افراسیاب را بسیوخت و باران آورد که آن را نو بارانی خوانند. پس از زاب دیگر بار، افراسیاب گران بدی به ایرانشهر کرد تا قباد به شاهی نشست. کسی از تازیان به شاهی ایرانشهر آمد. ایرانیان افراسیاب را به خواهش خواستند تا آمد و آن زینگاو را کشت و [خود] شاهی ایرانشهر کرد. ایرانشهر را ویران کرد و بیاشفت، تا رستم از سیستان [سپاه] آراست و هاماورانیان را گرفت، کاوس و دیگر ایرانیان را از بند گشود. با افراسیاب، به اوله رودبار، که سپاهیان خوانند، کارزاری نو کرد.باری دیگر افراسیاب کوشید: کی سیاوش به کارزار آمد. به بهانه سودابه که زن کاوس سودابه بود- سیاوش به ایرانشهر باز نشد. بدین روی که افراسیاب زینهار [آوردن سیاوش] به خود را پذیرفت. [سیاوش] به سوی کاوس نیامد، بلکه خود به ترکستان شد. دخت افراسیاب را به زنی گرفت. کیخسرو از او زاده شد. سیاوش را آن جای کشتند.اندر همان هزاره کی‏خسرو افراسیاب را کشت، خود به کنگدژ شد و شاهی را به لهراسب داد. [افراسیاب] در یسنه‏ها و یشت‏ها از او یاد شده است. در یشت نوزدهم به تفصیل از او یاد شده است و آن درباره تلاش وی برای به دست آوردن فره کیانی است که در میان دریای فرخکرد قرار دارد و سرانجام نیز آن را به دست نمی‏آورد. در یشت نوزدهم سخن از دربند کشیده شدن او به دست کیخسرو می‏رود. در شاهنامه سخن از آمدن تازیان و جنگ افراسیاب با ایشان و شکست تازیان سخن رفته است. در شاهنامه دختر افراسیاب فرنگیس خوانده شده است ولی در اوستا از او نامی نیست و در نوشته‏های پهلوی نام او wispan-friya- است. در دینکرد چاپ سنحانا pid آمده و ظاهراً اشاره است به اتفاق افتادن این حوادث در روزگار پدر افراسیاب و شاید خشکی و بدبختی ایران در آن روزگار به وی منسوب باشد. پهلوی wagiragan، منسوب به bagir/baker/wager کوهی است که مقر افراسیاب بوده است.
گزیده‏های زاداسپرم، از ص ۴۴ تا ۵۱٫
پیدایی دین [سپندارمذ] بدان گاه بود که افراسیاب آب را از ایرانشهر باز داشت و برای باز آوردن آب، [سپندارمذ] دوشیزه‏وار به خانه منوچهر، شاه ایرانشهر، که پاسخگویی بیگانگان بود، پیدا آمد. سوشیانس از کیخسرو پرسید که «تو از میان بردی افراسیاب تو رانی تبهکار را؟» گوید که «من از میان بردم». سوشیانس گوید که «ایدون نیکو کنشی ورزیدی، چه اگر تو از میان نمی‏بردی افراسیاب تو رانی تبهکار را، همه آن گردانش که فرشکردسازی نیکو است، دشوار می‏شد. «روحانی ایرانی»، آن شخصیت داستانی است که در شاهنامه افراسیاب را با کمند می‏گیرد و اسیر می‏کند تا کیخسرو او را بکشد. تفصیل بیشتر داستان او در اسکندرنامه آمده است (فردوسی و شاهنامه سرایی، ۱۳۹۰: ۵۶۷، ۵۷۰، ۵۷۳، ۵۷۵-۵۷۶؛ صدیقیان، ۱۳۸۶: ۳۱۳-۳۱۶، ۳۱۸، ۳۲۳، ۳۳۰؛ راشدمحصل، ۱۳۸۹: ۲۱۷؛ تفضلی، ۱۳۵۴: ۴۴-۴۵، ۱۲۹-۱۳۱، ۱۳۳؛ بهار، ۱۳۷۵: ۱۸۳، ۱۸۴، ۱۹۲، ۱۹۴-۱۹۵، ۲۱۳، ۲۴۲، ۲۸۱، ۴۹۱ و ۱۳۷۸: ۹۲، ۱۳۷-۱۴۰، ۱۴۷، ۱۵۰، ۱۵۵، ۱۷۵؛ دوستخواه، ۱۳۸۳: ۱۴۵، ۱۶۵، ۲۱۷، ۲۱۹).
۲۱-۱ gar©dm¦n [گرودمان]: گرودمان طبقه‌ی پنجم آسمان است که یک طبقه از بهشت بالاتر است و خورشید بدان طبقه می‌ایستد. هرمزد آتش افزونی را در گرزمان آفرید. (هرمزد چند نوع آتش آفریده است). گرزمان به معنای “خانه‌ی ستایش"، “بهشت برین” است. کسانی که پرهیزگاری می‌کنند به گرودمان می‌روند. گرزمان محل اقامت هرمزد و امشاسپندان است که بالاترین طبقه‌ی بهشت است و نیز بزرگان دین زردشتی مثل موبد و شاه مقدس، پیامبر و پیامبرزادگان در آنجا هستند و جای عوام نیست. در گرودمان سرود و آهنگی خوش همیشه به گوش می‌رسد (بهار، ۱۳۸۱: ۷۱، ۱۲۷، ۱۳۱، ۱۴۹، ۲۰۷، ۲۳۴، ۲۷۷، ۲۸۴، ۲۸۷، ۲۹۷).
۲۲-۱ Er§ø [آرش]:۶- تِشْتَر، ستاره‌ی رایومند فرّمند را می‌ستاییم که شتابان به سوی دریای فراخ‌کرد بتازَد؛ چونان تیرِ در هوا پَرّانِ آرشِ تیرانداز، بهترین تیراندازِ ایرانی که از کوه خوانْوَنت بینداخت… (دوستخواه، ۱۳۸۳: ۱۹۴). در بند ششم این یشت، برای نخستین بار در متن‌های باستانی، از آرش شیواتیر سخن به میان آمده است و این، کهن‌ترین منبعی است که از تیراندازی آرش، از کوهی به نام اَئیریوخشوت به سوی کوه خوَنوَنت، یاد می‌کند. بنا به روایتی در آثارالباقیه آمده است، تیراندازی آرش در روز تیر از ماه تیر (جشن تیرگان) اتفاق می‌افتد تا با پرواز تیر او، مرز ایران و توران معین شود.
تیشتریشت یکی از یشت‌های بزرگ اوستا است. در این یشت نیز همانند دیگر یشت‌های بزرگ، افزون بر توصیف، مدح، ستایش و به یاری خواندن ایزد، از اسطوره‌ها و حوادث تاریخی و افسانه‌ای که او در آن‌ها نقش داشته است، به صورت ضمنی و بسیار فشرده و مبهم یاد شده است. برای مثال در بندهای ۶ و ۳۷ پرواز برق‌آسای تیشتر به پرواز تیر آرش کمانگیر تشبیه شده است.
آرش (در زبان اوستایی: ÆrÆxøa-)، نام قهرمان و تیرانداز ایرانی در زمان منوچهر، پادشاه پیشدادی است.
اوستا: xvanant-، پهلوی: xwanwand-؛ نام کوهی است که تیر آرش بر دامنه‌ی آن فرود آمد و مرز ایران و توران در آنجا قرار گرفت.
در تیشتریشت اوستا به تمثیل از تیری که آرش پرتاب کرده یاد شده است. در ادبیات پهلوی نیز اطلاع چندانی در مورد افسانه‏ی تیراندازی آرش در دست نیست. اما در مآخذ دوره‏ی اسلامی اطلاعات بیشتری درباره‏ی آرش می‏یابیم. خلاصه‏ی داستان بنابر این مآخذ چنین است. بعد از این که افراسیاب تورانی منوچهر پادشاه پیشدادی را در طبرستان محصور کرد، سرانجام هر دو به صلح گراییدند و منوچهر از افراسیاب درخواست کرد که به اندازه‏ی یک تیر پرتاب از خاک او را به وی برگرداند. چون این تیر و کمان آماده گشت به آرش که تیرانداز ماهری بود دستوردادند تیری پرتاب کند. بنابر روایت بیرونی آرش برهنه شد و تن خود را به مردم نشان داد و گفت: “ببینید که بدن من عاری از هر جراحت و بیماری است. اما بعد از این تیراندازی نابود خواهم شد."در همان حال کمان را کشید و خود پاره پاره شد. خدا با درا فرمان داد که تیر او را از کوه رویان بردارد و به اقصای خراسان، میانه‏ی فرغانه و طبرستان برساند. سرانجام این تیر بر درخت گردوی بزرگ برخورد. در مورد جای فرود آمدن تیر آرش در منابع مختلف اختلاف نظر دیده می‏شود. در بسیاری از روایات اسلامی که بر اساس منابع ساسانی تدوین یافته، جای فرود آمدن تیر در بلخ و زمین خلم از نواحی بلخ یا طخارستان و لب جیحون ذکر شده است.
اوستایی: ÆrÆxøa پهلوی §raø، منابع فارسی و عربی: ایرش، ارش و صورت جدیدتر: آرش، بزرگترین تیرانداز در اساطیر ایرانی، که با پرتاب تیر او در زمان منوچهر پیشدادی مرز ایران و توران تعیین شد لقب آرش در یشت‌ها (یشت ۸، بند ۶، ۳۷) “تیزتیر” و “تیزتیرترینِ ایرانیان” و در یکی از منابع پهلوی (ماه فروردین روز خرداد، بند ۲۲، نک. متون پهلوی، ص ۱۰۶) “شیباگ تیر” است، که این یکی برگردان پهلوی همان صورت اوستایی لقب اوست (نیز نک. بارتولومه، ستون ۳۴۹؛ یوستی، ص ۸۸-۸۹). نام و لقب او در تاریخ طبری (ج ۱، ص ۴۳۵، ۹۹۲) به صورت “آرشْشِباطیر” و در مجمل‌التواریخ و القصص (ص ۹۰) به صورت آرَش شِواتیر آمده که شباطیر و شواتیر گردانیده‌ی ترجمه پهلوی صفت xøviwi-iøu در اوستاست (همچنین نک. نولدکه، ص ۴۴۶-۴۴۷). لقب او درویس ورامین (فخرالدین اسعد گرگانی، ص ۲۷۳، بیت ۳۳۰) کمانگیر است. کهن‌ترین منبعی که به نام آرش و تیرافکندن او اشاره دارد یشت‌های اوستاست. در تیشتر یشت (همان جا)، تازش ستاره‌ی تیشتر به سوی دریای فراخکرت به پروازِ تیری مانند شده است که آرش از کوه اَیریوخْشَئوثه (محل آن دانسته نیست) به کوه خْوَنْوَنْت پرتاب کرده است. بنابر این گزارش (یشت ۸، بند ۷، ۳۸)، اَهورَمَزدا به تیر آرش نفخه‌ای بدمید و مهر، دارنده‌ی دشت‌های فراخ، راه عبور تیر را هموار ساخت. اَشی نیک و بزرگ و پارِند (فرشته‌ی ثروت) سوار بر گردونه از پی تیر روان شدند تا تیر بر زمین فرود آمد. از میان منابع پهلوی تنها در رساله‌ی ماه فروردین روز خرداد (همان جا)، که از رویدادهای روز خرداد (روز ششم) از ماه فروردین سخن می‌رود، از آرش یاد شده و در آن آمده است که در این روز منوچهر و آرش ایران زمین را از افراسیاب باز ستاندند. منابع درباره‌ی محلی که آرش از آنجا تیر افکند، جای فرود آمدن تیر و چگونگی پرواز معجزه‌آسای تیر و نیز سرانجام آرش اختلاف کرده‌اند. به گزارش ابوریحان بیرونی (همان جا) آرش تیر از کوه رویان (همچنین نک. گردیزی، ص ۲۴۳) افکند و خداوند باد را فرمان داد تا تیر او را به اقصای خراسان، جایی واقع در میان فرغانه و طبرستان (اولی احتمالاً تصحیف فرخار و دومی تصحیف طالقان یا طخارستان، نک. مینورسکی، “تعلیقات"، حدودالعالم، ص ۳۳۰؛ تفضلی، ج ۱۱، ص ۲۶۷) برساند. تیر آرش، که افراسیاب آن را نشان کرده بود، هزار فرسخ برفت و سرانجام بر درخت گردوی بزرگی فرود آمد. به گزارش ثعالبی (ص ۱۳۳، ۱۳۴) تیر آرش به هنگام طلوع آفتاب پرتاب شد، از مازندران گذشت و به باد غیس رسید و چون خواست فرود آید، به فرمان خداوند فرشته‌ای (یا “باد” در روایت ابوریحان بیرونی، همان‌جا؛ مقدسی، ج ۳، ص ۱۴۶) آن را به پرواز درآورد و به خُلْم در سرزمین بلخ برد و هنگام غروب در کوزین (تصحیف گوزبن، احتمالاً‌ ناحیه‌ای میان گوزگان و جیحون، نک. تفضلی، ج ۱۱، ص ۲۶۶؛ بن گوزگ در مینوی خرد نیز قلب همین نام است، مارکوارت، ص ۱۴، ۱۸-۱۹) فرود آورد. به نظر تفضلی (ج ۱۱، ص ۲۶۷)، احتمالاً جای فرود آمدن تیر آرش در اصل در حدود ناحیه‌ی هری رود تصور می‌شده است،‌ولی بعدها که مرز ایران از سوی جیحون گسترش یافت در مورد محل‌های جغرافیایی این افسانه نیز تغییراتی مطابق با وضع زمان پیش آمد. به گزارش غالب منابع، داستان تیراندازی آرش در زمان منوچهر رخ داده است، ولی ثعالبی (ص ۱۰۸، ۱۳۳) و ابوحنیفه‌ی دینوری (ص ۱۱) این داستان را به زمان زو (یازاب در روایت دینوری) پسر طهماسب، نسبت داده‌اند. به روایت رساله‌ی پهلوی ماه فروردین روز خرداد (همان جا)، آرش در روز ششم ماه فروردین تیر انداخت، ولی در روایت ابوریحان بیرونی (همان جا) این واقعه در روز سیزدهم از تیر ماه (=تیرگان کوچک) روی داد و خبر فرود آمدن تیر را روز چهاردهم تیر (=تیرگان بزرگ) آوردند. به گفته تفضلی (ج۱، ص ۷۹؛ همو، ج ۱۱، ص ۲۶۰)، روایت اول قدیم‌تر است و روایت دوم بر اثر تشابه اسمی “تیر” و روز و ماه تیر شکل گرفته است و ذکر نام آرش و تیراندازی او در تیشتر یشت نیز شاید در پدید آمدن این روایات بی‌تأثیر نبوده است. فقدان داستان تیراندازی آرش در شاهنامه احتمالاً به تحریری خاصّ از خدای نامه‌ی دوره‌ی ساسانی مربوط می‌شود که داستان تیراندازی آرش را نداشته است، نه آنکه فردوسی به قصد خاصّی این داستان را حذف کرده باشد. چنین می کند که داستان تیرافکندن آرش، در میان شاعران پارسی گوی نیک شناخته بوده است (قس: هنوی، ج ۱۱، ص ۲۶۷)؛ چه، گذشته از فردوسی و فخرالدین اسعدگرگانی، بسیاری از شاعران نامدار ایرانی، از جمله فرّخی سیستانی (ص ۶۲)، انوری (ج ۲، ص ۵۴۹؛ قطرن تبریزی، ص ۱۶۷؛ ادیب صابرترمذی، ص ۳۵۶)، نظامی گنجوی (شرفنامه، ص ۲۳۰، ۳۷۲؛ لیلی و مجنون، ص ۳۳)، خاقانی شروانی (ص ۱۲۳، ۴۵۲) خواجوی کرمانی (ص ۱۹۸)، به این داستان اشاره کرده‌اند. همچنین از خسروی سرخسی شاعر قرن ۴ق، بیتی نقل شده است که باز هم در آن چنین اشاره‌ای دیده می‌شود (نک. دهخدا، ج ۱، ص ۷۵). داستان آرش در ادبیات معاصر فارسی از حدود ۴۵ سال پیش به این سو موضوع برخی داستان‌ها و نمایسنامه‌ها و اشعار بوده است. درسال ۱۳۳۸ش، ارسلان پوریا کتابی با عنوان آرش تیرانداز (در چاپ دوم: آرش شیواتیر، تهران، ۱۳۵۷ش) نوشت که مشتمل است بر قصیده‌ای بلند، نمایشنامه و داستان آرش به نثر. در همان سال سیاوش کسرایی، شاعر معاصر، شعر بلند و معروف “آرش کمانگیر” را به سبک نیمایی در تهران منتشر کرد. در ۱۳۴۲ش نیز داستان کوتاه آرش در قلمرو تردید، نوشته‌ی نادر ابراهیمی، در تهران و در ۱۳۴۴ش مثنویی در بحر رمل با عنوان حماسه‌ی آرش، سروده‌ی مهرداد اوستا، در مشهد انتشار یافت (نک. هنوی، همان جا) (زرشناس و گشتاسپ، ۱۳۸۹: ۹-۱۰، ۱۴۳؛ بهار، ۱۳۷۸: ۱۸۹؛ تفضلی، ۱۳۵۴: ۱۲۹-۱۳۰؛ فردوسی و شاهنامه سرایی، ۱۳۹۰: ۴۴۵-۴۵۱).
۲۲-۲ ab¦z stad [باز گرفت (ند)]: (بهار، ۱۳۴۷: ۹۳) این فعل را مانند اصل متن پهلوی به صورت سوم شخص ماضی مفرد ترجمه کرده است “بازگرفت". (کیا، ۱۳۳۱: ۸)"بازستدند” ترجمه کرده است. (میرزای ناظر، ۱۳۷۳:۶۳)"بازستُد (ند). در ترجمه‌اش آورده است. (عریان، ۱۳۷۱: ۱۴۲)"بازستدند” آورده است. نگارنده نیز بر اساس معنی جمله نه لغت پهلوی به صورت “باز ستدند” ترجمه کرده است.
۲۳-۱ Lur¦sp [لُهراسب]: زردشت از اناهیتا خواستار شد:
ای اَرِدْوی سورَ اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!
مرا این کامیابی ارزانی دار که من کی گشتاسپ دلیر پسرِ لُهراسپ را بر آن دارم که دینی بیندیشد، دینی سخن بگوید و دینی رفتار کند.
از گروه هشتگانه‌ی کیانیان کهن، تنها سه تن، یعنی کی‌قباد و کاوس و کی‌خسرو به شهریاری رسیدند و فرمانروایی کردند. سپس نوبت شهریاری به لُهراسپ، نبیره‌ی کی پَشین رسید و در پی او نیز گشتاسپ جانشین وی شد.
در آفرین دهمان فروشی‌اش همراه بسیاری از ناموران و دیگر پارسایان و نامداران ستوده شده است. در بند ۱۰۵ آبان‌یشت نیز از لهراسب، پدر ویشتاسب نام برده شده است. سلسله نسب لهراسب، برابر بندهش، به منوچهر می‌رسد. برابر شاهنامه، کیخسرو هنگام ترک تاج و تخت، پادشاهی به کی‌لهراسب داد.
زمانی که کیخسرو افراسیاب را کشت، خود به کنگدژ شد و شاهی را به لهراسپ داد (بهار، ۱۳۷۸: ۱۴۰). لهراسپ پسر زاب، پسر مَنوش، پسر کی‌پَسین، پسر کی‌اَپیوَه، پسر کیقباد است و از کی‌لهراسپ گشتاسپ ورزیر و دیگر برادران زاده شدند.
از کی‏لهراسب این سود بود که خوب پادشاهی کرد و نسبت به ایزدان سپاسگزار بود و اورشلیم جهودان را کند و جهودان را آشفته و پراکنده کرد و کی‏گشتاسپ دین پذیرنده از تن او آفریده شد.
در اوستا نام او aurvat.aspa-، تنها یکبار در آبان‌یشت، بند ۱۰۵ و آن هم به سبب ذکر نام پسرش گشتاسپ آمده است (بارتولومه، ستون ۲۰۰؛ مایرهوفر، ص ۲۶-۲۷). واژه‌ی aurvat.aspa-، “دارنده‌ی اسب/ اسبان تیزتک"، که در اوستا به عنوان صفتی برای خورشید و اپام نپات، “ایزد آب‌ها"، به کار رفته، در زبان فارسی میانه به صورت luhr¦sp و در فارسی دری به صورت‌های “لهراسب” و “لهراسپ” درآمده (نک. دهخدا، ذیل “لهراسب"). لهراسب در روز مهر از ماه مهر تاج بر سر نهاد (فردوسی، ج ۴، ص ۳۷۳، بیت ۳۱۲۸-۳۱۲۹) و فرستادگان به روم و هند و چین گسیل کرد و در بلخ شارستانی برآورد پر از کوی و برزن و بازارگاه، و آتشگاه برزین را بنا نهاد. دقیقی روایت می‌کند که پس از ظهور زردشت و گرویدن گشتاسپ به او، لهراسب نیز بدو گروید. از این رو، نبردهای ایران و توران از سر گرفته شد. میان روایت شاهنامه و دیگر روایات (دوره‌ی میانه و اسلامی) تفاوت‌هایی هم در جزئیات و هم در کلیات دیده می‌شود، که برخی از آنها به این شرح است: ۱- هیچ یک از منابع جز حبیب‌السّیر (خواندمیر، ص ۱۹۸) از مخالفت بزرگان با پادشاهی لهراسب سخن نگفته‌اند؛ ۲- بسیاری از منابع بنیان نهادن شهر بلخ را به او نسبت داده‌اند (طبری، ج ۱، ص ۳۸۲؛ ابوعلی مسکویه، ج ۱، ص ۲۶؛ ابن اثیر، ج ۱، ص ۱۴۵؛ مقدسی، ج ۱، ص ۹۳، جهشیاری، همان جا؛ ابن‌الوردی، ج ۱، ص ۴۸)، و این در حالی است که برخی دیگر، هم رأی با فردوسی (ج ۵، ص ۵، بیت ۳۰)، به سعی او در آباد کردن و یا حصار کشیدن بر گرد بلخ و یا تنها به اقامت او در بلخ اشاره کرده‌اند (ثعالبی مرغنی، ص ۲۴۴؛ بلعمی، ص ۶۳۹؛ مقدسی، ج ۳، ص ۹۳، ۱۴۹؛ حمداله مستوفی، ص ۱۹۰؛ خواندمیر، ص ۱۹۷). متن پهلوی شهرستان‌های ایران (متون پهلوی، ص ۲۰؛ دریایی، ص ۲۳) بنای شهر قائن، و حمداله مستوفی (ص ۳۸، ۱۵۶، ۱۹۰)، علاوه بر بلخ، بنای شهر انبار و ری‌شهر و مقدسی (همان جا) بنای شهر زرنج را از او دانسته‌اند؛ ۳- برخی منابع پدید آوردن دیوان‌های حکومتی و خراج نهادن بر مردم برای ارتزاق سپاهیان را بدو نسبت داده‌اند (ابن اثیر، همان جا؛ حمزه اصفهانی، همان جا؛ بلعمی، همان جا؛ ابن بلخی، ص ۵۶؛ ابوعلی مسکویه، همان جا) ۴- از دیگر وجوه تمایز میان روایات باید ویرانی اورشلیم را در زمان او ذکر کرد که در شاهنامه هیچ اشاره‌ای به آن نیست، حال آنکه در متون فارسی میانه و بیش از آن در منابع پس از اسلام به کرّات و به تفصیل از آن یاد شده است. ۵- از دیگر مواردی که منابع در آن اختلاف کرده‌اند مسأله کناره گرفتن لهراسب از پادشاهی و سپردن تاج و تخت خود به گشتاسب است. روایت ثعالبی مرغنی (ص ۲۴۴-۲۴۵) و مجمل‌التواریخ و القصص (ص ۵۰-۵۱) در اینکه گشتاسب او را وادار به کناره‌گیری از پادشاهی کرد با شاهنامه همخوانی دارد. طبری (ج ۱، ص ۳۸۴)، ابوعلی مسکویه (ج۱، ص ۲۷) و ابن بلخی (همان جا) دلیل کناره‌گیری او را ضعف ناشی از پیری دانسته‌اند؛ گردیزی (همان جا) و حمزه اصفهانی (ص ۳۷)، بی ذکر دلیلی، چنین آورده‌اند که او در زندگانی خویش پادشاهی به گشتاسپ داد. ابن اثیر (همان جا) تنها به کناره‌گیری او از ملک جهت پیشه‌کردن پارسایی و پرستش خداوند اشاره کرده و ابوحنیفه‌ی دینوری (ص ۴۸) نیز آورده است که “چون لهراسب را مرگ فرارسید پادشاهی را به پسرش گشتاسپ واگذاشت” همه‌ی روایات دوره‌ی اسلامی مانند بندهش (گزارش بهار، ص ۱۵۶) دوران او را یکصد و بیست سال دانسته‌اند و اغلب او را پادشاهی نیک، بلند همت، بسیار اندیش و بزرگوار توصیف کرده‌اند.
لهراسب از نسل کیقباد بود (۴۳۸، مجمل). پس لهراسب شاه، شارستانی برآورد پر از برزن و کوی و بازارگاه به هر برزنی جشنگاهی سده ساخت و بر گرداگردش آتشکده‌ها برپا کرد آذری بساخت برزین نام که فرخنده بود (۸ و ۹ شاهنامه)

یکی شارسانی برآورد شاه   پر از برزن و کوی و بازارگاه
به هر برزنی جشنگاهی سده   همه گرد بر گردش آتشکده
یکی آذری ساخت برزین به نام