وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه با فرمت word : بررسی مقایسه ای تجلی مفهوم پالایش در اساطیر ...

 
تاریخ: 29-09-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

۳-۳-۲ فرد نجات دهنده ی نسل بشر در اساطیر یونانی
همان گونه که در روایت سیل بزرگ در اساطیر یونانی بیان شد، رفتار انسان ها در چشم خدایان بدتر و بدتر شد، تا جایی که “زئوس"، خدای خدایان و آسمان ها، بر آن شد تا نژاد انسان را به وسیله ی سیلی بزرگ نابود کند. اما “پرومتئوس"، به طور پنهانی فرزند انسانی خود “دیوکالیون” را از این تصمیم آگاه کرد و از او خواست تا قایقی بسازد و با وسایل لازم پر کند و با همسرش “پیرا” بر آن سوار شود (هانسن، ۲۰۰۴: ۷۳).
“دیوکالیون"، در افسانه های یونانی، پسر “پرومتئوس"، همسر “پیرا” و نیای “هلن ها"، جد افسانه ای نژاد هلنی (یونانی) است.
در واقع دیوکالیون نخستین کالبدی بود که به دست پرومتئوس نقش زده شد و سپس با دم زئوس جان یافت و با پیرا ازدواج کرد.
پیرا به نوبه ی خود دختر اپی متئوس و پاندورا بود که سرگذشت جالبی دارند. اپی متئوس برادر پرومتئوس و طبعاً از گروه ایزدان موسوم به تایتان (Titan) بود. زمانی که پرومتئوس آتش را برای نوع بشر از خدایان دزدید، زئوس برای تنبیه انسان ها تصمیم گرفت بلاهایی را بر آنان نازل کند و یکی از این مصائب که بر انسان فرود آورد خلقت زنی بود به نام پاندورا که زیبایی و نیز صفات بی وفایی و خیانت و دروغ گویی را یک جا بدو داد و اپی متئوس را که بر خلاف برادرش ، پرومتئوس ساده لوح و بی خرد بود توسط پاندورا فریفت و آن دو با هم ازدواج کردند و بدین صورت با ورود نخستین زن بدبختی در جهان آشکار شد (حسین پور، ۱۳۷۶: ۲۶۱).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

دیوکالیون، پادشاه “فتیا” (Phthia) واقع در “تسالی” (Thessaly) بود. “پیرا"، همسر دیوکالیون، دختر عموی او یعنی دختر “اپیمتئوس” (Epimetheus) برادر “پرومتئوس” و “پاندورا” (Pandora)، بود (کندی، ۱۳۸۵: ۲۴۴).
فرزندان “دیوکالیون” و “پیرا"، “هلن” (Hellen)، “آمفیکتیون” (Amphiktyon) و “پروتوژنیا” (Protogeneia) بودند.
باید از فرزند “پرومتئوس” و “آنیمف” (Anymph) یعنی دیوکالیون انتظار داشت که از موقعیت و مقام الهی و مقدس خود خشنود باشد اما هنگامی که او با “پیرا” ازدواج می کند، آن دو ظاهراً در اساطیر یونانی اولین زوج بشری می شوند از آن جایی که فرزندان آن ها به طور کامل انسان هستند. هر چند که حد و مرز میان خدایان و انسان ها در اساطیر یونانی، اغلب مبهم و نامشخص است به خصوص در دوران نخستین (هانسن، ۲۰۰۴: ۱۰۴).
در ادامه ی داستان نجات نسل بشر توسط “دیوکالیون” چنین آمده است که “زئوس"، خدای بزرگ یونانی، توفان و سیل را به هم آمیخت و بر پهنه ی زمین گسیل داشت. او توفان را فرستاد و برادر خود دریا را به کمک طلبید و با هم سیلاب و باران را از بهشت سرازیر کردند. آب رودها سرازیر شد و زمین را فرا گرفت و هر چه بود در خود غرقه ساخت. سیلاب با تمام نیرو زمین تاریک را در می نوردید. آب، قله های بلند همه ی کوه ها را پوشاند به جز پارناسوس (Parnasus) استوار را.
کوه پارناسوس کاملاً در زیر آب فرو نرفت و تکه ای زمین خشک بر فراز بلندترین قله اش باقی ماند تا پناه گاهی برای نجات بشر از نابودی کامل شود. پس از آن که نُه شبانه روز پی در پی باران بارید، آب همه جای گیتی را فرا گرفت و تنها کشتی “دیوکالیون” و “پیرا” از توفان نجات پیدا کرد. “زئوس” از نجات یافتن این زوج آزرده نشد، زیرا آن ها افرادی پرهیزگار بودند و همیشه با وفاداری خدایان را پرستش می کردند.
هنگامی که کشتی آن ها –دیوکالیون و پیرا- بر قله ی “پارناسوس” آرام گرفت، آن دو از کشتی خارج شدند، اما در هیچ کجای زمین اثری از حیات نیافتند. فقط آب های خروشان بود که همه جا را در اطراف فرا گرفته بود. “زئوس” نسبت به دیوکالیون و پیرا ترحم کرد و سیلاب را فرو نشاند. آب آهسته آهسته خود را عقب کشید و رودها کم عمق تر شدند و زمین دوباره به خشکی گرایید. دیوکالیون و پیرا از قله ی “پارناسوس” به زیر آمدند. اکنون آن دو تنها موجودات زنده ی روی کره ی زمین بودند.
آن ها معبدی نیمه ویران را که پوشیده از خزه ها بود یافتند و به داخل آن رفته و با خلوص به نیایش پرداختند. و از خدایان به خاطر نجات از مرگ سپاسگزاری و قدردانی کردند و دعا کردند تا در آن تنهایی وحشتناک یارشان باشند. در این هنگام ناگهان صدایی توجه دیوکالیون و پیرا را جلب کرد صدایی که از آن دو می خواست تا استخوان های مادرشان را پشت سرشان بیندازند. با شنیدن این فرمان آن ها وحشت زده شدند زیرا معنای این سخن را درک نکرده بودند اما ناگهان متوجه معنی حقیقی این ندا شدند. منظور از مادر، زمین بود، زمین بود که مادر همه چیز بود. بدین ترتیب دیوکالیون و پیرا شادمان شدند. هر دو سنگ هایی را برداشته و به پشت سرخویش پرتاب کردند. سنگ هایی را که دیوکالیون پرتاب کرده بود تبدیل به مرد و سنگ هایی را که همسرش، پیرا به پشت سر پرتاب کرده بود تبدیل به زن شدند و مقاوم ترین نژاد بشری را پدید آوردند. آنان باید قوی و نیرومند می بودند تا بتوانند با زحمت فراوان زمین را از باتلاق ها و لجن های حاصل از توفان و سیل پاک کنند (همیلتون، ۱۳۸۷: ۱۱۲).
شایان ذکر است نه تنها در اساطیر یونانی بلکه در اسطوره های هند و اروپایی نیز، انسان ها به همان اندازه که فرزندان و اخلاف نخستین زوج بشری دانسته شده اند، فرزندان زوج مقدس و الهی مادر زمین و پدر آسمان نیز بر شمرده شده اند (وست، ۲۰۰۷: ۳۵۸).
و نیز بیان این مطلب خالی از لطف نیست که واژه ی سنگ در زبان یونانی باستان به صورت (Pebble) به کار می رفته است و واژه ی لاتین (People) به معنی انسان یا مردم از همین واژه ی یونانی مشتق شده است (هانسن، ۲۰۰۴: ۷۳).
۳-۳-۳ عامل به وجود آورنده ی فرایند پالایش جهان در اساطیر یونانی
همان گونه که ذکر شد در اساطیر یونانی این “زئوس” خدای بزرگ یونانی است که بر انسان ها خشم می گیرد و درصدد نابودی نسل بشر از طریق فرو فرستادن سیل و توفانی عظیم، برمی آید.
نام زئوس در زبان یونانی باستان به معنی “آسمان درخشان” است. او آذرخش به دست و شاه خدایان است. نام زئوس شبیه به واژه ی لاتین (Deus-)، به معنی “خدا” و واژه ی سنسکریت دیائوس، (Skt. Dyaus-) ، که یکی از خدایان باستانی آسمان در هند می باشد، است (بیرلین، ۱۳۸۹: ۳۵).
زئوس، در اساطیر یونانی، ایزد آسمان است. او خداوندگار بادها، ابرها، تندرها و باران به شمار می رفته است (ژیران، ۱۳۷۵: ۴۱).
خدایان یونان باستان مانند مردم عادی تلقی می شدند. یونانیان به سادگی می توانستند تصاویر ذهنی خود را به دیگران نیز منتقل کنند. مردم یونان تنها آن چه را می دیدند واقعیت می انگاشتند و با مشاهده ی چیزهای قابل لمس و دیدنی در اطرافشان راضی بودند و آن ها را باور می کردند.
این را می توان نقطه ی قوت اساطیر یونان دانست که در دوران باستان که انسان ها در شگفتی و ترس نسبت به خدایان می زیستند، چنین طرز فکری داشتند و مظاهر وهم انگیز و ترسناکی را که در تمدن های دیگر پرستش می شدند از سوی یونانیان باستان تحریم شده بودند.
تعداد خدایان یونان باستان بی شمار است. در عین حال نباید این موضوع را نمودی از مذهب آن ها بر شمرد. بلکه می توان آن را تعبیر و تفسیر یونانیان بر ناشناخته های طبیعی دانست.
زئوس خدای باران است. او بر خدای خورشید غلبه می کند زیرا سرزمین یونان به باران بیش از آفتاب نیازمند است. بنابراین خدای باران آن است که آب ارزشمند را به نیایش گران خویش پیشکش می کند (همیلتون، ۱۳۸۷: ۲۶). یونانیان بر این باور بودند که خدایان جهان را نیافریده اند بلکه جهان را آفریننده ی خدایان می پنداشتند. بر طبق باور یونانیان باستان غول ها ، تایتان ها، که “خدایان کهن” نیز نام دارند، زندگی اسطوره ای و رمز آمیزی دارند و سرور جهان به شمار می روند و نیرویی ماورایی دارند.
مهمترین آن ها “کرونوس” است. او تا هنگامی که زئوس، فرزندش، پادشاهی را از او گرفت فرمانروای غول ها بود.
با به قدرت رسیدن زئوس، غول ها از میان نرفتند اما به مرتبه ای پایین تر نزول کردند. “اُلمپ” (Olympus)، دژی بزرگ بود که بر بلندای کوهی در شمال یونان واقع شده بود و یونانیان باستان آن را بلندترین کوه جهان تصور می کردند. درون این دژ، کاخ خدایان واقع شده بود. خدایان ساکن “المپ” با رضایت و شادی در کاخ های خود به سر می بردند.
خدایان ساکن المپ عبارتند از:

    1. زئوس (zeus) خدای آسمان ها
    1. پوسیدون (Posedon) خدای دریا، برادر زئوس
    1. هادس (Hades) خدای مرگ، برادر زئوس
    1. هستیا (Hestia) ایزد بانوی شعر، خواهر زئوس
    1. هرا (Hera) ایزد بانوی زایش و تولد، همسر زئوس
    1. آرس (Ares) خدای جنگ، فرزند زئوس و هرا
    1. آتنا (Athena) ایزد بانوی سرزمین ها، دختر زئوس
    1. آپولو (Apollon) خدای پیشگویی، موسیقی و شبانی، پسر زئوس
    1. آفرودیت (Aphrodite) ایزد بانوی عشق و زیبایی، دختر زئوس

۱۰-هرمس (Hermes) خدای منطق و تجارت، پسر زئوس
۱۱-آرتمیس (Artemis) خدای جوانی، پسر هرا
۱۲-هفایستوس (Hephaestus) خدای آتش، پسر زئوس و هرا (همیلتون، ۱۳۸۷: ۳۶).
زئوس و بردارانش، خدایان قسمت عمده ای از جهان بوده اند. زئوس رهبر آسمان، خدای باران، گرد آورنده ی ابرها و مهار کننده ی آذرخش های نیرومند است. نیروی زئوس به تنهایی با نیروی تمامی خدایان برابری می کند. با این وجود زئوس دانای کل و مقتدرترین نیست زیرا بارها مورد هجوم و اغفال دیگر خدایان قرار می گیرد (همان :۴۰).
زئوس، فرمانروای آذرخش و ابرهای تیره و تار پس از تصمیم به نابودی کل نژاد انسان، به کوه المپ باز می گردد. او مصمم است که انسان ها را به خاطر رفتار و سلوک پلیدشان به کیفر برساند. اگر چه دیگر خدایان نامیرا با این تصمیم زئوس برای نابودی بشر فناپذیر موافق بودند اما نگران آینده ی خود نیز بودند. اگر انسان های فناپذیر نابود می شدند، چه کسی می توانست قربانی های خوشبو را به خدایان پیشکش کند. زئوس با این وعده که نژاد انسانی بهتری را خواهد آفرید، نگرانی و ترس را از دل خدایان زدود. زئوس به کمک آذرخش خود درصدد ویران کردن هستی بر آمد اما بی درنگ دریافت که حتی کوه المپ نیز از شعله های آتش آن در امان نخواهد ماند و به آتش کشیده خواهد شد، بنابراین از این نقشه صرف نظر کرد.
در عوض تصمیم گرفت که ابرهای سیاه توفان زا را رها کند و با به راه انداختن سیلابی عظیم در دنیا انسان ها را از بین ببرد. پس از آن، زئوس ،هرمس (Hermes) که نام او به معنای “ستون” است و فرزند زئوس و “پیک خدایان” نیز هست را به سوی “آئولوس” (Aolus) فرمانروای باد و توفان، فرستاد و به او امر کرد که ابرهای خشک کننده ی دنیا را در غار خویش محبوس کند و به جای آن ابرهای توفان زا را رها کند. در این هنگام باد جنوب هراس انگیز که ابرهای تیره و تار با خود به همراه داشت وزیدن آغاز کرد. باران شدیدی شروع به باریدن کرد. فرشی از آب بر سطح زمین جاری شد و تمامی صحراها و کشتزارها و جنگل ها و حتی پرستش گاه های خدایان را هم در برگرفته بود. آب پیوسته بالاتر می آمد و حتی بلندترین نقاط را نیز در برگرفت. آن گونه که سرانجام جهان به صورت دریایی پهناور و عظیم و بی پایان درآمد که کاملاً بی کران بود.
هنگامی که زئوس از فراز “کوه المپ” به پایین نگریست و دریافت که سیل بزرگ همه ی مردان و زنان را به استثنای “دیوکالیون” و “پیرا” همسرش که انسان هایی بی گناه و پرهیزگار بودند در کام خود فرو برده و نابود کرده است، باد شمال “آدس” (Ades)، را آزاد کرد، زیرا او ابرهای توفان زا را پراکنده و دریاها را خشک می کرد (روزنبرگ،۱۳۸۶ : ۶۹).
بدین ترتیب زئوس که قصد داشت نژاد بشر را به کلی نابود کند با فرو فرستادن سیل و توفانی مهیب تمامی هستی را از میان برد و در این میان تنها “دیوکالیون” و همسرش “پیرا” نجات یافتند و نسل بشر را از نابودی محافظت کردند.
۳-۳-۴ علت وقوع فرایند پالایش در اساطیر یونانی
در اساطیر و متون باستانی یونانی، دلیل فرو فرستادن سیل بزرگ توسط خدایان، بی حرمتی انسان ها نسبت به خدایان و نیز ظلم و ستم و رفتار بد انسان ها دانسته شده و نیز در برخی از منابع دیگر علت خشم زئوس، خدای بزرگ یونانی و نابودی نسل بشر توسط او فریب خوردن او توسط پرومتئوس و نیز دزدین آتش به وسیله ی او محسوب شده است.
در مورد روایت نخست، در اساطیر یونانی چنین بیان شده است که رفتار انسان ها در چشم خدایان بدتر و بدتر شد، تا جایی که زئوس، تصمیم گرفت نژاد انسان را به وسیله ی سیلی بزرگ و مهیب نابود کند. اما پرومتئوس، به طور پنهانی، فرزند خود، دیوکالیون را آگاه کرد. او قایقی ساخت و آن را با وسایل لازم پر کرد و با همسرش، پیرا، بر آن سوار شدند. زئوس بیشتر سطح زمین را با آب پوشاند و تقریباً تمام هستی نابود شد (هانسن، ۲۰۰۴: ۷۳).
در جایی دیگر نیز چنین بیان شده است که سیل بزرگ آخرین ابزار و چاره ی دشمنی الهی با انسان ها بود. خدایان رفتارهای خصمانه ی پیشین خود، مانند پس گرفتن انرژی حیاتی طبیعت، پنهان کردن آتش، آفرینش زن، و شیوع بیماری های مرگ بار در جهان را حتی این بار در مورد انسان ها بیشتر و گسترده تر کردند. زیرا در مورد آخر، خدایان تلاش کردند، نژاد بشر را با غرقه ساختن همه ی آن ها نابود کنند.
برای نسل ها ی متمادی، خدایان دیگر تلاش نکردند نژاد انسان را در مقیاسی وسیع نابود کنند و به طور مثال زئوس، نبردی عظیم را در تروی، (Troy) به راه انداخت تا جمعیت بشر را تا حدی کم کند نه این که آن را به طور کامل نابود کند (همان : ۷۴).
نیز در روایتی دیگر آمده است که، افسانه ای که در آن بشر به نژاد سنگ تنزل کرد، با توفانی سهمگین آغاز می شود. به تدریج بشر در همه ی سرزمین ها چنان ضعیف شد که زئوس تصمیم به نابودی آن گرفت. لذا توفان و سیل را به هم آمیخت و بر پهنای زمین گسیل داشت، و پایان بشر فانی را سبب شد (همیلتون، ۱۳۸۷ : ۱۱۱).


فرم در حال بارگذاری ...

« دانلود مطالب پژوهشی درباره بررسی پراکنش مکانی برخی خصوصیات ...بررسی کارایی سازمان تامین اجتماعی باکاربرد پوششی داده- فایل ۴ »
 
مداحی های محرم