وبلاگ

توضیح وبلاگ من

پایان نامه با فرمت word : منابع تحقیقاتی برای نگارش پایان نامه بررسی عوامل روانی- ...

۱-اندازه شبکه: تعداد افرادی که در شبکه وجود دارند و با فرد در ارتباط می­باشند، اندازه شبکه را می­سازند.
۲-تراکم شبکه: این که اعضای شبکه چقدر با هم ارتباط دارند و همدیگر را می­شناسند.
۳-قدرت ارتباط: شامل صمیمیت، تعداد رابطه و متقابل بودن رابطه می­ شود.
۴-تجانس: تجانس به این معناست که اعضای شبکه تا چه حد با فرد مشابهت دارند که این تشابه از نظر شکلی، سنی، جنس و … می­باشد.
۵-مجاورت و تماس: سطح کنش متقابل در یک اجتماع فردی را اندازه ­گیری می­ کند و این که اعضای اجتماع چگونه با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار می­ کنند و آن­ها واقعاً تا چه اندازه با یکدیگر در تماس هستند.
۶-تماس: شبکه ­های فردی ترکیبی از خانواده، خویشاوندان، دوستان، همکاران و همسایه­ها می­باشد (افروز، ۱۳۸۸: ۲۳).
حمایت اجتماعی به مراقبت، محبت، عزت، تسلی و کمکی که سایر افراد یا گروه ها به فرد ارزانی می­دارند گفته می­ شود. این حمایت را ممکن است منابع گوناگونی مانند همسر، نامزد، خانواده، اقوام، دوستان، همکاران، پزشک یا سازمان­های اجتماعی به عمل آورند. کسانی که از حمایت اجتماعی برخوردارند، احساس می­ کنند کسی دوستشان دارد، به آنها اهمیت داده می­ شود، دیگران آنان را افرادی محترم، با عزت و با ارزش به شمار می­آورند و خود را بخشی از شبکه­ اجتماعی مانند خانواده یا سازمان­های اجتماعی می­دانند که می ­تواند منبع کمک های مادی و معنوی و خدمات دو جانبه در هنگام نیاز باشد (سارافینو؛ میرزائی، ۱۳۸۴).
حمایت اجتماعی عبارت است از کسب اطلاعات، کمک­های معولی، طرح یا توصیه سلامتی، حمایت عاطفی از سوی دیگران مهم، مانند همسر، بستگان، دوستان و نیز تماس­های اجتماعی با نهادهای مذهبی (تیلور، ۱۹۹۷). امیل دورکیم معتقد بود که انسان بر حسب طبیعتش نیازمند تعلق به دیگر انسان­ها و این احساس است که این تعلق به آنها او را به اهدافش نزدیک­تر می­ کند. حال اگر جامعه نتواند امیال و خواسته­ های افراد را به نحو مطلوب و به مقدار متعادل تنظیم کند یا میان افراد و گروه ­های اجتماعی پیوند مناسب و متواضع برقرار کند، انحرافات اجتماعی از قبیل خودکشی پدیدار می‌شود (ابراهیمی قوام، ۱۳۷۵). حمایت اجتماعی از سه طریق بر سلامت تأثیر می­ گذارد: با تنظیم افکار، احساسات و رفتار برای ارتقاء سلامت؛ تقویت احساس فرد در درک معنای زندگی؛ تقویت رفتارهای ارتقا­­ دهنده سلامت (وانگ، ۲۰۰۳؛ به نقل از کالاگان، ۱۹۹۳). پژوهشگران مراقبت بهداشتی در این زمینه اتفاق­نظر دارند که حمایت اجتماعی یک ساختار چندبعدی با انواع مختلف یا انواع حمایت اجتماعی است: حمایت هیجانی، ارزیابی، اطلاعاتی، ابزاری و ملموس ابعاد حمایت اجتماعی هستند (وانگ،۲۰۰۳؛ به نقل از هاوس و اسچیفر،۱۹۸۱).
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

حمایت می ­تواند در فرایند ارزیابی از طریق گسترش دامنه مکانیزم­ های مقابله موثر واقع شود. منابع فراهم شده شامل راهبردهای مقابله رفتاری و هیجانی، ارجاع به سرویس­های خدمات تخصصی و تشویق به یاری طلبیدن و جمع­آوری اطلاعات و شیوه ­های حل مسأله است. حمایت اجتماعی به طور مستقیم دارای کارکردی به عنوان راهبرد مقابله­ای است و حمایت موفقیت­آمیز به عنوان مقابله محسوب می­ شود (هاوس[۳۸]، ۱۹۸۱).
اینکه حمایت اجتماعی چگونه بر مقابله با رویدادهای استرس ­زا تأثیر می­ گذارد با دو روش استدلال می­ شود. یکی تاثیر مستقیم حمایت اجتماعی بر سلامت روانی، به این صورت که شبکه ­های اجتماعی افراد را از طریق تجربه ­های مثبت منظم و ثابت، پاداش اجتماعی و نقش­هایی که در اجتماع دارند آماده می­ کند. مطابق با این فرض، افراد با سطوح بالای حمایت اجتماعی، احساس قوی­تری از دوست داشته شدن و مراقبت را خواهند داشت. این امر تاثیر پایداری بر سلامت روانی افراد به طور کلی دارد. فرض دوم بیان می­ کند که حمایت اجتماعی تاثیر غیرمستقیم و کاهنده استرس از طریق میانگری عواقب منفی رویدادهای استرس ­زا دارد. مطابق با این فرض، حمایت اجتماعی ممکن است به عنوان منبع مقابله، به انتخاب موثر استراتژی مقابله­ای خصوصاً زمانی که فرد با رویدادهای استرس ­زا مواجه می­ شود کمک کند (بال و همکاران، ۲۰۰۳).
مطالعات مختلف نشان می­ دهند حمایت اجتماعی در حفظ سلامتی افراد نقش مهمی داشته و در کاهش آثار منفی استرس­های فراوان ناشی از محیط و جامعه تأثیر دارد. همینطور با افزایش میزان حمایت اجتماعی از میزان مرگ و میر بیماران کاسته و بروز ناراحتی­های جسمی و روانی در افراد کمتر می­ شود (کالاگان[۳۹] و موریسی[۴۰]، ۱۹۹۳؛ به نقل از لبادی؛۱۳۸۷). این موضوع نیز پذیرفته شده که حمایت اجتماعی ادراک شده (یعنی منابع فراهم شده توسط دیگران)، احساس ارزشمند بودن به فرد می­دهد و این­که بخشی از یک شبکه اجتماعی است که فرصت­هایی را برای ارتباط با دیگران ونیز تثبیت ارتباطات باارزش فراهم می­نماید. حمایت اجتماعی به میزان برخورداری از محبت، همراهی و توجه اعضای خانواده، دوستان و سایر افراد تعریف شده است (سارافینو، ۲۰۰۲؛ به نقل از میرزائی، ۱۳۸۴). حمایت اجتماعی به دو نوع اساسی ساختاری و کارکردی تقسیم می­ شود. مفهوم حمایت اجتماعی ساختاری معمولاً به جنبه عینی حمایت اشاره دارد و به عنوان وجود ارتباطات اجتماعی اولیه تعریف می­گردد. وضعیت زناشویی، عضویت در سازمان­های رسمی، نقش­ها و دلبستگی­ها و سایر ویژگی­های شبکه ارتباطی مانند تعداد افراد و هم­خوانی پیوندها از نشانه­ های حمایت اجتماعی ساختاری هستند. حمایت اجتماعی کارکردی جنبه کیفی ارتباطات اجتماعی است که تا حدود زیادی به پاسخ­های مربوط به استرس برمی­گردد. حمایت اجتماعی کارکردی شامل کارکردهایی چون حمایت اطلاعاتی، ابزاری و محترم شمردن فرد، صمیمیت در ارتباطات اجتماعی، میزان دسترسی و زمان دریافت حمایت اجتماعی است (ابراهیمی قوام، ۱۳۵۷).
شواهد چشمگیری وجود دارد که نشان می­دهد حمایت جامعه نقش مهمی در سلامت افراد ایفا می­ کند و انزوای اجتماعی به بیماری منجر می­ شود. اندیشمندان مختلفی در رابطه با سازوکار حمایت اجتماعی صحبت کرده ­اند. ساراسن، ساراسن و پیرسن (۱۹۹۰)، ابعاد حمایت اجتماعی را به پنج دسته تقسیم کرده ­اند که عبارتند از: حمایت عاطفی (هیجانی)، حمایت شبکه اجتماعی، حمایت ارزشی (عزت نفس)، حمایت عملی و مادی (وسیله­ای) و حمایت اطلاعاتی (صادقی، ۱۳۷۸). از نظر محققان، حمایت اجتماعی در سطوح مختلفی عمل می­ کند. نخستین سطح، حمایت هیجانی است. این حمایت به افراد اطمینان می­دهد که آنها هنوز از توجه و مراقبت برخوردار هستند. حمایت هیجانی، به افراد فرصت می­دهد تا در جهت تخلیه و پالایش احساسات منفی و ناراحتی عمل کنند. دومین سطح حمایت، حمایت ابزاری است. این حمایت شامل مراقبت جسمانی، کمک مالی یا کمک از راه ایفای مسئولیت­هایی نظیر مراقبت از کودک یا خرید کردن می­ شود. چنین حمایت­هایی، در زندگی روزمره، به ویژه بعد از تجربه رویدادهای استرس ­زا برای فرد لازم است. علاوه براین، حمایت ابزاری و همچنین حمایت هیجانی از این نظر اهمیت دارند که به افراد نشان می­ دهند که هنوز از نظر دیگران باارزش هستند و بنابراین به حفظ و احیای احساس عزت نفس کمک می­ کنند. سومین سطح، حمایت اطلاعاتی است این شکل از حمایت، شامل اطلاعاتی می­ شود که در زمینه رویدادهای تنش­زا به فرد داده می­ شود. برای مثال وقتی فردی به بیماری مبتلا می­ شود، اطلاعات در باره رژیم غذایی و دارو درمانی، به منظور سازگاری و مقابله موفق با بیماری و بهبود، ضروری به نظر می­رسد (مسعودنیا، ۱۳۸۹: ۹۸). به نظر ولمن (۱۹۹۲) حمایت­های اجتماعی انواع مختلفی دارند. ولمن بر شش نوع حمایت تأکید می­ کند که عبارتند از: حمایت عاطفی، حمایت مالی، حمایت اطلاعاتی، حمایت خدماتی و کاری، حمایت مصاحبتی و حمایت مشورتی، که هر کدام از این حمایت­ها از هریک از اعضای شبکه دریافت می­ شود. او همچنین از انواع مختلف حمایت­هایی که افراد از شبکه دریافت می­ کنند را در ارتباط با ویژگی­های شبکه مورد بررسی قرار داده است. به نظر او انواع حمایت­های فراهم شده با خصوصیات روابط بیشتر مرتبط می­باشد تا خصوصیات خود اعضاء شبکه. اندازه شبکه، ترکیب، محتوا، تراکم و دیگر خصوصیات شبکه در ابعاد ساختی و تعاملی در میزان و نوع حمایت تأثیر می­ گذارد. یک شبکه چیزی بیش­تر از مجموع پیوندهایش است. تأثیر ترکیب ساختار و محتوای شبکه بر تأمین حمایت، بیش­تر از تأثیر خصوصیات پیوندهای خاص در آن شبکه می­باشد. به عبارت دیگر، تأثیر خصوصیات شبکه فردی بر حمایت بیش­تر می­باشد (ولمن، ۱۹۹۲؛ به نقل از باستانی). در مجموع برای تبیین و توضیح چگونگی تأثیر حمایت اجتماعی بر سلامت، دو مدل نظری ارائه شده است: مدل تأثیر مستقیم یا تأثیر عمده، و مدل غیر مستقیم یا سلسله مراتبی-جبرانی حمایت اجتماعی.
مدل تاثیر مستقیم یا تأثیر عمده:
فرضیه تأثیر مستقیم حاکی از این است که صرف­نظر از میزان استرس، حمایت اجتماعی در هر صورت برای سلامت مفید است. تأثیرات مستقیم از چندین راه ممکن است عمل کند. برای مثال افرادی که از حمایت­های اجتماعی بسیاری برخوردارند احساس تعلق و عزت نفس بیشتری می­ کنند. نگرش مثبتی که چنین موقعیتی پدید می ­آورد، صرف­نظر از میزان استرس، ممکن است برای فرد مثلاً برای مقاوم ساختن او در برابر بیماری­ها مفید باشد. بعضی شواهد، همچنین نشان­دهنده آن است که میزان بالای حمایت اجتماعی موجب تشویق مردم به برگزیدن شیوه ­های زندگی سالم­تر می­ شود. برای مثال، افراد برخوردار از حمایت اجتماعی زیاد ممکن است احساس کنند چون دیگران به آن­ها اهمیت می­ دهند و به ایشان نیاز دارند، باید ورزش کنند، خوب بخورند و مراقب خود باشند (سارافینو؛ میرزایی، ۱۳۸۴: ۱۸۴).
مدل تأثیر مستقیم حمایت اجتماعی، همچنین در قالب فرضیه دارایی­ ها- منافع مطرح شده است. طبق این فرضیه، فقدان حمایت اجتماعی فی­نفسه زیان­آور و استرس ­زا است (قدسی؛ به نقل از خانی، ۱۳۹۱).
فلیمینگ و باوم (۱۹۸۶) که از نظریه­پردازان مطرح این دیدگاه­اند معتقدند افرادی که از حمایت اجتماعی بیشتری برخوردارند، از سلامت بیشتری نیز بهره ­مندند. درگیری افراد در شبکه ­های مختلف اجتماعی از جمله شبکه ­های خانوادگی، دوستی و همسایگی منابع حمایتی فراهم می­ کند که افراد با جذب بیشتر در این شبکه­ ها از حمایت و متعاقب آن سلامتی برخوردار می­شوند. بر طبق مطالعات متأثر از این مدل، افرادی که در شبکه ­های حمایتی قرار دارند، کمتر افسرده­اند و عمدتاً سلامت روانی بهتری را نسبت به افراد فاقد چنین شبکه ­های حمایتی نشان می­ دهند.
مدل سلسله­ مراتبی-جبرانی:
کانتر (۱۹۶۹) از صاحب­نظران این مدل است و معتقد است افراد در صورتی که روابط اولیه حمایت را در اختیار نداشته باشند، برای دریافت حمایت کم­تر به سراغ روابط مرتبه پایین می­روند. در واقع، نظریه­پردازان این دیدگاه معتقدند چون روابط صمیمی با افراد نزدیک تأثیر بیش­تری بر روحیه آن­ها دارد، افراد رابطه و دریافت حمایت از گروه ­های اولیه و صمیمی را بر سایر افراد ترجیح می­ دهند، زیرا افراد نزدیک و صمیمی قادرند حمایت کامل­تر و قوی­تری به عمل آورند. به باور نظریه­پردازان این دیدگاه در غیاب روابط اولیه­ای مثل همسر و فرزند، روابط مرتبه پایین­تر مثل دوستی می­توانند جانشین جبرانی روابط همسر و فرزند شوند. طبق این مدل، اولاً پیوندها به لحاظ شدت رابطه و حمایت حاصل از آن دارای اهمیت سلسله مراتبی است. بنابراین روابط به دو دسته روابط اولیه و روابط مرتبه پایین­تر تقسیم می­شوند. دوماً، در صورت فقدان یا عدم دسترسی به روابط اولیه، فرد روابط مرتبه پایین­تر را برای جبران آن بکار می­گیرد (راضی، ۱۳۸۵).
۲-۳- احساس خودکارآمدی
خودکارآمدی یک سازه مهم از نظریه شناختی اجتماعی بندورا است. در این دیدگاه رفتار آدمی نه تنها در کنترل عوامل بیرونی و محیطی نیست بلکه فرآیندهای شناختی، نقش تعیین کننده در رفتار دارند (پاجاریز، ۲۰۰۲؛ به نقل از اعرابیان، ۱۳۸۳).
باورهای خودکارآمدی[۴۱] از سال ۱۹۷۷ توسط بندورا وارد ادبیات روانشناسی گردید شامل یکی از مجموعه باورهای فرد است که نقش اساسی در برقراری تعادل در زندگی آدمی و بالا بردن کیفیت زندگی انسان­ها ایفا می­ کند (رضائی، ۱۳۸۳). به نظر بندورا (۲۰۰۲)، نحوه رفتار افراد را اغلب بهتر می­توان از روی باورهایی که آن­ها در مورد قابلیت­هایشان دارند یعنی از روی خوکارآمدی آن­ها پیش ­بینی کرد تا از روی قابلیت­هایی که واقعاً دارند و افراد همانی هستند که می­اندیشند (فرهنگی، ۱۳۸۹).
یافته­های ویلیام و همکاران (۲۰۰۸) نشان می­دهد که خودکارآمدی با هوش هیجانی و عملکرد بهتر در زمینه خودتنظیمی، ابراز وجود، استقلال، همدردی با دیگران، کنترل و خوش­بینی رابطه وجود دارد. یافته­های بندورا (۱۹۹۹) بیانگر این نکته است که از یک سو خودکارآمدی پایین با راهبردهای مقابله­ای هیجان­مدار، اضطراب و ناراحتی، افسردگی و علائم روان­تنی مشخص می­گردد، و از سوی دیگر خوکارآمدی بالا با راهبردهای مقابله­ای مسئله­مدار، جستجوی حمایت اجتماعی و خوش بینی رابطه وجود دارد (شی­یر[۴۲] و کارور[۴۳]، ۲۰۰۲؛ به نقل از آقایوسفی ،۱۳۹۰).
باندورا مطرح می‌سازد که خودکارآمدی، توان سازنده­ای است که بدان وسیله مهارت­ های شناختی، اجتماعی، عاطفی و رفتاری انسان برای تحقق اهداف مختلف به گونه ­ای اثر بخش ساماندهی می­ شود. به نظر وی داشتن دانش، مهارت ­ها و دستاوردهای قبلی افراد پیش بینی­کننده­ های مناسبی برای عملکرد آینده افراد نیستند، بلکه باور انسان در باره توانایی­های خود در انجام آنها بر چگونگی عملکرد خویش موثر است (باندورا[۴۴]، ۱۹۷۷؛ به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۶).
عقاید مرتبط با خودکارآمدی، بر اهداف و آرزوها اثر می­گذارند و تشکیل دهنده پیامدهای رفتار انسان می­باشند. خودکارآمدی مشخص می­ کند، افراد چگونه موانع را بررسی می­ کنند. افرادی که خودکارآمدی پایینی دارند، به آسانی در روبرو شدن با مشکلات متقاعد می­شوند که رفتار آن­ها بی فایده است و سریع دست از تلاش بر می­دارند. اما افرادی که خودکارآمدی بالایی دارند، موانع را به وسیله بهبود مهارت­ های خودمدیریتی و پشتکار برداشته و در برابر مشکلات ایستادگی دارند (باندورا، ۲۰۰۴؛ مسعودنیا، ۱۳۸۷).
باور کارآمدی عاملی مهم در نظام سازنده شایستگی انسان است. انجام وظایف توسط افراد مختلف با مهارت­ های مشابه در موقعیت­های متفاوت به صورت ضعیف، متوسط و یا قوی و یا توسط یک فرد در شرایط متفاوت به تغییرات باورهای کارآمدی آنان وابسته است. مهارت ­ها می­توانند به آسانی تحت تأثیر خودشکی یا خود تردیدی قرار گیرند، در نتیجه حتی افراد خیلی مستعد در شرایطی که باور ضعیفی نسبت به خود داشته باشند، از توانایی­های خود استفاده کمتری می­ کنند. به همین دلیل، احساس خودکارآمدی افراد را قادر می­سازد تا با بهره گرفتن از مهارت ­ها در برخورد با موانع، کارهای فوق العاده‌ای انجام دهند (وایت، ۱۹۸۲؛ به نقل از محمودی، ۱۳۸۲). بنابراین، خودکارآمدی درک شده عاملی مهم برای انجام موفقیت آمیز عملکرد و مهارت‌های اساسی لازم برای انجام آن است. افراد دارای خودکارآمدی بالا از نقاط قوت و ضعف خود مطلع­اند، آن­ها اهداف واقع­بینانه انتخاب می­ کنند و از خود انتظارات معقولی دارند و از مزایای استفاده از مقابله متمرکز بر مسئله، در مقابل مقابله متمرکز بر هیجان آگاه هستند. افراد دارای خودکارآمدی بالا بسیار جرأتمند، اجتماعی­اند و عزت نفس بالایی دارند و نیز کنترل بیشتری بر زندگیشان دارند ( ابرقوئی، ۱۳۸۹).

۲-۳-۱- خودکارآمدی و تنیدگی

بالا بودن خودکارآمدی و احساس کنترل بر رویدادهای موجود در زندگی شخصی، به طور مثبت به توانایی کنارآمدن با استرس و به حداقل رسیدن اثرات زیان­بخش آن بر کارکرد زیستی مربوط است. کنترل­پذیری با توجه به ماهیت آثار استرس، اصل تشکیل­دهنده مهمی است. این شرایط زندگی استرس ­زا به خودی­خود نیست که آثار زیانبخش زیستی را تولید می­ کند، بلکه ناتوانی ادراک­ شده در کنترل آن­هاست (بندورا، ۱۹۹۵؛ به نقل از علی­نیا کروئی، ۱۳۸۲).
طبق نظریه شناختی اجتماعی پیامدهای استرس در درجه اول بر حسب ضعف فرد در تحت کنترل درآوردن تهدیدها و تقاضاهای طاقت­فرسای محیطی تعریف می­ شود. به عبارت دیگر اگر فرد بر این باور باشد که می ­تواند به گونه ­ای موثر با فشارزاهای محیطی روبرو شود دچار نگرانی و استرس نمی­ شود. ولی اگر فرد بر این باور باشد که نمی­تواند این فشارزاها را تحت کنترل خود درآورد، خود را گرفتار استرس نموده و عملکردش مختل می­ شود. از این­رو استرس به جای اینکه مستقیماً از تهدیدها و تقاضاهای محیطی ناشی شوند، متأثر از باورهای خودکارآمدی فرد هستند.
باورهای خودکارآمدی بر طرز تفکر افراد، چگونگی رویارویی با مشکلات و ناتوانی­ها، سلامت هیجانی، جسمانی، تصمیم‌گیری و مقابله با استرس تاثیر می­ گذارد. ادراک خوداثربخشی یک سازوکار شناختی است که فرد را قادر به رویارویی با مشکلات، نقص ها و ناتوانی ها و انزوا و تنهایی می­سازد (بندورا، ۱۹۹۷؛ به نقل از حقیقت، ۱۳۸۹). اهمیت خودکارآمدی مربوط به درد برای سازگاری موفقیت­آمیز با درد مزمن در تحقیقات مختلف نشان داده شده است. آرنستین، آیر و تیسون، کرتین و همکاران، مک گیلیون و همکاران نیز در پژوهش­های خود بر روی بیماران مبتلا به درد مزمن نشان دادند که خودکارآمدی با رفتارهای مدیریت خود رابطه بالایی دارد. آنها اذعان می­دارند که چون مدیریت خود با پیامدهای مثبت بیماری در ارتباط است، پرورش ان از طریق افزایش خودکارآمدی بیماران می ­تواند منافع طولانی مدتی برای آنها به دنبال داشته باشد (لوریج ، ۲۰۰۱).

۲-۳-۲- نقش واسطه­ای خودکارآمدی

باورهای خودکارآمدی به عنوان مکانیسمی واسطه­ای بر فرآیندهای زیر تاثیر دارند:
۱-فرآیندهای شناختی: باورهای خودکارآمدی به شیوه ­های مختلفی بر فرآیندهای شناختی اثر می­گذارند. در اکثر رفتارهای هدفمند، هدف براساس آینده نگری انتخاب می­گردد. هدف گزینی افراد از ارزیابی آنان و قابلیت ­های خود تاثیر می­پذیرد. اکثر رفتارها و اعمال با تفکر شکل می­گیرد، سپس باورهای خودکارآمدی افراد بر این رفتارها تاثیر می­گذارند به گونه ­ای که افراد با خودکارآمدی بالا نسبت به افراد با خودکارآمدی پایین، شیوه ­های موثرتری از اعمال را انجام می­ دهند.
۲- فرآیندهای انگیزشی: برانگیزاننده­های شناختی مانند اسناد موفقیت و شکست، تعیین اهداف و برآورد ارزشی از اهداف انتخابی و انتظار پیامدها می­توانند پیامدهای احتمالی رفتار را برای فرد مبهم کرده و او را برای آغاز یک رفتار یا اجتناب از موقعیت تحریک نمایند. در این میان باورهای خودکارآمدی در تنظیم انگیزش افراد نقش مهمی ایفا می­ کنند.
۳- فرآیندهای عاطفی: باورهای خودکارآمدی افراد، هم بر میزان استرس و افسردگی ناشی از موقعیت­های تهدید آمیز تاثیر می­گذارند و هم بر سطح انگیزش افراد تاثیر دارد به گونه ­ای که افراد با خودکارامدی ضعیف در کنترل تهدیدها اضطراب بالایی را تجربه می­ کنند اما افراد با خودکارآمدی بالا در موقعیت­های تهدید آمیز بی­پروا هستند.
۴- فرآیندهای انتخابی: تاکنون بحث بر روی فرآیندهای فعال سازی کارآمدی متمرکز بود فرآیندهایی که افراد را به ایجاد میط موثرتر قادر می­سازد در اصل انسان محصول محیط خویش است. بنابراین باورهای خودکارآمدی فرد می ­تواند زندگی او را با انتخاب فعالیت­ها و محیط شکل داده و تحت تاثیر قرار دهند. افراد از موقعیت­ها و فعالیت­هایی که از توانایی و قابلیت ­های آنان فراتر می­باشد اجتناب می­ورزند اما بلافاصله فعالیت­های چالش انگیزی را بر می­گزینند که قادر باشند از عهده آن برآیند (بندورا، ۱۹۹۴؛ به نقل از منصوری، ۱۳۸۶).
۲-۴- ادراک بیماری (مدل عقل سلیم)
یکی از مدل­های مشهور درباره چگونگی تأثیرگذاری عوامل شناختی بر رفتار بیماری، مقابله و نیز برآیندهای بیماری، مدل عقل سلیم است. این مدل، که به بازنمایی­های بیماری مربوط می­ شود، در ابتدا توسط لونتال، می­یرز و نرنز (۱۹۸۰) مطرح شد. این مدل، به شرح عواملی می ­پردازد که در پردازش اطلاعات در باره بیماری، از سوی بیمار دخیل بوده و اینکه، برای ایجاد دیدگاهی عامه درباره بیماری، اطلاعات چگونه انسجام می­یابند، سرانجام این دیدگاه عامه، چگونه رفتارها و برآیندهای مقابله را هدایت می­ کند (مسعودنیا، ۱۳۸۹: ۳۵۴).
مدل عقل سلیم فرض می­ کند که افراد به منظور فهم و کنترل بیماری، بازنمایی­های روانی بیماری خود را براساس منابع واقعی و انتزاعی اطلاعاتی که در دسترس آنها است، به نمایش می­گذارند. در واقع، تفسیر اطلاعات، نخستین مرحله از فرایند کمک­جویی، درگیری در یک راهبرد مقابله­ و یا پذیرش یک رژیم کنترل بیماری است (بیشاپ و کانورس، ۱۹۸۶، به نقل از مسعودنیا،۱۳۸۹). تظاهرات یک بیماری به وسیله سه منبع اطلاعات هدایت می­شوند: الف) نخستین منبع اطلاعات، ذخیره کلی اطلاعات عامه نام دارد که توسط فرد از راه ارتباط اجتماعی قبلی و نیز از دانش فرهنگی درباره بیماری دریافت می­ شود؛ ب) دومین منبع، اطلاعات حاصل از محیط اجتماعی بیرونی است که از دیگران مهم و یا منابع معتبر دیگر نظیر پزشک یا والدین دریافت می­ شود؛ پ) و سرانجام، فرد، بازنمایی­های خود را با در نظر گرفتن تجربه معمول خود نسبت به بیماری، کامل می­ کند (لونتال، می­یرز و نرنز[۴۵]،۱۹۸۰؛ به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۷). بر اساس این مدل، برای ساختار ادراکات بیماری پنج مولفه در نظر گرفته شده: هویت (برچسبی که به هویت و علائم آن زده می­ شود)؛ علت­ها (ایده های مربوط به اینکه فرد چگونه بیمار می­ شود)؛ برآیندها (نتایج مورد انتظار بیماری)؛ خط زمانی (انتظارات در باره دوره بیماری و جریان خاص آن)؛ و قابلیت کنترل/درمان (باورها در باره میزانی که بیماری قابل کنترل و درمان است) (شارلو[۴۶]، ۱۹۹۸؛ هیجمن[۴۷]، ۱۹۹۸؛ مه یر، ۱۹۸۵؛کلر، ۲۰۰۱؛ به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۶).
مدل لونتال و دیگران (۱۹۸۰)، رابطه آشکاری بین شناخت­ها درباره بیماری و رفتارها و راهبردهای مقابله برقرار کرده است. مدل مذکور می­گوید که بازنمایی بیماری، به مثابه یک فیلتر و یا طرحواره تفسیری، با توجه به منابع اطلاعاتی موجود در باره بیماری و این­که این بازنمایی چگونه واکنش به بیماری و درمان آن را هدایت می­ کنند، عمل می­ کنند. علاوه بر این، مدل می­گوید که روابط مذکور، از نوع علی است، یعنی شناخت بیماری، با توجه به جدیت ادراک شده بیماری و بازنمود حاصل از محرک (بیماری)، بر رفتار مقابله اثر می­ گذارد. مه­یر (۱۹۸۵) در پرتو مدل خودگردانی، نشان دادند که کنش­های مرتبط با تندرستی، نظیر شیوه ­های مقابله، از ادراکات بیماری مشتق می­شوند. شافینو و همکارانش هم روابط معناداری را بین چند مولفه ادراک بیماری و شیوه ­های مقابله یافتند برای مثال آن دسته از بیماران آرتریت روماتوئیدکه معتقد بودند بیماریشان قابل علاج نیست، و نیز آنهایی که خود را در بیماریشان مقصر می­دانستند افسردگی بیشتری را گزارش کردند (مسعودنیا، ۱۳۸۷).
۲-۵- استراتژی­ های مقابله:
مطالعات متعددی رابطه بین مهارت­ های مقابله­ای و سلامتی را مورد بررسی قرار داده­اند. نتایج این بررسی­ها نشان می­دهد که مقابله هیجان مدار با پریشانی و نگرانی (ماتئوس، ۲۰۰۰)، بیماری­های مزمن (موس، ۱۹۹۶)، درد مزمن (کاتز، ۱۹۹۶)، سوء مصرف مواد (ویلس و هیرکی، ۱۹۹۶) و افسردگی و علائم جسمی مرتبط است ولی مقابله مسئله مدار رابطه منفی با پریشانی روانشناختی و رابطه مثبت با رفتارهای ارتقا دهنده سلامت دارد (کریستن سن، ۱۹۹۵).
در دهه­های اخیر، در مدل­های روانشناختی متعددی این امر پذیرفته شده که طیفی از باورها و ویژگی­ها، زمینه ساز و پیش درآمد رفتارهای بیماری و از جمله استراتژی­ های مقابله با بیماری هستند. طبق تعریف استراتژی های مقابله آن دسته از تلاش های شناختی و رفتاری را در بر می­گیرند که به منظور کاهش استرس های درونی یا بیرونی صورت می­گیرند به بیان دیگر مقابله تلاشی است که با هدف کنترل و غلبه بر مقتضیات و وقایع بحرانی صورت می­گیرد. این مقتضیات مبین چالش، تهدید، خطر، صدمه یا منفعتی برای فرد هستند (لازاروس[۴۸]، ۱۹۹۱؛ به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۶). توانایی خوب حل مسئله، داشتن تجربیات کافی، در دسترس بودن سیستم حمایتی مناسب، داشتن خواب و بهداشت فردی مناسب و برخورداری از سبک زندگی متعادل از عوامل موثر بر استفاده از سبک مقابله­ای موثر هستند. افرادی که قادر به مقابله موثر نیستند استرس­های بیشتری تجربه می­ کنند و عدم سازگاری ایجاد شده باعث بروز اختلالات و مشکلات روانی می­گردند. علت اصلی بسیاری از مشکلات روانی، روش­های مقابله غیر موثر هستند (باری و فارمر، ۲۰۰۲؛ به نقل از اینانلو، ۱۳۹۱).

۲-۵-۱- کارکردهای مقابله:

براساس نظر لازاروس و فولکمن[۴۹] (۱۹۸۴)، مقابله دو کارکرد عمده دارد:

    1. مقابله می ­تواند مسئله­ای را که سبب استرس شده است، تغییر دهد؛
    1. مقابله می ­تواند واکنش­های هیجانی نسبت به مسئله را تنظیم کند.

آنها کارکردهای مقابله را با تشخیص دو نوع کلی مقابله، یعنی مقابله هیجان­مدار و مقابله مسئله­مدار توضیح می­هند. هدف مقابله هیجان­مدار، کنترل واکنش­های هیجانی نسبت به موقعیت استرس­زاست. افراد، پاسخ­های هیجانی خود را از راه رویکردهای رفتاری و شناختی تنظیم می­ کنند. نمونه­هایی از رویکردهای رفتاری عبارتند از: مصرف الکل یا مواد مخدر، جستجوی حمایت هیجانی اجتماعی از دوستان یا بستگان، و مشارکت در فعالیت­هایی نظیر ورزش یا تماشای تلویزیون که موجب منحرف شدن توجه از مسئله می­ شود. از سوی دیگر، رویکردهای شناختی به این امر مربوط می­شوند که افراد چگونه درباره موقعیت استرس ­زا می­اندیشند. برای مثال، براساس یک رویکرد شناختی، افراد سعی می­ کنند تا معنای موقعیت استرس ­زا را تغییر دهند. رویکرد شناختی دیگر، متضمن انکار وقایع ناخوشایند است. از نظر لازاروس و فولکمن (۱۹۸۴)، افراد زمانی از رویکردهای هیجان­مدار استفاده می­ کنند که بر این باور باشند که هیچ فعالیتی برای تغییر شرایط استرس ­زا نمی ­توانند انجام دهند. در نقطه مقابل مقابله هیجان­مدار، مقابله مسئله­مدار قرار دارد. هدف مقابله مسئله مدار، کاهش مطالبات موقعیت­های استرس ­زا و افزایش و گسترش منابع برای رفع آن­هاست. زندگی روزمره افراد، مملو از شیوه ­های مقابله مسئله­مدار است. برای مثال: رها کردن شغل پراسترس، انتخاب شیوه عمل متفاوت، جستجوی درمان پزشکی یا روانی، یادگیری مهارت­ های جدید و غیره. از نظر لازاروس و فولکمن، افراد زمانی از مقابله مسئله­مدار استفاده می­ کنند که باور داشته باشند که منابع در دسترس آن­ها و یا مطالبات موقعیتی که در آن قرار دارند، قابل تغییر باشند. برای مثال، مراقبان بیماران رو به مرگ، از مقابله مسئله­مدار، بیشتر در ماه­های پیش از مرگ استفاده می­ کنند، تا در دوره مصیبت و داغ.کارولین و همکاران در مورد شیوه ­های مقابله­­ای به این نتیجه رسیدند که کسانی که از شیوه ­های مقابله­ای مسئله­مدار استفاده می­ کنند به طور قابل ملاحظه­ای مشکل را به اجزای کوچک­تر و قابل کنترل تجزیه می­ کنند و در جستجوی اطلاعات و ملاحظه شقوق مختلف مشکل و هدایت اعمال می­باشند. در حالی که در استراتژی مقابله­ای هیجان­مدار اظهارات هیجانی به صورت اجتناب، انزوا، سرکوب و کنارگذاردن ظهور پیدا می­ کند (فولکمن و موسکویتز، ۲۰۰۰؛ به نقل از مسعودنیا، ۱۳۸۹). به نظر اندلر افراد از چهار استراتژی اصلی برای مقابله با بیماری استفاده می­ کنند: ۱٫ اجتناب (منحرف کردن حواس) ۲٫ تسکین­دهنده ۳٫ ابزاری ۴٫ درگیری عاطفی. مقابله اجتنابی شامل تفکر یا درگیر شدن در فعالیت­هایی که به مشکل سلامتی نامربوط هستند می­ شود. مقابله تسکین­دهنده، استراتژی آرامبخش را با هدف کاهش مشکلات بهداشتی نامطلوب دربر می­گیرد. مقابله ابزاری همانند مقابله مسئله مدار یا وظیفه­گرا در ادبیات کلی مقابله، استراتژی­هایی از قبیل پیدا کردن اطلاعات بیشتر درباره بیماری یا جستجوی توصیه­های پزشکی را در بر می­گیرد. درگیری عاطفی شبیه مقابله هیجان­مدار شامل تمرکز بر عواقب عاطفی ناشی از بیماری است (اندلر، ۲۰۰۰).

۲-۵-۲- انواع رفتارهای مقابله­ای

مطالب پژوهشی درباره داوری در تجارت الکترونیک در ایران ...

به موجب یوستا، آخرین نکته، در خصوص دریافت، آنست که از آن جهت یک سابقه الکترونیکی، نافذ و موثر است که دریافت شده است، «اگر دریافت نافذ باشد، این اماره را به وجود نمی آورد که پیام هیچ گونه خطایی دربر ندارد، بگونه ای که تمامی محتویات آن مناسب و درست بوده و یااینکه توسط شخص خاصی ارسال شده است».[۳۶]
در مقام مقایسه، می توان معتقد گردید که قاعده عهدنامه ۲۰۰۵، در خصوص زمان دریافت، آشکار نسبت به پشتیبانش، قابل ترجیح است، معیار قابلیت دسترسی، برای ادرس های الکترونیکی تعیین شده، ابهامات معیار ورود به سیستم (ام.ال.ای.سی) و یوتا را از بین می برد. برای آدرس های تعیین نشده توسط مخاطب، معیار قابلیت دسترسی عهدنامه ۲۰۰۵ و آگاهی از ارتباط، نسبت به معیار ورود به سیستم (ام.ال.ای.سی)، واضح تر می باشد. معیارهای عهدنامه ۲۰۰۵، نسبت به فرستنده، در مواقعی که ارتباط و قابلیت دسترسی به آن، آگاهی دارد، با انصاف تر است. یوتا راجع به دریافت ارتباطاتی که به آدرسی غیر از آدرس تعیین شده توسط مخاطب، ارسال می شوند، مقرره ای ندارد[۳۷].
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت nefo.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

بندهای ۳ و ۴ ماده ۱۰ نیز، عیناً مشابه قواعدی هستند که در ماده ۱۵ (ام. ال.ای.سی) و بخش ۱۵ یوتا، آمده اند.
گفتار چهارم: حقوق ایران
زمان و مکان ارسال و وصول سوابق الکرونیکی، در قانون تجارت الکترونیکی ما نیز مورد توجه قرار گرفته اند. این سند، در فصل چهارم با عنوان «زمان و مکان ارسال و دریافت داده پیام»، به احکام ناظر بر این مساله پرداخته است. ماده ۲۶، زمان تحقق ارسال داده پیام را مطرح کرده وماده ۲۷، به زمان تحقق دریافت داده پیام اختصاص یافته است که طی بندهایی جداگانه، به توضیح هر یک پرداخته می شود.
بند نخست: زمان ارسال داده پیام
(ق.ت.ا) زمان ارسال داده پیام را ورود آن به سیستم اطلاعاتی خارج از کنترل اصل ساز یا قائم مقام وی دانسته است. ماده ۲۶ در این خصوص اظهار داشته است: «ارسال داده پیام زمانی تحقق می یابد که به یک سیستم اطلاعاتی خارج از کنترل اصل ساز یا قائم مقام وی وارد شود» در مقام مقایسه این ماده با ماده ۱۰ عهدنامه، ملاحظه می شود که تفاوت های بسیاری بین این دو مقرره وجود دارد؛ بدین توضیح که همانگونه که قبلاً ذکر شده ماده ۱۰ عهدنامه، زمان ارسال ارتباط الکترونیکی را خروج از سیستم اطلاعاتی تحت کنترل اصل ساز دانسته، در حالی که ماده ۲۶ (ق.ت.ا) معیار ورود داده پیام به سیستم اطلاعاتی خارجاز کنترل اصل ساز، پذیرفته است.
بند دوم: زمان دریافت داده پیام
(ق.ت.ا) همانند قانون (ام.ال.ای.سی) به منظور احراز زمان دریافت داده پیام، بین فروض مختلف، قائم به تفصیل شده است به موجب ماده ۲۷ این قانون، «زمان دریافت داده پیام مطابق شرایط زیر خواهد بود»
الف – ارگ سیستم اطلاعاتی مخاطب برای دریافت داده پیام معین شده باشد دریافت زمانی محقق می شود که:
۱ – داده پیام به سیستم اطلاعاتی معین شده وارد شود ؛ یا
۲ – چنانچه داده پیام به سیستم اطلاعاتی مخاطب غیر از سیستمی که منحصرا برای این کار معین شده، وارد شود داده پیام بازیافت شود.
ب – اگر مخاطب یک سیستم اطلاعاتی برای دریافت معین نکرده باشد، دریافت زمانی محقق می شود که داده پیام وارد سیستم اطلاعاتی مخاطب شود».
مطابق ماده فوق، در فرض نخست، چنانچه مخاطب از قبل سیستم اطلاعاتیکه اصل ساز باید داده پیام را به آن سیستم ارسال کند، تعیین کرده باشد، زمان دریافت همانند قانون (ام.ال.ای.سی) زمان ورود داده پیام به آن سیستم اطلاعاتی است. اما، اگر سیستم اطلاعاتی تعیین شده، ولی اصل ساز، داده پیام را به آن سیستم ارسال ننموده است، در این مورد، باز هم همانند قانون (ام.ال.ای.سی)، زمان دریافت، زمان بازیافت داده پیام است. فرض دوم ناظر به حالتی است که سیستمی برای ارسال داده پیام بین طرفین، از قبل تعیین نشده است، در این حالت، بنا به بند ب ماده فوق الذکر، زمان دریافت، لحظه ورود داده پیام به سیستم اطلاعاتی مخاطب است.
مبحث دوم: دعوت به ایجاب[۳۸]
پیش از انجام معامله، مرسوم است که طرفین درباره ی شرایط و آثار آن، و طراحی که برای تعهد خود دارند، به گفتگو می پردازند. این گفتگوی مقدماتی، اگر به توافق نینجامد، اثری در رابطه آنان ندارد و هیچ کس را نمی توان بابت برهم زدن اینگونه مذاکره ها، ملامت کرد. زیرا هدف اصلی آن، ایجاد التزام نیست و دو طرف عقد بدین وسیله می خواهند باآگاه ساختن دیگری از پاره ای واقعیت ها و تبلیغ درباره ی سود آینده معامله، میل به انجام آن را در مخاطب ایجاد کنند. پس از این مرحله است که دو طرف به تصمیم نهایی و قاطع خویش می رسند و مفاد عقد را به صورت ایجاب یا قبول انشاء می کنند[۳۹].
با این وجود، تمیز مرحله مقدماتی از ایجاب و قبول آسان نیست؛ زیرا گاه یکی از دو طرف، وعده های مشروط دیگری را ایجاب می پندارد و به اعتماد آن، وسایل اجرای تعهدهای ناشی از عقد را فراهم می آورد؛ در حالی که طرف دیگر خود را هنوز در مرحله مقدماتی و اندیشیدن می بیند. در این گونه موارد، باید دید، آیا اعلام طرفین اوصاف ویژه ی تصمیم نهایی رادارد و عرف آن را پیشنهاد قاطع یا قبول می داند یا پندار ناشی از خوش بینی نابجا باعث شده است تا تفاهم بین آنان به وجود نیاید. برای مثال، هرگاه نماینده موسسه ای که نیاز به استخدام خلبان دارد به یکی از داوطلبان اعلام کند که مدارک او کافی است و اگر در امتحان پرواز نیز پذیرفته شود، استخدام او قطعی است، آیا داوطلب می تواند آن را ایجاب بداند یا اینکه این امر، هنوزدعوت به مذاکره است و نباید آن راایجاب شمرد؟[۴۰]
اصطلاح دعوت به ایجاب، اگرچه در اصل ساخته حقوق کامن لا است اما انتساب برخی از آثار عملی بدان، باعث شده تا در حقوق سایر سیستم ها نیز مورد توجه قرار گیرد. این واژه دارای مفهوم عامی است که از جمله «مذاکرات پیش از عقد» و «پیشنهاد عقد» را نیز دربر می گیرد.
طبعاً از آنجا که این مساله در فضای الکترونیکی نیز قابل طرح ا ست، عهدنامه ۲۰۰۵ نیز جهت هماهنگی با مقضیات و نیازمندی های روز، ضمن شناسایی این وضعیت، به ارائه معیاری جهت تشخیص آن از سایر نهادهای مشابه پرداخته است. ماده ۱۱، با عنوان «دعوت به ایجاب» اظهار داشته است:

راهنمای نگارش مقاله دانشگاهی و تحقیقاتی درباره کتاب شناسی دستور زبان ...

دستور زبان فارسی ۷۱۲
دستور زبان فارسی (۲) ۵۲۳
دستور زبان فارسی از دیدگاه رده‌شناسی ۴۳۴
دستور زبان فارسی امروز ۵۱
دستور زبان فارسی امروز، گفتارهای دستوری ۲۸۹
دستور زبان فارسی با اسلوب السنه مغرب زمین ۳۸۶
دستور زبان فارسی با روشی نو ۵۲۴
دستور زبان فارسی برای پژوهش دانشجویان و ادب‌دوستان در آثار شاعران و نویسندگان بزرگ ایران ۱۷۴

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

دستور زبان فارسی برپایه نظریه گشتاری ۴۵۰
دستور زبان فارسی به بلوچی: بلوچی به فارسی «به انضمام واژه‌نامه» ۷۹
دستور زبان فارسی پنج استاد ۳۸۸
دستور زبان فارسی (جاویدان) ۱۷۰
دستور زبان فارسی در شبه قاره هند ۳۱۲
دستور زبان فارسی: کتاب حروف اضافه و ربط مشتمل بر تعریف و تقسیم و شرح اصطلاحات و معانی و کاربرد حروف ۱۷۵
دستور زبان فارسی گفتاری ۵۲۵
دستور زبان فارسی میانه ۲۲۹
دستور زبان فارسی و راهنمای تجزیه و ترکیب با تجدید نظر کامل ۲۰۳
دستور زبان فارسی و فنون ادبی ۲۶۹
دستور زبان کردی (اورامی- سنندجی- کرمانشاهی- مهابادی) ۱۱
دستور زبان کردی سنندجی ۱۲
دستور زبان کنونی آذربایجانی ۳۹۶
دستور زبان گشتاری (برمبنای زبان‌شناسی و معناشناسی) ۳۰
دستور زبان لارستانی برمبنای گویش خنجی ۱۹۲
دستور زبان معاصر ۴۲۹
دستور زبان معاصر دری ۵۱۰
دستور زبان و تطور و فرهنگ لهجه اصفهان ۱۹۶
دستور سخن ۳۶۲
دستور فارسی و سیر دستورنویسی در ایران ۴۴۰
دستور فرخ ۵۴۱
دستور کاربردی زبان فارسی ۵۱۲
دستور کامل زبان فارسی شامل: حروف و صداها، هجا، مترادف، متضاد و … ۴۳۸
دستور کامل زبان کردی ۱۴
دستور مختصر زبان فارسی ۹۹
دستور مرجان ۲۲۴
دستور مفصل برپایه زبان شناسی جدید: شامل پژوهش‌های تازه‌ای درباره آواشناسی و صرف و نحو فارسی معاصر و مقایسه آن با قواعد دستوری… ۳۶۹
دستور منظوم عربی- فارسی ۳۹
دستور نوین ۴۴
دستور و ساختمان زبان فارسی ۳۵۲
دستور و نگارش فارسی و دستور فارسی (اصول انشایی، قواعد املایی، علامت‌گذاری) ۲۴۸
دستورنامه در صرف و نحو زبان پارسی ۴۵۳
دستورنویسی در شبه قاره ۳۱۳
دستورنویسی فارسی در شبه قاره هند و پاکستان ۱۴۳
دگرگونی‌های آوایی واژگان در زبان فارسی. ج۱: واکه‌ها ۹۵
دگرگونی‌های آوایی واژگان در زبان فارسی. ج۲: همخوان‌ها: ب- س. ۹۶
دگرگونی‌های واژگان در زبان فارسی ۹۷
دوره کامل دستور زبان فارسی ۳
ذ
ذیل فرهنگ‌های فارسی ۲۴۳
ذیلی بر برهان قاطع یا فرهنگ لغات بازیافته ۴۵
ر
راهنمای تحقیقات ایرانی ۵۹
راهنمای دستور زبان فارسی برای همه ۲۰۴

دانلود فایل های پایان نامه درباره استراتژی نظامی برون مرزی ...

به بنده انتقادات فراوانی شد که چرا قبلا گفتم بنی صدر خائن نیست. درصورتی که من هیچگاه نگفتم که بنی صدر خائن نیست، بلکه معتقدم بنی صدر هرگز در جنگ خیانت نکرد. بنی صدر در حوزه ملی خیانت کرد. اما بر عکس در جنگ دوست داشت موفقیت حاصل کند، قهرمان ملی شود و پیروزی درجنگ را وسیله ای برای منزوی کردن جناح مقابل قرار دهد. ایشان جمله ای نقل به این مضمون دارد که “هیچکس از قهرمان جنگ سئوال نخواهد کرد". طرحش این بود که بتواند در جنگ پیروز بشود و جریان رقیب یعنی حزب جمهوری را در زاویه ببرد. معنی این عمل شاید سو استفاده از پیروزی است اما به معنای خیانت در جنگ و همکاری با دشمن نیست.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

پژوهشگر: یکی دیگر از موضوعاتی که مطرح میشود وآن را اندیشه بنی صدر برای جنگیدن با ارتش عراق میدانند تئوری سرزمین سوخته است. یعنی ما زمین بدهیم و زمان بگیریم. بعضا شنیده میشود که این تئوری از طرف فرماندهان سپاه مثل شهید داوود کریمی و یا شهید حسن باقری به بنی صدر توصیه شده است. زیرا او که فرد نظامی نبوده است و به صحبت های نظامی ها عمل میکرده. چقدر این ادعا مورد تایید است؟
این که این موضوع از طرف شهید باقری و یا داود کریمی چنین پیشنهادی به بنی صدر مطرح شده باشد بعید است. هرکه چنین ادعای دارد باید استناداتش را هم ارائه نماید. ولی در هر حال این تئوری یک تئوری نظامی است. اگر فرماندهی بخواهد یک تئوری را اجرایی کند نباید نام خائن بر روی آن نهاد. بکارگرفتن این تئوری در جنگ عراق علیه ما، نمی توانست کاربرد مفیدی داشته باشد اما اگر فرماندهی تئوری ناکارامدی را بکارگرفت نباید متهم به خیانت شود. بچه های سپاه و افکار عمومی چون نمیدانستند این یک تئوری نظامی است او را مورد هجوم خود قرار میدادند. همین امروز هم ممکن است که در یکی از جنگ ها، لزوم بکارگیری این نظریه ضرورت پیدا کند. ببینید باز در اینجا دو منظر وجود دارد. یک منظر، نظر امام خمینی است و دومی افکار عمومی است. افکار عمومی که نمیداند این تئوری چیست و نمی داند که عامل به این تئوری الزاما خائن نیست. اما امام ( ره ) فارغ از پایه علمی این نظریه، ادراک دیگری داشت که میفرمود ما نباید به دشمن زمان بدهیم. به عبارت دیگر دونظریه در مقابل هم قرارداشت نظریه ای که معتقد بود: “باید از دشمن زمان بگیریم حتی به قیمت از دست دادن زمین” و نظریه دیگری که براین باور بود:"نباید به دشمن زمان بدهیم حتی اگر ملزومات کافی را برای دفاع نداریم” یعنی گاه “سلب آرامش دشمن و ندادن فرصت به دشمن برای جاخوش کردن” استراتژی ماست و گاه “گرفتن زمان برای بازیابی توان خودی” را استراتژی خود قرار می دهیم.
البته بنی صدر با وجود تمایل به ” استراتژی سرزمین های سوخته” استراتژی مورد نظر امام که “همان استراتژی سلب آرامش از دشمن” را عمل کرد. البته اجرای استراتژی سلب آرامش از دشمن بدون توان کافی میسر نبود. ارتش توان کافی برای تحقق چنین راهبردی را نداشت و عملیاتی کردن چنین راهبردی بدون اتکا به نیروهای مردمی میسر نمی شد. ولی بنی صدر از کاربردی بودن بکارگیری نیروهای مردمی ناتوان بود. زیرا که اساسا بکارگیری نیروهای مردمی نیازمند سازمانی بود که ظرفیت لازم را برای این کار داشته باشد و تنها سازمانی که ظرفیت بکارگیری نیروهای مردمی داشت، سپاه بود. اما بنی صدر حاضر نبود چنین میدانی را به سپاه بسپارد. وی سعی میکرد بسیج مردمی ( تشکیل ارتش بیست میلیونی) را در اختیار خود داشته باشد و حال آنکه سازوکار مناسب را برای این اقدام در اختیار نداشت و بلکه تشکیلاتی که وی به نام بسیج مستضعفین و ارتش بیست میلیونی زیر نظر خودش راه انداخته بود، تبدیل به محلی شده بود برای نفوذ عناصر مجاهدین خلق (منافقین) که از این زاویه عمل وی را می توان خائنانه دانست، هرچند که ممکن است قصد خیانت نداشته است.
به هرصورت نیروهای مردمی در کنار ارتش و پاسداران راهبرد “سلب آرامش از دشمن” را بکار بستند و موفق شدند خطوط پدافندی آسیب پذیری را به ارتش متجاوز عراق تحمیل کنند و یکی از علت هایی که عراق در فتح المبین شکست خورد این بود که ایران بجای عمل به تئوری زمین سوخته، با راهبرد سلب آرمش از دشمن خطوط آسیب پذیری را به آنها تحمیل کرده بود. درصورتی که اگر رویکرد راهبردی ما گرفتن زمان در قبال سرزمینهای سوخته بود، قدر مسلم عراق به راحتی تا پشت کرخه و کارون پیشروی میکرد و پشت موانع طبیعی کرخه و کارون رده های پدافندی ایجاد میکرد و ما نمی توانستیم به آنها از سرز مین غرب کرخه بیرون بریزیم. وهمین آسیب پذیری باعث پدید آمدن چهار عملیات بزرگ ایران از شکستن محاصره آبادان تا فتح خرمشهر را درپی آورد.
پژوهشگر: سردار، شما در واقع اعتقاد دارید شروع پیروزی های ما در جنگ و در حقیقت شروع تحول در جنگ از عملیات تپه های الله اکبر شروع شد؟ یعنی معتقد نیستید که این تحول بعد از خروج بنی صدر و فرماندهی محسن رضایی بر سپاه پاسدران انقلاب اسلامی بود؟
خیر. بنده معتقد به این موضوع نیستم. بگذارید با بیان یک مثال این بحث را برای شما روشن کنم. همه میگویند اسراییل در جنگ ۶ روزه با اعراب پیروز شد اما در بطن این پیروزی شکست اسرائیل نهفته است. علت این که میگوییم شکست خورد چیست؟ آرمان اسراییل تشکیل کشوری از نیل تا فرات بود. اما وقتی در تپه های جولان زمین گیر شد، به این معنا بود که این ارتش توان عملیاتی کردن آرمانهایش را ندارد. به نظر من از آن روز آمریکایی ها این موضوع را درک کردند که اسراییل این توان را ندارد. لذا از آن پس استراتژی شان در باره اسرائیل تا سطح تامین مرزهای اسرائیل پائین آمد؛ هرچند که برای تامین مرزهای اسرائیل، حفظ مناطق اشغال شده در جنگ ۶ روزه را لازم می دانستند.
اما شما مشاهده میکنید که همگان تا قبل از جنگ ۳۳ روزه میگفتند اسراییل در هیچ عملیاتی شکست نخورده است، ولی واقعیت اینگونه نبود. تبلیغات جهانی به نفع اسرائیل و بوق وکُرنای ناشی از پیروزی اسرائیل در جنگ و نیز اعراب تحقیر شده، باعث شدند که قدرت نقد صحیح نتایج جنگ ۶ روزه به وجود نیاید و نگذارند فکر کنیم این اسراییل آن غولی نیست که میگویند. همین موضوع را به عنوان پیش فرض در نظر داشته باشید. ما در عملیات ۲۳ مهر ماه شکست خوردیم، در عملیات توکل شکست خوردیم و شکست سنگینی هم داشتیم اما در عملیات هویزه پیروز شدیم. تاریخ در عملیات هویزه فهمید که اگر سپاه پیش قراول نیروهای ایرانی در جنگ باشد، خط خواهد شکست، فهمیدیم که اگر از شکاف دشمن عبور کنیم میتوانیم افرادی زیادی از دشمن را به اسارت بگیریم. این موضوعات را فهمیدیم اما به خاطر تدابیر غلط بعدی و تلخی ناشی از شهادت عزیزان مان و آسیب دیدگی تجهیزات ارزشمندمان، تجارب مهم این عملیات در لابه لای جوّ منفی افکار عمومی گم شد. در واقع پیروزی ما از خود عملیات هویزه شروع شد و رقم خورد. این تجربه، گام بعدیش در تپه های الله اکبر رقم زده شد. اما باز هم استحصالش نکردیم. این تجربه ای است که تاریخ برای ما نگه داشت ولی ما از این تجربه به روز استفاده نکردیم. آنچه بعدا برای بنی صدر اتفاق افتاد ربطی به این تجربه ها ندارد به خاطر این که ما نتوانستیم از تجربه های قبلی خوب استفاده کنیم. در واقع داشته های خود را باور نکردیم. البته آنچه که ما بعد از بنی صدر انجام دادیم خیلی شبیه تجربه عملیات تپه های الله اکبر بود با این تفاوت که در عملیات تپه های الله اکبر، فرماندهی با ارتش و به سپاه نقش مکمل داده شده بود. اما بعد از بنی صدر که فرماندهی به سپاه واگذار گردید و نقش مکمل را بر عهده ارتش گذاشتند. جهش فوق العاده ای در جنگ صورت گرفت.
پژوهشگر: پس این تحول شروع شده بود و با فرماندهی محسن رضایی تسریع بخشیده شد!
خیر فقط این نیست. تحول شروع شده بود ولی دامنه توسعه این تحول با بودن بنی صدر خیلی محدود بود و بلکه نمی توانست بیش از حد محدودی توسعه یابد. چرا که طی دوران فرماندهی بنی صدر امکان بهره برداری از پتانسیل نیروهای مردمی قابل گسترش نبود. و چون فرماندهی همچنان با ارتش بود و ارتش قابلیت بکارگیری ابتکارات مافوق کلاسیک را نداشت و برای سپاه بیش نقش مکمل ارتش جایگاهی تعریف نمی شد در حالی که انعطاف سازمانی سپاه بیش از توانایی های ذاتی ارتش بود. به عبارتی دیگر سپاه درون سازمان کلاسه شده ارتش نمیگنجید و ارتش ظرفیت به بلوغ رساندن انرژیهای نهفته در سپاه را نداشت.
پژوهشگر: آیا امکانش بود چهار عملیات موفق نیمه دوم سال ۶۰ با حضور بنی صدر اتفاق بیافتد؟
خیر به هیچ وجه. به این جهت که نظرات بنی صدر، نظرات کارشناسی ارتشیانی بود که از ابتکارات عملیاتی سپاه را نشدنی می پنداشتند. به طور مثال زمان تصمیم سازی برای عملیات ثامن الأئمه مربوطبه زمان بنی صدر بود. ولی تیمسار ظهیرنژاد به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش مخالف این طرح بود و به رغم سنگینی کفه اعضای شواریعالی دفاع به نفع طرح، مخالفت ظهیرنژاد مانع از عملیاتی شدن طرح بود. اما همین که بنی صدر عزل شد، به رغم مخالفت ظهیرنژاد، شورایعالی دفاع طرح را تصویب کرد و با میدانداری سپاه و مشارکت ارتش عملیات به اجرا در آمد.
ازسوی دیگر پس از عزل بنی صدر تحولی در فرماندهان سطوح بالای ارتش نیز صورت گرفت و با نششستن علی صیادشیرازی در کرسی فرماندهی نیروی زمینی ارتش، همزیستی صیاد با برداران سپاه (که طی دوران بنی صدر مغضوب واقع شده بود) موجب تغییراتی در چینش ستاد نیروی زمینی ارتش صورت گرفت که تحت تاثیر فرماندهی صیاد بود و اندیشه های صیاد نیز متاثر از اندیشه های حاکم بر سپاه قرارداشت.
یعنی اگر بنی صدر در سمت فرماندهی کل قوا باقی می ماند جنگ بهبود میافت اما وتاثیر تعیین کننده ای پیدا نمی کرد.
پژوهشگر: بعضا مشاهده میشد که بنی صدر با تمام کادر ارتش هم رابطه مناسبی ندارد. نمونه آن هم برخورد با شهید صیاد شیرازی است. در واقع رابطه بنی صدر با ارتش هم یک رابطه صد در صدی نیست!
یک نکته پنهان در این موضوع وجود دارد. بنی صدر زمانی که فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت افرادی درارتش بودند که گرایشات انقلابی داشتند و با بچه های سپاه نیز روابط بسیار خوبی برقرار کرده بودند. اما مغضوب شدن صیاد توسط بنی صدر شاید بدین علت نبوده. ما همیشه حوادث را صرفا با عینک سیاست نگاه میکنیم در حالی که بنی صدر به خاطر مسائل تاکتیکی که در قبل اتفاق افتاده بود با صیاد به مشکل خورده بود.اما صیاد پس از مغضوب شدن مانند یکی از عناصر اصلی سپاه در واحد طرح و عملیات با رحیم صفوی و افرادی همچون کنعانی مقدم مشغول کارهای طرح و عملیات بود. وقتی که بنی صدر از کشور خارج شد. بخش اقلیت ارتش که گرایشات انقلابی داشتند بالا آمدند. اینها که رشد کردند بیشترین تجانس در رده فرماندهی میان سپاه و ارتش ایجاد شد اما در بدنه ارتش همان وضعیت قبلی ادامه داشت. سپاه از زاویه انقلابی گری و ایثارگرانه در چهار عملیات موفق سال ۶۰ تا ۶۱ ارتش را شانه به شانه خود همراه میکرد در حالی که این موضوع عینیت نداشت. ارتش همواره نقش مکمل را ایفا می کرد. عدم موفقیت در عملیات رمضان باعث شد که بدنه ارتش که با صیاد همراه نبود صیاد را با خود همراه کند. از اینجا اختلاف میان سپاه و ارتش شروع میشود.
پژوهشگر: مرحله چهارم عملیات بیت المقدس بر این بنا شده بود که نیروهای ایرانی از خط مرزی عبور کرده و وارد خاک عراق بشوند. به هر دلیلی این امر تحقق نیافت. سوال من این است که فلش ایران به سمت بصره فقط یک طرح و یا یک نوع آرمان بود و یا اینکه ایران واقعا قصد حمله به داخل خاک عراق را داشت؟
ببینید اسناد نشان میدهد که از دوره عثمانی، شط العرب مرز مشترک ایران وعثمانی و بعدا عراق بوده است. نه فقط این قسمت پایین. از انجایی که دجله و فرات به هم می پیوندند؛ منطقه ای که مشهور به القرنه است مرز مشترک دو کشور بوده اما دو ابرقدرت وقت یعنی انگلیس و روس که در ایران و عثمانی نفوذ فوق العاده ای داشتند، به رغم هم نظر بودن روس ها با ایرانی ها، انگلیسی ها که حامی عثمانی بودند، روس ها را نیز با خود همراه کردند، حقوق ایران را ضایع کرده و تنها بخشی از ساحل شرقی اروند رود را به عنوان مرز مشترک ایران و عثمانی می پذیرند و حال آنکه سراسر ساحل شرق شط العرب (اروندرود) مرز ایرانبوده است. تاریخ نشان میدهد که این مرز برای ماست. طبیعی بود که شرق شط العرب که چیزی جز بیابان نبوده تعلقی به عثمانی نداشته باشد. اما به هر صورت این وضعیت توسط قدرت های جهانی وقت به ما تحمیل شد. در واقع میخواهم بگویم که براساس مندرجات تاریخی منطقه عملیاتی رمضان خاک ما بوده است. البته این نکته تاریخی در تصمیم سازی برای اجرای عملیات رمضان نقشی نداشته است. هرچند که ما نسبت به حقوق ازدست رفته مان متاثریم.
نکته دوم این است که همان طور که تئوری زمین سوخته یک اصل نظامی است، تعقیب ارتش شکست خورده که به اصطلاح به آن تداوم دوره تک میگویند نیز یک تئوری پذیرفته شده است. در این تئوری اصلا مرز ملاک نیست و نقش چندانی هم ندارد. همچنان که تحمیل اراده به دشمن نیز یک اصل نظامی است. از این منظر که بنگرید اصلا مسئله عبور از مرز گم خواهد شد و از درجه اعتبار ساقط می شود. نکته بعدی این است که در طرح عملیات نصر ( که به عملیات هویزه شهرت دارد) نیز فرماندهان ارتش تحت فرماندهی بنی صدر آخرین مرحله عملیات را دستیابی به تنومه دانسته اند. کالک طرح آن عملیات نشان میدهد که ارتش ایران قصد داشت تا تنومه پیشروی کند. در کالک های عملیات بیت المقدس نیز پیشروی تا پشت ساحل شرقی شط العرب پیش بینی شده است. حتی در طرح نهایی هم مرحله ای برای رسیدن به تنومه پیش بینی شده است. پس نگاه کنید که عبور از مرز به هیچ وجه با این قضایا ارتباطی ندارد. منتهی یک واقعیتی اتفاق میافتد که ان عبارت است از اینکه وقتی ما خرمشهر را میگیریم و شلمچه را به جز زاویه مرزی ان به تصرف در میاوریم، آنجا دیگر عملیات متوقف میشود و نیروهای ایرانی دیگر به سمت عراق حرکت نمیکنند. شما باید بر اساس واقعیت ها برنامه ریزی کنید. هدف ما در دو عملیات هویزه و بیت المقدس این بود که تا تنومه پیش برویم. پس این ایده حداقل برای رفتن به سمت خاک عراق وجود داشته است. اما آثار جانبی در عملیات بیت المقدس باعث می شود که در حین عملیات از مرز عبور نکنیم. ضمن اینکه به یک پیروزی بزرگ ملی دستیافته ایم و فرصت اندیشه برای ورود بخاک عراق را به آینده نزدیک موکول کنیم.
پژوهشگر: مخالفینی برای طرح ادامه دادن جنگ پس از فتح خرمشهر وجود دارند که استدلال های خود را بر توقف عملیات در این مرحله میگذارند که هر کدام در جای خود قابل تامل است. نظر شما در این رابطه چیست؟
فرض کنید شاه درگیر مسئله ای در سطح کشوراست و شهید قرنی با گرایشات ضد رژیم بخواهد به او مشاوره نظامی بدهد. آیا این فرض قابل درک است؟ خیلی همت کنند به قرنی بگویند زنده بمان. نهضت آزادی که در جریان بنی صدر و جریان جبهه ملی با فشار امام ( ره ) موضع خود را از جبهه ملی جدا کرد و حتی در مورد مجاهدین خلق هم موضع گیری دو پهلو کرده اند اصلا جایی در نظام دارند که امروز بخواهند بگویند که ما گفتیم و به حرف ما عمل نشد. شما اولا برادری خود را ثابت میکردید و بعدا ادعا میکردید که نظر کارشناسی داریم. شما عملا اپوزوسیون خاموش داخل کشور شدید و بعد نیز انتظار دارید نظرتان مورد قبول واقع بشود؟ این نکته ناگفته مانده است.
جریان بنی صدر که شبیه جریان نهضت آزادی است یک دوره در جنگ حاکمیت داشته و نتوانسته به خوبی عمل کند. حداقل آمار کیفی این را نشان میدهد. یک عده دیگر بر سر کار آمدند که چهار عملیات بزرگ را با موفقیت پشت سرگذاشتند. به عقیده شما نظر کارشناسی کدام یک از این دو گروه نسبت به دیگری ارجح است؟ قطعا نظر کارشناسی نیروهایی که کرشناسی شان به موفقیت منجر شده، نظرات شاان صائب تراست.
انصاف نیست که طرف شکست خورده بیاید و ادعا کند که بیایید نظرات ما را سرلوحه کارتان قراردهید. طبیعی است نظرات کارشناسی افرادی که در صحنه عمل صائب بودن نظرات شان اثبات شده برنده خواهد بود. اما متاسفانه سئوال کنندگان به این موارد توجه ندارند. موضوع دیگر هم افکار عمومی است. کسانی که به حق صدام را یزید کافر صدا میزدند و افکار عمومی باور کرده که صدام یزید کافر است، آیا این افکار عمومی می پذیرد که نمایندگان ملتش در یک طرف میز مذاکره با صدام بنشیند؟ نیروهای سپاه توانستند مسئله کردستان را حل کنند، جریان لیبرال را از حاکمیت خارج کنند و سیلی محکمی به صدام بزنند. یعنی دقیقا روی نوار پیروزی قرارگرفته بودند. سپاه در سقوط بنی صدر بسیار موثر بوده. دفتر سیاسی سپاه با پمپاژ اخبار که تبلور افکار عمومی سپاه است بسیار در تحولات کشور نقش داشته. در اسفند ۵۹ که هیئت صلح کنفراس اسلامی به تهران آمد، بیانیه ای آمده کردیم تحت عنوان جنگ تحمیلی، صلح تحمیلی و در میان مردم شرکت کننده در نماز جمعه پخش کردیم. البته قبل از این، بنی صدر واقعه ۱۴ اسفند را در دانشگاه تهران به راه انداخته بود. وقتی در اسفند سال ۵۹ بعد از شکست چهار عملیات هم بوی صلح می اید افکار عمومی واکنش نشان میدهد. این خود گواه مسئله بزرگی است.
پژوهشگر: جناب آقای رشید، نظر امام خمینی (ره ) به عنوان رهبر و راهبر نظام جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۱ در صدر همه نظرات قرار داشته و بدون نظر ایشان قطعا تصمیمات بزرگی در کشور گرفته نمیشده است. موضوع ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر نیز از این قاعده مستثنی نیست و در نهایت با نظر امام خمینی ( ره )، مقامات وقت تصمیم عبور از مرزبین المللی را اجرایی کردند. در سال های بعد صحبت هایی از اطرافیان امام ( ره ) به طور مشخص حاج سید احمد خمینی منتشر شد که ایشان موافق ادامه جنگ نبودند. به نظر میرسد باید دو موضوع ادامه جنگ و عبور از خاک عراق از یکدیگر تفکیک کرد. اکثر کسانی که در دو جلسه شورای عالی دفاع با امام خمینی حضور داشتند متفق القول میگویند امام (ره ) با ادامه جنگ مخالف نبودند اما رفتن به خاک عراق را به چند دلیل صلاح نمیدانستند و معتقد به جنگیدن بر روی مرز و بیرون کردن متجاوز از تمام خاک سرزمینی کشور بودند. نظر جنابعالی به عنوان یکی از محققین برجسته جنگ در این مورد چیست؟ آیا به نظر شما ورود به خاک عراق از طرف فرماندهان نظامی به امام خمینی ( ره ) تحمیل شده است؟ ایا امام خمینی ( ره ) بعدا از تصمیم خود مبنی بر ادامه دادن جنگ پس از فتح خرمشهر پشیمان میشوند؟ در صحبت های عمومی امام ( ره ) چنین چیزی نقل نشده است اما سید احمد خمینی فرزند ایشان بعد در مصاحبه ای در دهه ۷۰ اعلام میدارد که امام ( ره ) مخالف ادامه جنگ بودند؟
اولا باید گفت که شما چند موضوع را مطرح کردید. اینکه میگویید مقصود امام ( ره )این بوده است که در داخل مرز برای بیرون کردن متجاوز بجنگیم ناگفته مانده است. هر کس به تعبیر خود صحبت امام خمینی را تفسیر کرده است. البته حق هم دارند و میتوانند تحلیل کنند. اما آیا اصلا این صحبت که جنگ را ادامه بدهیم بدون اینکه وارد خاک عراق بشویم دارای معنی است؟ از اصول اولیه نظامی این است که شما باید متجاوز را تعقیب کنید. شما در اصول نظامی تان باید توسعه دامنه دفاعی را گسترش بدهید. حضور نظامی ما غزه، توسعه دامنه امنیتی ماست. با این منظر اصلا معنی ندارد که امام با رفتن به خاک عراق مخالف کنند ولی معقد به ادامه جنگ باشد. این حرف به هیچ وجه منطقی نیست. امام ( ره)هم نیست و حتی صحبتی هم انجام نداده است که بگوید من اشتباه کرده ام. ما همواره در پی توجیه عملکرد خود بودیم. گفتیم دور، دور پیروزی است و ما به خط پایان رسیده بودیم و ما باید حرف آخر را میزدیم. ما یعنی سران سه قوه و سران کشوری و لشکری. این افراد هستند که این افتخارات را کسب کردند و به عبارتی عالی ترین کارشناسان مورد اعتماد امام ( ره ) به ایشان نظر دادند. دیگر بالاتر از این آدم ها کسی را در کشور نداریم. برای مثال مرحوم ظهیرنژاد که اصلا سیاسی نیست. استدلال ظهیر نژاد صد در صد نظامی است. او میگوید اگر پشت مررزهای خرمشهر بایستیم، تامینی برای خرمشهروجود ندارد و دشمن میتواند با چند خمپاره ما را مورد هدف قرار بدهد. این یک منطق نظامی است.
در داستان تحمیل ادامه جنگ به امام ( ره ) دو موضوع بسیار اساسی وجود دارد. در واقع دو اهانت یکی به امام ( ره ) و یکی به اعضای شورای عالی دفاع صورت گرفته است. اولا اعضای شورا آنچه را که می دانسته اند؛ فهم و ادراک خود را عرضه کرده اند و این به معنی تحمیل نیست. دوم آنکه وقتی میگوییم ادامه جنگ به امام ( ره ) تحمیل شد دومین اهانت صورت گرفته است. امامی که در قصه قطعنامه ۵۹۸ خود مسئولیت را بر عهده میگیرد و پیشنهاد آقای هاشمی را رد میکند و جام زهر را مینوشد یعنی اختیارا نوشیده ام. اینجا توهین بزرگی به ایشان صورت گرفته است.
وقتی امام ( ره ) میگویند ما در جنگ یک لحظه هم پشیمان نیستیم از منظر استراتژیک بحث را دنبال کرده اند و نه از نظر تاکتیکی. به
یکی از فرمانده گردان های شهید مهدی باکری تعریف میکرد که در هنگامه نبرد عملیات بدر شهید مهدی باکری مرا از میدان نبرد فراخواند. به او گفتم وسط میدان جنگ هستیم و نمیشود. اما باکری دستور داد که برگردم. به من گفت چرا فلان نیرو را به زندان انداختی؟ گفتم چون به خط نمیرفت، گفت خب نره. دلیل نمیشود که او را زندانی کنی. این نحوه فرماندهی جنگ را در کجای دنیای امروز می توانید پیدا کنید. اینست ماهیت دفاع مقدس ما. حال جای تاسف است که بعضی نحوه مدیریت امام را در جنگ با فرماندهی صدام مقایسه می کنند.
من یکی از بزرگترین انتقاداتی که دارم این است که همواره امام را با خود یا با دیگرانی مثل صدام مقایسه میکنیم. این کار بسیار اشتباه است. بزرگترین انحراف و خارج شدن از چارچوب انقلاب آن است که خود را با صدام و اعمالش مقایسه کنیم. امام ( ره ) مگر میتواند خطاهای کوچک را گردن بگیرد؟ خیر. ما در جنگ یک لحظه پشیمان نیستیم و یعنی در استراتژی درست عمل کردیم. یک نکته دیگر خدمتتان عرض کنم. همین امامی که میفرمایید مخالف ادامه جنگ بوده و بعدا موافق میشوند چرا هر چقدر در ادامه جنگ آقای هاشمی برای پایان جنگ فشار می آوردند زیر بار پایان جنگ نمیروند؟ به این دلیل که به پایان رساندن جنگ منوط به چرخش استراتژیک است. چرخش استراتژیک برای ما یک شکست محسوب میشود. ما چرا عنوان میکنیم که صدام در جنگ با ما شکست خورد؟ چون قرار بود سه روزه جنگ را تمام کند اما وقتی یک هفته به طول انجامید و با اینکه در خاک ما بود برای او یک شکست محسوب میشد. شکست در استراتژی مهم تر از بقیه شکست هاست. امام ( ره ) اگر میگویند ما یک لحظه پشیمان نیستیم یعنی در واقع تصمیمات استراتژیکیمان درست بوده است. خب این روش استراتژیک ما درست بوده با اینکه امام ( ره ) موافق ادامه جنگ نبودند چگونه قابل جمع است؟ روش تصمیم سازی امام ( ره ) درست بوده است. یک خاطره برایتان نقل کنم. مهندس موسوی برایمان تعریف میکرد ما بعد از فتح خرمشهر خدمت امام ( ره ) رفتیم. امام ( ره ) را تا آن روز به این خوشحالی ندیده بودم. میرحسین از امام ( ره ) سوال میکنند که ما بگوییم به شط العرب رسیدیم یا به اروند رود؟ امام ( ره ) میگویند بگویید اروند. کاری به این عرب ها نداشته باشید. این جمله بسیار ارزشمند است. زمانی که امام ( ره ) تبعید در نجف تبعید بودند دعوای شط العرب و اروند میان ایران و عراق شکل گرفته بود. بعثی ها پیش امام ( ره ) رفتند که از ایشان حکم شط العرب را بگیرند ایشان به این خواسته تن ندادند. امام ( ره )یک فرد فراملی است. اما در چارچوب خاستگاه ملی خود عمل می کند. امام در این چارچوب اقدامات فراملی نیز انجام میدهد. جنگ جنگ تا رفع فتنه که به سئوالی همگانی بدل شده است. امام ( ره ) هیچ وقت نفرمودند که تا آخر بجنگیم. ایشان در پاسخ مهندس بازرگان که به ادلّه شرعی تمسک می جوید برای عدم حضور در خاک عراق، امام میفرماید که آیات قرآن نشانگر آن است که ما تا رفع فتنه در جهان هم اجازه جنگیدن داریم. ما یعنی نیروهای مردمی و سپاه هم کاملا آماده و مستعد بودیم برای ادامه جنگ. اگر سپاه میگفت جنگ جنگ تا پیروزی به خاطر آن بود که به جنگ تا خاک واشنگتن هم می اندیشدند. بلکه جنگ با آمریکا و فتح کشورهای تحت ستم از دست ظالمین عالم یک آرمان عمومی بود.
پژوهشگر: حاج آقا فرض را بر این میگیرم که ایران در عملیات رمضان کاملا موفق بود و بخشی از خاک عراق را نیز اشغال میکرد. آیا جنگ در این مرحله به پایان میرسید؟ آیا بدنه و همان افکار عمومی سپاه اجازه میدادند مسئولین پای میز مذاکره بروند؟
امام ( ره ) آن همه از پستی های صدام سخن می گفت و مردم هم به حقانیت فرمایش امام صحّه می گذاشتند. اما وقتی که همین امام ( ره ) قطعنامه را می پذیرند. مردم جز همنوایی با امام واکنش دیگری نشان نمی دهند. یک ویژگی که در مردم ما در ارتباط با مرجعیت و ولی فقیه وجود دارد که فراز بسیار مهمی است و کاربرد فوق العاده ای در پیشبرد اهداف ملی و فراملی ما دارد. اگر امام ( ره ) دستور قطع جنگ می داد، حتما مردم تبعیت می کردند. یک مثال شخصی برای شما بزنم. زمانی که امام ( ره ) پیام هشت ماده ای را برای گزینش ها صادر کردند هرچند مصداق هایی را میدیدم که چقدر زشت بود اما وقتی با عمل خودم در مورد گزینش ها مقایسه میکردم میدیدم تعارضی با فرمایش امام ندارد. با این وجود هضم آن برایم بسیار دشوار بود اما با خاطری آسوده پذیرفتم. پس این نگرانی وجود نداشت.
به هر حال نگرش توقف جنگ رای نیاورد. تنها کسی که هم در جلسه اول و هم در جلسه دوم مخالفت خود را با ادامه جنگ اعلام میدارد سید احمد خمینی فرزند امام ( ره ) بودند. سند این جلسه در مرکز نشر حفظ آثار و ارزش های امام خمینی موجود است.
پژوهشگر: بالاخره عملیات رمضان انجام شد و ما داخل خاک عراق رفتیم. به اصطلاح برای نیروهای ایرانی ناکامی پدید شد. چقدر اختلاف نظر فرماندهان ارتش و سپاه در این ناکامی نقش داشت؟
هیچ نقشی نداشت. سپاه تا قبل از عملیات رمضان بلکه حتی بعد از رمضان هیچ اختلافی با ارتش نداشت. بعد از این ناکامی اختلاف میان فرماندهان دو سازمان ایجاد شد.
سپاه در تمام موفقیت هایش بر روی نقطه ضعف ارتش عراق تمرکز میکرد و از همان نقطه به دشمن ضربه می زد، در عملیات رمضان هم نقطه ضعف دشمن را شناسایی و از آن منطقه تا عمق مواضع دشمن نفوذ کرد اما اشتباهاتی رخ داد که به ناکامی در عملیات منجر شد. اکثر عملیات های سپاه بر روی اصل غافل گیری تاکتیکی بود، چون اصل غافل گیری زمانی عمدتا لو میرفت. سپاه روی خلاء ها برنامه ریزی میکرد. برای مثال در کربلای پنج سپاه روی خلاء ها برنامه ریزی کرد. از آن پس جبهه های جنوب به بن بست رسید و ما رفتیم به سوی مرزهای غربی. بعضی ها انتقاد میکنند. اما این انتقاد وارد نیست. دیگر شکافی برای عبور در جنوب پیدا نمی کردیم.
پژوهشگر: شما کربلای پنج را موفق میدانید؟ ما حدودا ۱۹۰۰۰ شهید دادیم
صد در صد. به نظر من کربلای پنج پایان جنگ است. بعد از پیروزی در کربلای پنج چانه زنی برای اتمام جنگ آغاز میشود. چون شما نمیتوانید با دست خالی پشت میز مذاکره بنشینید و باید در میدان جنگ برای کسب امتیاز بجنگید درگیری ادامه داشت. به هر حال برای هرکاری باید هزینه ای پرداخت بشود. میرحسین موسوی سفری به کوبا داشت و فیدل کاسترو به ایشان گفته بود ارتشی که از موانع شلمچه عبور کند، قوی ترین ارتش خاورمیانه است. ببینید بحث پایان جنگ خود یک بحث مفصلی است اما کربلای پنج دنیا را به تمرکز رساند که حتما باید جنگ تمام بشود این پیروزی برای ما است. دنیا مجاب شد که ایران خطرناک است و باید جلوی او را بگیریم. نشست های شورای امنیت از کربلای پنج شروع میشود.
پژوهشگر: به نظر شما آیا جمهوری اسلامی ایران بعد از فتح خرمشهر استراتژی واحد و مشخصی برای ادامه و پایان دادن به جنگ داشت؟
ببینید به نظر بنده بعد از خرمشهر تقریبا استراتژی جنگ سه وجهی یا سه پایه ای میشود. یک وجهه آن آقای هاشمی است که این موضوع از بعد از عملیات رمضان مشهود می شود. سران سه قوه منهای سید احمد خمینی همگی بعد از بیت المقدس موافق ادامه جنگ بودند. بنی صدر که سقوط کرد اوضاع داخلی کشور بسیار آشفته بود. مخصوصا که منافقین تظاهرات مسلحانه انجام میدادند، و دست به ترور و آشوب میزدند. دولت سقوط کرده و دولت شهید رجایی هم عمر کوتاهی داشت. در این برهه مجاهدین به شدت فعال هستند. هم از نظر امنیتی و هم از اقتصادی و هم از نظر افکار عمومی کشور تحت فشار است. از سقوط بنی صدر عملا کارها در کشور تقسیم میشود. جنگ به لشکری ها و کشور به نیروهای کشوری سپرده میشود. سپاه مستقیما با امام در ارتباط است و کارها را خود پیگیری میکنند. تا فتح خرمشهر همگی متفق القول هستند که نیروهای نظامی بجنگند و مسئولان کشوری کشور را اداره بکنند. کسی در کار دیگری دخالت نمیکند. این تقسیم کار وجود داشت. حتی بعد از رمضان هم کشوری ها به موضوع جنگ ورود نمیکنند. اولین موضوعی که باعث ورود کشوری ها به این بحث میشود، اختلاف سپاه و ارتش است که که سپاه پیشنهاد میکند یک نفر را برای هماهنگی بین ما بگذارید. شما نگاه کنید عملیات والفجر مقدماتی در دهه فجر در آستانه اجلاس غیرمتعهدها برگزار میشود. قرار بود عملیات پایانی جنگ باشد و رئیس جمهور با دستانی پر به اجلاس برود و مانور پایان جنگ بدهد. هر چند که عملیات موفق نبوده و نام والفجر مقدماتی را برای آن برمیگزینند. بعد از والفجر مقدماتی است که سپاه از امام ( ره ) درخواست میکنند که یک نفر را به عنوان هماهنگ کننده و میانجی بین ارتش و سپاه بگزینند. امام ( ره ) آقای خامنه ای را معرفی میکنند ولی نظرسپاه تامین نمیشود. بعد امام ( ره ) آقای هاشمی را جایگزین ایشان میکنند و آقای خامنه ای مسئول تمشیت امور ارتش میشوند. تعیین آقای هاشمی همزمان می شود با عملیات خیبر. آقای هاشمی در آن عملیات میگوید یک عملیات موفق انجام بدهید و بقیه امور را برای پایان جنگ به ما بسپارید. از این بعد سه اندیشه وجود دارد. یک اندیشه سپاه، یک اندیشه آقای هاشمی و یک اندیشه امام ( ره ). اندیشه آقای هاشمی کاملا شفاف است. اندیشه سپاه هم شفاف است اما در این شفافیت یک ابهام وجود دارد و این ابهام این است است که در قضیه مک فارلین نماینده محسن رضایی هم در تیم مذاکراتی وجود دارد و به این معنی است که شخص محسن رضایی با آقای هاشمی هماهنگ است. شاید نه هماهنگی صد در صد اما هماهنگی بین ایشان و آقای هاشمی وجود دارد. فریدون وردی نژاد در تیم مذاکراتی مک فارلین از عناصر اطلاعاتی سپاه با هماهنگی محسن رضایی در گفتگوها حضور دارد. البته اینجا باید حساب آقای رضایی را از بقیه سپاه جدا کنیم. آقای رضایی بعد از عملیات والفجر هشت در نماز جمعه سخنرانی میکند و میگوید دنیا خواسته هایمان را به ما نداد و به همین دلیل است که عملیات میکنیم. این دقیقا استراتژی آقای هاشمی است.
پژوهشگر: پس شما اعتقاد دارید که در ۵۰ روز فاصله میان عملیات بیت المقدس و عملیات رمضان آقای هاشمی استراتژی برای جنگ نداشتند؟
ظاهرا سران سه قوه این تصور را داشتند که در عملیات رمضان مانند سایر عملیات ها پیروز میشویم و با دست برتر جنگ را به پایان میرسانیم. اگر سران سه قوه از عملیات رمضان تصور ناکامی داشتند، بعید بود که با تداوم جنگ پس از فتح خرمشهرموافقت کنند.
نقل قول یا برداشتی از صحبت های امام ( ره ) در جلسه با سران کشوری ولشکری وجود دارد که اامام میفرمایند اگر با ادامه جنگ موافقت کردید باید تا آخر پای آن بایستید. این نقل بسیار مهم است یعنی امام ( ره ) میگویند این استراتژی، یک استراتژی نو و جدیدی است. گزینش استراتژی جدید، نیازمند به پایبندی بر آن نیز هست.
پژوهشگر: به نظر شما حد فاصل عملیات بیت المقدس تا رمضان میتواند یکی از عوامل شکست ما در این عملیات باشد؟
به نظر من خیلی عامل مهمی نیست. پنجاه روز فاصله بین دوعملیات زمان زیادی نیست. معمولی است. این عامل شکست ما نبوده. نقطه ضعف ما عدم شناسایی کافی از نقاط قوت دشمن و مقابله با آن و در هنگام عملیات هم نتوانستیم از نقاط ضعف دشمن بهره برداری کافی داشته باشیم.
تصویر ۱) نقشه عملیات ثامن الانمه
تصویر ۲) نقشه عملیات طریق القدس
تصویر ۳) نقشه عملیات فتح المبین
تصویر ۴) نقشه عملیات بیت المقدس
تصویر۵) نقشه عملیات رمضان
فهرست منابع
کتب فارسی:

مطالب در رابطه با رابطه بین دینداری اسلامی و ادراک ساکنین ...

قلمرو تحقیق
موضوعی: در حوزه عوامل مؤثر بر ادراک از اثرات گردشگری است و بدین منظور به بررسی رابطه دینداری و ادراک مردم محلی منطقه از اثرات اجتماعی و فرهنگی پرداخته است.
مکانی: ساکنین مناطق ۱۳ گانه کلان‌شهر مشهد
شرح مفاهیم و واژگان اختصاصی
دین: برنامه زندگی که بر اصل اعتقادی استوار است(طباطبایی، ۱۳۷۸).
اثرات گردشگری: اثرات گردشگری حاصل تعاملات پیچیده میان مقصد، صنعت و گردشگران است و در آن فضاهای گسترده و پویای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی‌ای که رخ می‌دهد، باید بررسی شود، و معمولاً تحت سه عنوان کلی اثرات اقتصادی، اثرات کالبدی (زیست‌محیطی) و اثرات اجتماعی- فرهنگی مورد بررسی قرار می‌گیرند(شارپلی و تلفر، ۱۳۹۱).
اثرات اجتماعی فرهنگی گردشگری: اثرات ناشی از رابطه مستقیم و غیر مستقیم گردشگران بر روی جامعه میزبان در نتیجه تعامل با صنعت گردشگری؛ جامعه میزبان در مقابل میهمان و تهیه کنندگان خدمات، اغلب ضعیف­تر و در نتیجه تحت نفوذ قرار می­گیرند. این اثرات همیشه آشکار نمی­شوند، اندازه ­گیری­شان مشکل و بسته به قضاوت ارزشی، اغلب غیر مستقیم و همچنین گاهی به سختی قابل شناسایی هستند(برنامه محیطی سازمان ملل متحد[۲۲]).
ادراک: فرایند تعبیر و تفسیر محرکهای محیطی(رضائیان، ۱۳۸۹).
جامعه محلی (جامعه میزبان): ساکنین بومی مقاصد گردشگری که ممکن است فرهنگ، محیط زیست و ارزش‌های آن‌ها تحت تأثیر گردشگران قرار گیرد (هم به شکل بد و هم به شکل مطلوب)(ضیایی و میرزایی، ۱۳۹۰).
محدودیت‌های تحقیق
کمبود سوابق تحقیق
عوامل مؤثر دیگر غیر از دینداری بر اثرات فرهنگی و اجتماعی گردشگری
مشکلات در جمع آوری داده‌های تحقیق
فصل ­دوم: ادبیات پژوهش
مقدمه
در این فصل برای رسیدن به شاخص­ هایی جهت مورد بررسی قراردادن متغیرهای مستقل و وابسته تحقیق، تحقیقات صورت گرفته در زمینه بررسی متغیرهای تحقیقات مورد بررسی قرار گرفته و بر اساس آن جدولی از مولفه­ها و شاخص­ هایی جهت طراحی پرسشنامه نهایی و سنجش متغیرهای تحقیق تهیه گردیده است. با توجه به اینکه در نهایت، توسعه پایدار گردشگری مدنظر بوده است، ایتدا به بررسی توسعه پایدار گردشگری و سپس اثرات گردشگری و به دنبال آن اثرات ادراک شده اجتماعی و فرهنگی گردشگری به طور خاص مورد بررسی قرار گرفته سر انجام موضوع دینداری و ابعاد آن که متغیر مستقل این مطالعه است تشریح گردیده است. در پایان در کنار مدل نهایی پژوهش، جدول شاخص­ های مورد بررسی ارائه گردیده است.

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

۱-۲- توسعه پایدارگردشگری
۱-۱-۲- تعریف توسعه پایدار گردشگری
سازمان جهانی جهانگردی در تعریف مفهومی خود از توسعه پایدار گردشگری، بیان می‌کند که توسعه پایدار گردشگری سه مؤلفه زیر را دربرمی‌گیرد (سازمان جهانی جهانگردی[۲۳]، ۲۰۰۵):
۱) استفاده بهینه از منابع زیست محیطی، حفظ فرآیندهای ضروری زیست محیطی و کمک به حفظ میراث طبیعی و تنوع زیستی.
۲) احترام به اصالت اجتماعی و فرهنگی جوامع میزبان، صرفه جویی در مصرف و حفظ میراث فرهنگی و ارزش‌های سنتی، و کمک به درک بین فرهنگی.
۳) حصول اطمینان از قابلیت دوام، عملیات اقتصادی دراز مدت، ارائه کمک هزینه‌های اجتماعی و اقتصادی به تمام سهامداران که به صورت عادلانه توزیع شده، از جمله اشتغال پایدار و فرصت‌های درآمدی و خدمات اجتماعی برای جوامع میزبان، و کمک به کاهش فقر.
لوئیس در توضیح این مطلب، بیان می‌کند که گردشگری پایدار، یک گردشگریست که نیازهای کنونی گردشگران و جامعه میزبان را برآورده سازد، در حالی که فرصت‌های پیش رو را پشتیبانی کند و بهبود بخشد. گردشگری پایدار به عنوان یک راهنما در مدیریت همه منابع، به گونه ای که نیازهای اجتماعی، اقتصادی و زیبایی شناختی در کنار حفظ یکپارچگی فرهنگی، فرآیندهای اساسی زیست محیطی، تنوع زیستی و سیستم‌های حمایت از زندگی برآورده گردد، عمل می‌کند (لوئیس[۲۴]، ۲۰۰۵).
بنابراین توسعه پایدار گردشگری نیز که در راستای اصول توسعه پایدار می‌باشد، محوری دوگانه (مردم و اکوسیستم) دارد و در صورتی پایدار خواهد بود که:
کیفیت زندگی انسان را بهبود بخشد (به دنبال داشتن رفاه انسان).
قابلیت زیست و تنوع کره زمین را حفظ کند (به دنبال داشتن رفاه اکوسیستم).
۲-۱-۲- اهمیت پایداری توسعه گردشگری
توجه به گردشگری پایدار با شناسایی اثرات بالقوه گردشگری انبوه و توجه به اثرات فعالیت‌های گردشگری بر اقتصاد، محیط زیست و فرهنگ جامعه میزبان و هم چنین رشد غیرقابل کنترل گردشگری انبوه که باعث تهی‌سازی و تخریب منابع طبیعی، اجتماعی و فرهنگی شده و اثرات مخربی همانند تخریب میراث و فرهنگ سنتی و محلی، از بین رفتن هویت محلی، افزایش میزان جرائم، ازدحام و شلوغی و دیگر مسائل زیست محیطی را در مناطق میزبان برجای نهاده بود، آغاز شد. به دنبال آن در صنعت گردشگری پارادایم گردشگری پایدار به عنوان تنها راه حل نجات طبیعت و انسان نمود پیدا کرد. پارادایم گردشگری پایدار، گردشگری را در غالب مرزها بررسی کرده و رابطه مثلث وار میان جامعه میزبان و سرزمین آن را از یک سو و جامعه میهمان یعنی گردشگران را از سویی دیگر با صنعت گردشگری برقرار می‌سازد و قصد دارد فشار و بحران موجود بین سه ضلع مثلث را تعدیل کرده و در طولانی مدت موازنه ای را برقرار سازد(رکن الدین افتخاری، مهدوی و پورطاهری، ۱۳۹۰). با توجه به این که پارادایم گردشگری پایدار بیش از حد گردشگری محور از نظر مقیاس و حوزه بود و گاهی در تضاد با توسعه پایدار عمل می‌نمود، برای جبران این نقص، از سال ۱۹۹۲ بعد از کنفرانس ریو پارادایم توسعه پایدار گردشگری که در آن گردشگری به مثابه یک چرخه برای توسعه پایدار تلقی می‌گردد و اصول اساسی توسعه پایدار یعنی پایداری زیست محیطی، پایداری عوامل فرهنگی و اجتماعی و پایداری اقتصادی(امین بیدختی، جوهری و علیزاده، ۱۳۹۲) مدنظر می‌باشد، در جهت پوشش دادن همه ابعاد و زمینه‌های توسعه پایدار مطرح گردید.
۳-۱-۲- توسعه پایدار گردشگری و مشارکت جامعه میزبان
همانطور که در اصول توسعه پایدار گردشگری مطرح شده است، برنامه ریزی توسعه و فعالیت‌های جهانگردی باید همه‌جانبه، جامع و در برگیرنده همه بخش‌ها باشد تا سازمان‌های مختلف دولتی، شرکت‌های خصوصی، گروه‌های شهروند و افراد بتوانند در آن شرکت کنند و از مزایای بالقوه آن بهره‌مند شوند. پژوهش‌هایی که درباره ماهیت جهانگردی انجام می‌شود و اطلاعات مربوط به محیط فرهنگی و انسانی یک مکان باید در دسترس جامعه میزبان قرار گیرد و پیش از هر گونه اقدام برای توسعه این صنعت در یک مکان باید مردم آن مکان و سایر سازمان‌ها به طور کامل از این اطلاعات آگاه شوند تا بتوانند به شیوه‌ای مؤثر در امر توسعه و گسترش این صنعت همکاری کنند و بدین گونه یکایک افراد و کل جامعه از آن بهره‌مند شوند (گلوب ۹۰[۲۵]). آندرک و مک گی بیان می‌کنند که ادراک ساکنین از اثرات گردشگری، ملاحظه‌ای مهم برای توسعه پایدار و عملکرد موفق گردشگری به شمار می‌آید (مک گی و آندرک[۲۶]، ۲۰۰۴).
با توجه به آنچه بیان شد، توسعه پایدار گردشگری با مشارکت جامعه میزبان و حمایت آن‌ها از توسعه و با ارزیابی اثرات گردشگری میسر می‌شود. در بخش‌های مربوط به اثرات گردشگری و مشارکت جامعه میزبان، نقش مشارکت جامعه میزبان در توسعه پایدار و نیاز به ارزیابی اثراتی که جامعه میزبان از گردشگری می‌پذیرد، مطرح خواهد شد.
۴-۱-۲- توسعه پایدار گردشگری و اثرات فرهنگی - اجتماعی گردشگری
همان طور که اشاره شد، در رویکرد توسعه پایدار گردشگری به سه نوع اثرات گردشگری توجه می‌شود که اثرات فرهنگی – اجتماعی، اثرات زیست محیطی و اثرات اقتصادی را در برمی‌گیرد. بدون اندازه‌گیری این اثرات که بر محیط و جوامع میزبان واقع می‌شود، نمی‌توان به مدیریت توسعه و دست‌یابی به توسعه پایدار گردشگری نائل شد. از آنجا که این پژوهش به دنبال رابطه بین دینداری اسلامی و ادراک جامعه میزبان از اثرات فرهنگی – اجتماعی می‌باشد، پس از مطرح کردن اثرات زیست محیطی و اثرات اقتصادی، به بررسی تفصیلی اثرات فرهنگی – اجتماعی پرداخته خواهد شد.
در رویکرد توسعه پایدار گردشگری، پایداری اجتماعی - فرهنگی با معیارهایی همانند رعایت حقوق زمین و مردم محلی، رعایت زندگی شرافتمندانه، افزایش رضایتمندی مردم، توانمندسازی و مشارکت فعالانه مردم در توسعه، رعایت روابط جنسیتی (حقوق زنان) و رعایت حقوق کار مشخص می‌شود (دوئیم[۲۷]، ۲۰۰۵) که با ارزیابی و اندازه‌گیری عملکرد و اثرات اجتماعی – فرهنگی محقق می‌گردد.
۲-۲- مشارکت جامعه میزبان در توسعه پایدار گردشگری
یکی از مباحثی که در راستای توسعه پایدار گردشگری اهیمت پیدا می‌کند و جدایی ناپذیر از گردشگری است، موضوع جامعه و گردشگری است که در آن به مباحث گردشگری جامعه محور، گردشگری حامی فقرا، مشارکت جامعه میزبان و موضوعاتی از این دست که نقش اجتماع را در ارتباط با گردشگری و بالعکس بررسی می‌کند، پرداخته می‌شود.
گرچه رویکردهای متفاوتی نسبت به جامعه میزبان در گردشگری در طول زمان به صورت ذیل در پیش گرفته شده است:
به جامعه میزبان به عنوان افرادی نگریسته می‌شد که مزاحم پیشرفت توسعه و رشد گردشگری می‌باشند.
به جامعه میزبان به عنوان افرادی که باید در خدمت گردشگران بوده و وظیفه‌شان ارائه خدمات به گردشگران است و حق با گردشگران است نگریسته می‌شد.
از دهه ۱۹۹۰ به بعد به جامعه محلی به عنوان بزرگ‌ترین جاذبه و جاذبه اصلی که دلیل گردشگری می‌باشد نگریسته می‌شود.
لیکن با مطرح شدن رویکر سوم در گردشگری، آنچه اهمیت پیدا می‌کند این است که در این رویکرد جدید جامعه میزبان هم به عنوان جاذبه اصلی و دلیل سفر مطرح می‌شود و هم به عنوان یکی از ارکانی که در تصمیم‌گیری برای مشارکت در گردشگری باید سهیم باشد؛ و در واقع نحوه پذیرا بودن گردشگر در هر منطقه نشان‌دهنده چگونگی واکنش افراد و جامعه به گردشگری می‌باشد و این مشارکت جامعه و نوع نگرش جامعه به گردشگریست که نقشی تعیین کننده در توسعه پیدا می‌کند(شارپلی و تلفر، ۱۳۹۱). به طور همزمان از دهه ۱۹۹۰ به بعد از سوی جوامع میزبان به این دید به گردشگران نگریسته شد که سبزتر شده‌اند و تمایل به مصرف گردشگری به شیوه‌های مسئولانه‌تر دارند.
۱-۲-۲- اهمیت مشارکت جامعه میزبان
توسعه موفقیت‌آمیز گردشگری مستلزم میهمان‌نوازی و استقبال از طرف جامعه میزبان و حمایت آنان می‌باشد (جوروسکی و گورسوی[۲۸]، ۲۰۰۴). به‌طوری‌که بدرفتاری، بی‌علاقگی و سوءظن جامعه محلی، نهایتاً به گردشگران منتقل خواهد شد و عدم تمایل گردشگران به بازدید مجدد از مقصدهای مذکور را در پی خواهد داشت. بدین‌سان درک واکنش جامعه محلی و عواملی که بر روی این طرز تفکر تأثیر می‌گذارند، به‌منظور دستیابی به مشارکت و حمایت مطلوب جامعه روستایی از توسعه گردشگری امری ضروری به شمار می‌آید(علی‌قلی‌زاده‌فیروز‌جایی، قدمی و رمضان‌زاده‌لسبویی، ۱۳۸۹). مشارکت دادن آحاد جامعه در فرایندهای توسعه، به معنای قدرت دادن به ضعیف‌ترین و فقیرترین افراد جامعه به منظور تشویق و ترغیب آن‌ها در اجرای برنامه‌ها و طرح‌ها و قرار دادن این گروه در متن آن است(ضیائی، ابراهیمی و حاجی غلام سریزدی، ۱۳۹۲). برنامه‌ریزی گردشگری بر اساس مشارکت اجتماع محلی به دو دلیل ضروری است: اول، در سطح تجربی، اگر توسعه گردشگری با اهداف و آرزوهای اجتماع محلی سازگاری نداشته باشد، در هنگامی که علایق افراد بیرونی در گردشگری محلی غالب است، یا در هنگامی که آستانه تحمل ساکنان نسبت به گردشگری و گردشگران پایین است، تضادهایی به وجود می‌آید که در نهایت منجر به تضعیف گردشگری می‌شود. دوم، ساکنان محلی از حق اخلاقی برای مشارکت در توسعه فعالیتی برخوردارند که هم منافع و هم هزینه‌هایی را برای آن‌ها به همراه دارد(ضیائی و دیگران، ۱۳۹۲).
پردو و همکاران در پژوهشی با عنوان «حمایت ساکنین از توسعه گردشگری در نواحی روستایی» که در نواحی روستایی کلرادو انجام گرفته است، بیان کرده‌اند که بین حمایت از توسعه گردشگری بیشتر به طور مثبت و منفی با اثرات مثبت و منفی درک شده از گردشگری رابطه وجود دارد (پردو و همکارن[۲۹]، ۱۹۹۰). اگر جامعه میزبان بر این باور باشد که توسعه گردشگری در حال تخریب محیط اجتماعی و فیزیکی آن‌ها است و گردشگران عامل این روند هستند، ممکن است کیفیت تعاملات میان ساکنان و گردشگران دچار تنزل شود(علی‌قلی‌زاده‌فیروز‌جایی و دیگران، ۱۳۸۹).
۲-۲-۲- نحوه مشارکت جامعه میزبان در مراحل توسعه مقصد گردشگری
باتلر[۳۰] (۲۰۰۴)، سیر تکاملی توسعه گردشگری در یک مقصد را به صورت چرخه حیات مقصد ارائه کرده است. این چرخه تکاملی از مرحله اکتشاف شروع می‌شود و رو به پیشرفت می‌گذارد، ولی چنانچه به موقع برای پیشگیری از اثرات منفی آن اقدام نشود، به سقوط منتهی می‌گردد. مراحل چرخه تکاملی عبارت‌اند از: