وبلاگ

توضیح وبلاگ من

فایل پایان نامه با فرمت word : دانلود مطالب پژوهشی درباره بررسی محتوایی قصه‌های کتاب «فرهنگ ...

 
تاریخ: 28-09-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

در این قصه، طبقات اجتماعی مانند دیگر قصه‌ها روبه‌روی هم قرار نمی‌گیرند. ابتدای قصه سخن از پسری است که در ضمن کوچکی تصمیم می‌گیرد، برای زندگی بهتر کار کند. این شخصیت در پی یافتن کار از خانه خارج شده و پس از آشنایی با دختر ای وای قدرت جادوگری آموخته و همین امر موجب می‌شود که با دختر پادشاه ازدواج کند و جانشین شاه شود. شخصیت مؤثر دیگر در این قصه وای با شخصیتی دوگانه است. وی ابتدا به پسر کمک میکند؛ اما در پایان قصه نقشی اهریمنی دارد و به دنبال نابودی پسر است. تغییر شکلهای مداوم وای و پسر، نقش جادو و جادوگری را در قصه نشان میدهد.

( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

¨آداب و رسوم
____________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
_______________________
عناصر روانشناسی
______________
باورهای عامیانه و خرافی
____________
سایر عناصر
_________
۳-۸۲-ایوایهای
* خلاصه‌ی قصه
روزی پسری به نام ابراهیم عاشق دختر پادشاه شد و به خواستگاری رفت. پادشاه گفت:« به شرطی که بازی عجبیان-غربیان یاد بگیری، دخترم را به تو میدهم». پسر به همراه پدرش راه افتاد تا به چشمهای رسید. پدر از زور خستگی گفت: «ای وای های!» دراین موقع مرد ریزه‌میزهای از چشمه بیرون آمد و ابراهیم را با خود به خانهاش برد. دختر ایوایهای عاشق ابراهیم شد. ابراهیم بازی عجیبان-غریبان را از ایوایهای یادگرفت. روزی پدر ابراهیم به سراغ پدرش رفت و او را با خود به خانه برد. پسر هر روز خود را به شکلی درمیآورد و پدرش او را به بازار میبرد و میفروخت. تا اینکه روزی ایوایهای ابراهیم را که به شکل قوچی درآمده بود، شناخت و او را به خانه آورد تا سرش را ببرد. دختر ایوایهای او را فراری داد. ای‌وای‌های و ابراهیم هر لحظه به شکلی در میآمدند و ابراهیم از دست ایوایهای میگریخت تا این که ابراهیم به شکل یک دسته گل درآمد و در دامن شاه افتاد. ایوایهای هم یک درویش شد. شاه از درویش خواست که دست از سر ابراهیم بردارد. ایوایهای قبول کرد به شرطی که ابراهیم شب چهارشنبه به دیدن او برود. ابراهیم قبول کرد. شب چهارشنبه که ابراهیم به خانه‌ی ای‌وایهای رفت. دختر ایوایهای به او هشدار داد که پدرش قصد دارد، او را تبدیل به طلا کند. ابراهیم با کمک دختر ایوایهای ، ایوایهای را تبدیل به طلا کرد. ابراهیم دختر را به زنی گرفت و طلاها همه مال او شد. بعد هم دختر پادشاه را گرفت و به دلخواه خود رسید.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
____________
¨ کنشهای اساطیری
-اظهار عشق از سوی دختر
(رجوع شود به قصهی ۸۱ و ۶۶)
-جادوگری
(رجوع شود به قصهی ۳۷)
-کیمیاگری
(رجوع شود به قصهی ۴۸.
-آزمون ازدواج
(رجوع شود به قصهی ۲۸)
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
-تبدیل شخصیت
(رجوع شود به قصهی ۸۱)
-وای
(رجوع شود به قصهی ۸۱)
عناصر اجتماعی
¨ طبقات اجتماعی، شخصیتها و روابط بین آنها
در این قصه، ایوایهای همان شخصیت ایوای در قصهی ۸۱ است. ابتدا به ابراهیم کمک میکند؛ اما در پایان وقتی متوجه میشود که ابراهیم بخشی از اسرار کار او را فرا گرفته، تصمیم به نابودی وی میگیرد و از هر حربهای برای این کار استفاده میکند. تغییر شکلهای مداوم ایوایهای و ابراهیم، همچنین شرطی که پادشاه میگذارد؛ یعنی آموختن بازی عجیبان-غریبان بیانگر نقش جادو و جادوگری در قصه است. شخصیت اصلی قصه، پسری کچل به نام ابراهیم و کچل از شخصیتهای اصلی قصههای ایرانی است. «این شخصیت در قصههای سرزمینهای تحت نفوذ فرهنگ ترک وجود دارد» (مارزلف، ۱۳۷۱: ۴۲). در این قصه که از مجموعهی افسانه‌های آذربایجان انتخاب شده، شخصیت اصلی کچل است؛ اما در قصهی ۸۱ مضمونی شبیه به این قصه دارد و از کتاب افسانههای بوعلی انتخاب شده، شخصیت اصلی را پسری بدون برشمردن صفات او ذکر میکند.
¨ آداب و رسوم
____________
¨ وضعیت اقتصادی و رابطه با قدرت و ثروت
در این قصه، قهرمان تنها زمانی می‌تواند با دختر پادشاه ازدواج کند که به ثروت قابل ملاحظه‌ای دست یابد، به همین دلیل پادشاه از وی می‌خواهد تا بازی عجیبان- غریبان بیاموزد. در این قصه بر خلاف دیگر قصه‌ها قهرمان بر اثر ارتباط با مراکز قدرت و ثروت به خواسته‌اش نمی‌رسد، بلکه باید ابتدا برای آن شرایطی را کسب کند و داشتن ثروت یکی از آن شرایط و شاید مهم‌ترین آن باشد. توجه به نقش ثروت در رسیدن قهرمان به هدف در این قصه به نوعی حاکم بودن روحیه‌ی اشرافی‌گری را در جامعه به اثبات می‌رساند.
عناصر روانشناسی
____________
باورهای عامیانه و خرافی
____________
سایر عناصر
__________
۳-۸۳-بابا خارکن
* خلاصهی قصه
خارکنی به همراه زن و دخترش در خانهی کوچکی زندگی میکرد. روزی دختر برای گرفتن آتش به خانهی همسایه رفت. در آن‌جا زنان همسایه را دید که آجیل مشکلگشا پاک می‌کردند. او هم نشست و نذر کرد که هرماه آجیل مشکلگشا بخرد تا خدا گره از کار پدرش باز کند. چند روزی گذشت. روزی بابا خارکن در صحرا بوتهی خاری دید که زیر آن سنگی بود. خارکن، سنگ را برداشت و به زیرزمینی پر از جواهر دست یافت. خارکن جواهرات را برداشت و با آن قصری برای خود ساخت. حاکم شهر که به شکار رفته بود، قصر خارکن را دید و به آنجا رفت. دختر حاکم وقتی فهمید، صاحب قصر دختری دارد خواست با او دوست شود. وقتی دختر خارکن به دیدن او میرفت. مادرش گفت: «یادت باشد که موقع برگشتن آجیل مشکلگشا بخری»؛ اما دختر بیاعتنایی کرد.
روزی دختر حاکم و دختر خارکن به آبتنی رفته بودند. کلاغ گردنبند دختر حاکم را برد. دختر خارکن را به جرم سرقت گرفتند و با پدر و مادرش به زندان انداختند. از آن طرف هم قصر بابا خارکن ناپدید شد. دختر خارکن از شدت ناراحتی خوابش برده بود. در خواب دید که آقایی نورانی با شال و عمامهی سبز آمد و او را به ادای نذر تشویق کرد. آنگاه به دختر گفت:« یک صناری زیر پاشنهی در است. آن را بردار و نذرت را ادا کن». دختر از خواب برخاست. صناری را پیدا کرد. آن را به پیرزنی داد. پیرزن مقداری نخودچی و کشمش خرید. آن را پاک کردند و فاتحهاش را هم خواندند. در همین موقع خبر دادند که کلاغ گردنبند را برگردانده و حاکم، خارکن و خانوادهاش را از زندان آزاد کرد.
عناصر اساطیری
¨ شخصیتهای اساطیری
_____________
¨ کنشهای اساطیری
-نذر کردن
(رجوع شود به قصهی ۲)
¨ موجودات و پدیده های اساطیری
_________________
عناصر اجتماعی


فرم در حال بارگذاری ...

« پایان نامه با فرمت word : ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی با موضوع بررسی اثربخشی الگوی درمانی کاهش ...پژوهش های پیشین در مورد انحرافات آخرالزمان، علل و راهکارهای ... »
 
مداحی های محرم