وبلاگ

توضیح وبلاگ من

ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد بررسی تاثیر تماشای تلویزیون ...

 
تاریخ: 29-09-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

در جریان یک فرایند تفسیری که هر فرد در برخورد با نشانه­ها به­کار می­گیرد، این معانی جرح و تعدیل می­شوند (به نقل از ریتزر، ۱۳۷۶).
در رویکرد کنش متقابل نمادین بر خلاف دیدگاه­ های رفتارگرایانه انسان تنها به صورت مکانیستی به محرک­های بیرونی واکنش نشان نمی­دهد، بلکه برمبنای معنایی که امور برای او دارند، دست به­عمل می­زند. در واقع، انسان در تعامل با سایر افراد خود را جای آن­ها می­ گذارد تا رفتار آن­ها را درک کند و این درک با نمادهای معنادار امکا­ن­پذیر است. همین­طور، مطابق دیدگاه اصحاب این مکتب، معنا به­تنهایی وجود ندارد، بلکه انسان­ها در ارتباط با یکدیگر خواهان رسیدن به مقاصد عملی هستند و معنا نیز در همین کنش­های متقابل و برای رسیدن به نتایج عملی مشترک تکوین می­یابد(کرایب،۱۳۸۱: ۱۰۹).

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

مهمترین تمثیل از جامعه در این مکتب «جامعه به مثابۀ گفت­وگو» است. موارد اول و دوم در سطور بالا بر گفت­وگوی بیرونی تأکید می­ کند؛ یعنی فرایندهایی از کنش متقابل که انسان­ها به وسیلۀ آن و با کمک هم جهان مشترک خلق می­ کنند. مورد سوم بر گفت­وگوی درونی فرد با خودش تأکید می­ کند، کرایب در این­مورد می­گوید: «فرایند تفسیری درونی نیز نوعی گفت­وگو میان دو بخش (یا به گفتۀ مید[۶۴] دو مرحله) از خود است. به یاد داشته باشید که نماد معنادار در خودِ من همان واکنشی را ایجاد می­ کند که در دیگران؛ به من امکان می­دهد که به خودم نگاه کنم، همان­طور که دیگران به من نگاه می­ کنند. «خود شناسنده»، (Me) آن بخشی است که به خودم نگاه می­ کند (من در بارۀ خودم فکر می­کنم) و مید آن را منشأ اصالت، خودانگیختگی می­داند. گفت­وگوی درونی مجرایی فراهم می ­آورد که همۀ گفت­وگوهای بیرونی یا انگاره‌های کنش متقابل باید از آن عبور کنند» (همان: ۱۱۱). آنچه گفته شد شامل مبانی نظری مکتب کنش متقابل نمادین بود. جورج هربرت مید از بنیا­ن­گذاران این مکتب است که به طور مختصر نظریۀ مید در ذیل اشاره می­ شود.
مید بر رفتار و عمل، تأکید می­ورزد؛ مقصود وی از کنش متقابل افراد با خود همان فرایند تفکر است که به نوعی گفت­وگوی خصوصی فرد با خودش محسوب می­ شود. این گفت­وگو همان گفت­وگوی میان «من» و «در من» یا «خودم» یا «من را» است(همان).
«من و من را، در من یا خودم، فراگردهایی در خود هستند. در من، بخشی از خود است که کنش­گر از آن آگاهی دارد و همان رویکردهای درونی شدۀ دیگران را شامل می­ شود و نشان دهندۀ نیروهای سازش­گری و نظارت اجتماعی است. من بخش ناآگاهانه، آزاد و خلاق خود است و واکنش فرد را در برابر رویکرد سازمان­یافتۀ اجتماعی به­همان­سان که در تجربۀ شخص نمایان می­ شود، نشان می­دهد و می ­تواند به دگرگونی این رویکرد بینجامد»(ریتزر،۱۳۸۲: ۴۵۰). «به عقیدۀ مید، خود، آن­چنان که در تجربۀ اجتماعی متجلی می‌شود ترکیبی است از بازتاب­های تثبیت شدۀ دیگری در خودم و خودانگیختگی محاسبه­ناپذیر من. پس این خود، خودی باز است و قادر است ضمن واکنش در برابر جهان اجتماعی آن­را دگرگون کند» (کوزر، ۱۳۸۲: ۴۵۰). ویژگی تعامل­گرایان نمادین، اهمیتی است که برای محیط اجتماعی در شکل­ گیری خود قائلند. لیکن رویکردهای تعامل­گرا به هویت، درتأکیدشان بر ساخت هویت و فرایندها و تعاملاتی که طی آن­ها هویت­ها ساخته می­شوند، متفاوت است و به دو دسته: تعامل­گرایان ساختی[۶۵]­ و تعامل­گرایان فرایندی تقسیم می‌شوند(هاوارد، ۲۰۰۰).
۲-۵-۲- ریچارد جنگینز و دیالکتیک درونی – بیرونی هویت
جنگینز در پرورش نظریۀ هویت اجتماعی­اش تحت تأثیر اندیشه­ های کسانی چون هربرت مید، اروینگ گافمن و فردریک بارث مردم شناس است. او هویت را محصول فرآیندی مستمر میان خود و دیگری می‌داند و معتقد است این دیالکتیک درونی- بیرونی بدین معناست که در شکل­ گیری هویت علاوه بر شناخت فرد از خود، میزان پذیرش این شناخت از سوی دیگران نیز به اندازۀ خود این شناخت ضروری و حائز اهمیت است مید به عنوان پیش­قراول ریچارد جنگینز میان «من فاعلی» یا هویت فردی و «من مفعولی» یا هویت اجتماعی تفاوت قایل می­ شود. هردوی این «من»­ها در جریان تجارب و فعالیت­های اجتماعی شکل می­گیرند. «من فاعلی» نشان­دهندۀ حساسیت اندام به وجهه نظر دیگران است و «من مفعولی» مجموعه ­ای سازمان یافته از نظرات متظاهر دیگران است. «من مفعولی» حاصل مجموعه ­ای از رفتارهای شکل گرفته است که فرد آن را آموخته است. بر این اساس «منِ اجتماعی» تبلور ارزش­ها، هنجارها و اخلاقیات جامعه است که مورد پذیرش قرار می­گیرد(توسلی، ۱۳۶۹: ۲۸۱).
بدین ترتیب فرد در عرصۀ مواجهه و رویارویی با دیگران ­به­لحاظ برخورداری از شباهت یا تفاوت با آنان، نسبت به هویت خاص خود واکنش نشان می­دهد و به طور دائم و در رفت­وبرگشت­های مکرر به تولید و بازتولید آن می ­پردازد. بنابراین «هر خود منفرد مرکز تجسم یافتۀ سپهری اجتماعی از خود و دیگران است؛ کانون آمد و شدهای درونی – بیرونی و داده – ستانده­های تبادلی که برخی از آن­ها در خود حک می­شوند و برخی نیز نمی­شوند»(جنگینز، ۱۳۸۱).
دیالکتیک درونی- بیرونی، که توأمان سبب شناخت خود و دیگران می­ شود، بیان کننده رابطۀ دوسویه میان هویت و اجتماع است. به طوری که هویت از الزامات تعامل اجتماعی و شرط ضروری برای حیات و تعامل اجتماعی محسوب می­ شود و نیز بدون مشارکت در تعاملات اجتماعی، هویت­یابی امری ناممکن است و هویت جدا از سپهر اجتماعی دیگران اصولاً معنا ندارد. خویشتنی به طور کامل در اجتماع ساخته می­ شود و بر این اساس هویت، چه فردی و چه جمعی، اجتماعی است. افراد با کسب هویت زندگی را قابل پیش ­بینی می­ کنند؛ به­صورتی­که فرد در ارتباط با دیگران تا حدودی می ­تواند رفتار آنان را در قبال خود بر­مبنای شباهت­ها و تفاوت­ها و حد و مرزهای هویتی خود و آنان پیش ­بینی کند. هویت اجتماعی در قالب عمل اجتماعی تجسمی‌می­یابد؛ چون افراد به طور آگاهانه­ای اهداف خود را دنبال می­ کند و درصدد هستند چیزی یا کسی باشند و یا به نظرآیند تا بتوانند با موفقیت هویت­های اجتماعی خاصی را به­دست­آورند. الگوی دیالکتیکی درونی – بیرونی، ما را به این نتیجه ­گیری می­رساند که آنچه مردم دربارۀ ما می­اندیشند، از آنچه ما دربارۀ خودمان می­اندیشیم اهمیت کمتری ندارد. جنگینز معتقد است زمان و مکان هم از منابع ساخته شدن هویت در اجتماع قلمداد می­شوند. «شناسایی یک چیز به معنای این است که آن را در زمان و مکان جای دهیم» (همان: ۴۶).
هویت یک فرایند مستمر است که در طی زمان تولید و بازتولید می­ شود. به­طورکلی هویت­ جمعی- اجتماعی – ترکیب مضمون­های درهم­آمیخته و جدایی­ناپذیر شباهت و تفاوت انسانی در خلال اعمال اجتماعی است که دائماً ساخته می­ شود و عملی فرایندی است و از طریق دیالکتیک درونی و بیرونی شناسایی حاصل می­ شود. شکل­ گیری هویت هر فرد از طریق سازماندهی نگرش­های فردی دیگران در غالب نگرش­های قالب سازمان یافته اجتماعی شکل می­گیرد. به­عبارتی­دیگر تصویری که فرد از خود می­سازد و احساسی که نسبت به خود پیدا می­ کند بازتاب نگرشی است که دیگران نسبت به او دارند(همان).
۲-۵-۳- آنتونی گیدنز و هویت بازاندیشانه
دیدگاه بازاندیشی در مورد هویت از نظر گیدنز منحصر به دوران مدرن است. در دوره پیش­مدرن زمان و فضا همواره با مکان و موقعیت بازیگران اجتماعی پیوند داشت؛ مکان تابع زمان بود و کنشگران اجتماعی با توجه به موقعیتی که داشتند در زمان محدود و محبوس بودند، اما در دوره مدرن و با توجه به رشد تکنولوژی­های ارتباطی، زمان و فضا خصلتی انتزاعی و در نقشه­ها و ساعت­ها نمود یافتند و مستقل از هرگونه موقعیت اجتماعی مورد استفاده قرار گرفتند. فاصله­گذاری زمان- فضا امکان توسعه روابط اجتماعی را از «قید و بند ویژگی­های محلی می­رهاند و آن­ها از نو در فواصل زمانی – فضایی دوردست با زمینه ­های اجتماعی دیگری ترکیب می­ کند»(گیدنز، ۱۳۷۸: ۱۷).
جهان مدرن دو خصوصیت بسیار مهم دارد: «پایان طبیعت و پایان سنت. هم سنت و هم طبیعت در گذشته چشم­انداز و ساختاردهنده فعالیت انسان بوده ­اند. درجهان مدرن انسان کمتر متوجه و نگران طبیعت بیرونی (زمین­لرزه و سیل) است و بیشتر نگران پیامد کنش­های خود بر طبیعت است. در واقع، چیزهای بکر در طبیعت که از فعالیت بشر تأثیر نگرفته باشند، اندک­اند و طبیعت برساخته دست بشر است و چیزی نیست که آنجا در محیط بیرونی افتاده باشد. سنت­ها را نیز محیط بازتابیِ ایجاد شده از طریق دگرگونی بنیانی در ارتباطات مورد چالش قرار می­ دهند، دگرگون می­ کنند و دیگر حجیتی برای انسان امروز ندارند. پایان طبیعت و سنت به معنای خاتمه یافتن آن­ها نیست، بلکه مبیّن این است که انسان به طور بی­سابقه­ای در آن­ها تأثیر گذاشته و آن­ها را تغییر داده است.»(گیدنز، ۱۳۸۳).
گیدنز، هویت شخصی را این­گونه تعریف می­ کند: «هویت شخصی نوعی خصیصه متمایز و یا حتی مجموعه ­ای خصیصه­ های متمایز نیست که در اختیار فرد قرار گرفته باشد. هویت شخصی در حقیقت همان “خود” است که شخص آن را به­منزله بازتابی از زندگی­نامه­اش می­پذیرد. در اینجا نیز هویت به معنای تداوم فرد در زمان و مکان است. هویت شخصی عبارت است از این تداوم، اما به صورت بازتابِ تفسیری که شخص از آن به­عمل آورده است» (گیدنز، ۱۳۸۳: ۸۲). در این تعریف عناصر مهم هویت شخصی عبارتند از: تفسیر فرد، بازاندیشانه بودن و تأملی بودن این تفسیر، احساس تداوم از سرگذشت یا همان زندگی­نامه خویش (همان:۸۳).
۲-۵-۴- تئوری­ هویت تاجفل )شناختی– احساسی - رفتاری)
هویت، شامل هویت­های پیش­مدرن (هویت­های­ذاتی، طبیعی و غیر اجتماعی) و همچنین هویت­های پست­مدرن (پاره­پاره، بسیارسیَال، گفتمانی و ناپیوسته) نمی­ شود، بلکه در این رویکرد هویت امری فرایندی و مبتنی بر فرایند «معناسازی» و مبنای­معنا نیز «تمایز و تشابه با دیگران» است که در تعامل با دیگران در اجتماع ساخته می­ شود. “تاجفل"، «هویت اجتماعی» را با «عضویت گروهی» پیوند می­زند و عضویت گروه را متشکل از سه عنصر می­داند:
«عنصر شناختی: آگاهی از اینکه فرد به یک گروه تعلق دارد؛
عنصر ارزشی: فرض­هایی در باره پیامدهای ارزشی مثبت یا منفی عضویت گروهی؛
عنصر احساسی: احساسات نسبت به گروه و نسبت به افراد دیگری که رابطه­ای خاص با آن گروه دارند» (تاجفل، ۱۹۷۸، ۶۳).
همچنین قادی و خلیلی کاشانی نیز این سه عنصر را در عضویت گروه موجب پیوند می­دانند:
«عنصر شناختی: میزان شناخت و آگاهی فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به سرزمین ایران
عنصر ارزشی: پیامدهای ارزشی مثبتی که فرد برای تعلق و ارتباطش نسبت به سرزمین ایران قائل است
عنصر احساسی: احساسات خاص فرد نسبت به سرزمین ایران و نسبت به دیگرانی که مثل او رابطه­ای مشابه با سرزمین ایران دارند»(قادی، کاشانی، ۱۳۸۹: ۵۷).
مجموع این عناصر(شناختی، ارزشی و احساسی) به شکل­ گیری یک مقوله­بندی از عضویت گروهی منجر می­ شود. بعد از این­که عضویت در یک گروه مقوله­بندی شد، افراد از طریق تفاوت­گذاری قاطعانه، درون گروه­شان را در مقایسه با بیرون گروه نسبت به یک سری ابعاد ارزشی متمایز می­ کنند و به اعتماد به نفس مثبت دست می­یابند. این تلاش برای تمایزگذاری مثبت بدین معنی است که احساس مردم در خصوص این­که «چه کسی هستند» با کلمۀ «ما» تعریف می­ شود تا با کلمۀ «من»(همان).
فرضیۀ اصلی تئوری مقوله­بندی این است که هویت اجتماعی در بسیاری موارد قادر است فرد را از سوگیری به هویت شخصی بازدارد. بنابراین، تأکید می­ کند که افراد در بسیاری مواقع سعی می­ کنند خود را با مشخصه­های اجتماعی مقوله­بندی کنند و نه شخصی؛ این- امر مقوله­بندی فرد با مشخصه­های اجتماعی باعث ایجاد درون گروه مشابه و برون گروه متفاوت می­ شود(تاجفل وترنر، ۱۹۸۶).
گروه یا مقوله[۶۶] طی فرایندی ساخته می­ شود که در آن، این فرایند سه عامل مهم را می­توان دخیل دانست؛ نخست، این که افرادی که اعضای آن را تشکیل می­ دهند از تعلق به گروه، نوعی رضایت یا احساس عاطفی دارند. دوم، این که اعضای گروه در مورد خاستگاه خود و تاریخ گروه اعتقادی مشترک دارند و این اعتقاد مرزبندی­های گروه را مشخص می­ کند. نکته سوم، این است که اعضای گروه روابط اجتماعی را که در چارچوب آن زندگی می­ کنند «مقدس» تلقی می­ کنند وآن را نه تنها دربرگیرندی افراد زنده، بلکه مردگان نیز می­دانند(همان).
فرضیۀ تاجفل و همکاران او این بود که ما مقوله­ هایی را که در ذهن خود به ­وجود می­آوریم، با مرتب کردن موضوعات در آن‌ها، تفاوت­ها را در بین مقوله­ها افزایش (افزایش تفاوت­های بین مقوله­ای) و داخل گروه آن­ها را کاهش می­دهیم. به عبارت دیگر آن­ها می­گویند ما تمایل داریم بر شباهت بین اعضای یک مقوله و تفاوت بین مقوله­ها در بین این­گروه­ ها، فرد آن‌هایی را که بدان تعلق خاطر دارد (درون گروه) می­شناسد و آن‌هایی را که بدان متعلق نیست (برون گرون) نیز تمیز می­دهد(تاجفل و ویلکز، ۱۹۶۳).
۲-۷- بخش پنجم: چیستی رسانه ­ها و اثرات آن‌ها
در این بخش ضمن بیان چیستی رسانه ­ها و کارکرد آن به ماهواره و تاثیرات آن به عنوان مصرف رسانه­ای و نظریه­ های مرتبط با رسانه ­ها می­پردازیم.
۲-۷-۱- تعریف رسانه‌های جمعی و کارکردهای آن
هنگامی‌که از رسانه جمعی سخن به میان می‌آید، عمدتاً ناظر به وسایل ارتباط جمعی[۶۷] یا تکنولوژی‌های ارتباطی است که انتقال پیام‌ها از فرستنده یا فرستندگان را به مخاطب یا مخاطبان ناهمگون ممکن می‌سازند؛ این وسایل شامل روزنامه، کتاب، رادیو، فیلم، سینما،تلویزیون، تلویزیون‌های مبتنی بر فناوری ماهواره و نظایر است. مفهوم رسانه‌های جمعی با مفهوم رسانه‌های اجتماعی نوین که بر اثر رشد و همگرایی فناوری‌های نوین ارتباطات و اطلاعات یعنی وبلاگ‌ها، وب سایت‌های خبری، شبکه‌های اجتماعی انلاین و نظایر آن تفاوت دارد. زیرا در رسانه‌های اجتماعی نوین مخاطبان خود بخشی ازمشارکت گران، خالقان و تولید کنندگان محتوا هستند در حالی که محتوای رسانه‌های جمعی را عده ای از ارتباط گران حرفه ای و سازمان یافته تدوین وتوزیع می‌کنند.
رسانه‌های ارتباط جمعی دارای ویژگی‌های گوناگونی هستند.چارلز رایت[۶۸]، جامعه شناس آمریکایی در سال ۱۹۵۹ ارتباط جمعی را با سه ویژگی تعریف کرد؛۱- ماهیت مخاطبان: ارتباط جمعی معطوف به مخاطبان نسبتاً زیاد، ناهمگون و ناشناس است.۲- ماهیت پیام پیام و رویدادهای ارتباطی : پیام‌ها به طور عمومی‌انتقال پیدا می‌کنند، اغلب برنامه ریزی شده اند تا همزمان به بیشتر افراد مخاطب برسند؛خصلتی گذرا دارند.۳- ماهیت ارتباط گر : ارتباط گرخود سازمان پیچیده ای است یا در سازمان پیچیده ای عمل می‌کند که هزینه زیادی رادربرمی‌گیرد(Wright, 1959: 15).
سید محمد دادگران، استادعلوم ارتباطات در ایران در کتاب «مبانی ارتباط جمعی» در تعریف ارتباط جمعی چنین نوشته است که«ارتباط جمعی انتقال اطلاعات با وسایلی مانند روزنامه، کتاب، امواج رادیو، تلویزیون و غیره برای گروهی از مردم با سرعتی زیاد است.وی ویژگی‌های این نوع ارتباط را چنین برشمرده است:
الف- پیامگیران ناآشنا، پراکنده
ب- بازگشت پیام یا بازخورد با تاخیر
ج- سرعت عمل زیاد
د- تکثیر پیام
ه-ارتباط سطحی و ناپایدار»(دادگران، ۱۳۸۴: ۳۰ ).
در واقع می‌توان گفت، رسانه‌های ارتباط جمعی به معنای ابزارهایی هستند که از طریق آن‌ها می‌توان به افراد بلکه جماعتی کثیر یا توده‌ای ناهمگون، پراکنده دسترسی پیدا کرد. به عبارتی وسایلی هستند که پیام‌های یکسانی را به مخاطبان انبوه در یک جامعه یا در سطح اجتماعات محلی، ملی وجهانی منتشر و توزیع می‌کنند
مارشال مک لوهان[۶۹] جامعه شناس امریکایی وسایل ارتباطی را به سرد[۷۰] و گرم[۷۱] تقسیم می‌کند. به نظر وی رسانه‌های سرد همه حسی هستند و همه حواس ما(مانند بینایی، شنوایی و…) را در یک لحظه درگیر می‌کنند اما رسانه‌های گرم تک حسی هستند و تنها یکی ازحواس ما را درگیر می‌کنند. در این نگاه، وسایل ارتباطی گرم، شامل آن ابزار یا وسایلی است که موجبات مشارکت ذهنی و فکری گروه بیشتری را فراهم می‌سازد؛ مانند کتاب، سینما، مطبوعات و رادیو در این رسانه‌ها مخاطب موضوع یا پیام را با یک حس در یافت می‌کند و با کمک دیگر حواس خود به تخیل، بازسازی و تحلیل آن می‌پردازد. اما مک لوهان، تلویزیون در زمره وسایل ارتباطی سرد به حساب می‌آورد که زمینه مشارکت ذهنی کمتری را فراهم می‌آورد وبا درگیر ساختن تمام حواس انسان در یک لحظه قدرت تفکر و تخیل را از وی سلب می‌کند(به تقل از ساروخانی، ۱۳۸۳: ۴۵)
در یک تقسیم‌بندی جامع، جان وایوین[۷۲] استاد ارتباطات معتقد است که رسانه‌های جمعی سه دسته‌اند: چاپی[۷۳]، الکترونیکی[۷۴] و تصویری[۷۵]. وی رسانه‌های جمعی چاپی را شامل کتاب، مجله و روزنامه و رسانه‌های الکترونیکی را شامل تلویزیون، رادیو و ضبط صوت و به تازگی فضای وب (web) می‌داند. رسانه جمعی تصویری نیز شامل صنعت فیلم(movi) می‌باشد (Vivian, 2003: 5). به نظر می‌رسد که هر زمان نام رسانه به میان می‌آید، ناخودآگاه رادیو و به ویژه تلویزیون به عنوان فراگیرترین رسانه به ذهن متبادر می‌شود. این رسانه‌ها، یعنی رادیو و سپس تلویزیون، ویدئو، تلویزیون‌های ماهواره‌ای و دیگر رسانه‌های همگانی، زمان و مکان را در زندگی روزمره ما تسخیر کرده است.
کارکردهای رسانه‌ها متنوع و متکثر هستند. در نخستین تلاش برای تبیین کارکردهای رسانه‌های جمعی،‌هارولد لاسول[۷۶] نظریه پرداز امریکایی ارتباطات در سال ۱۹۴۸، سه کارکرد اصلی را برای رسانه‌ها ارائه داد: ۱- نظارت بر محیط،۲- ایجاد همبستگی اجتماعی در واکنش به محیط و۳- انتقال میراث فرهنگی (مک کوئیل، ۱۳۸۲: ۱۰۹).
هارولد لاسول و چارلز رایت از پژوهشگران آمریکایی هستند که به طور جدی به نقش و کار کرد رسانه‌ها در جامعه توجه کرده اند. لاسول محقق ارتباطات و استاد دانشگاه ییل سه کار کرد را برای مطبوعات ذکر کرده است:۱- نظارت بر محیط، ۲-همبستگی در واکنش به محیط و۳- انتقال میراث اجتماعی و فرهنگی از نسلی به نسل دیگر. رایت به این سه کارکرد، «تفریح وسرگرمی» را نیز اضافه می‌کند. البته باید عنوان کرد که رسانه‌ها همانند تیغه دولبه هستند؛ هم می‌توانند کارکرد مثبت داشته باشند و هم کارکرد منفی یا کژکارکرد(به نقل از سورین و تانکارد،۱۳۸۱: ۴۵۰).
در نخستین کارکردکه نظارت، مراقبت، تهیه و رساندن اخبار است، رسانه‌ها اغلب خطرات احتمالی نظیر شرایط هوایی خطرناک و موقعیت‌های پرخطر نظامی را به ما هشدار می‌دهند.کارکرد نظارت شامل اخباری است که رسانه‌ها فراهم می‌کنند و برای اعضای جامعه ضروری هستند(مثل گزارش وضعیت سهام،ترافیک، آب و هوا، اطلاع رسانی در زمینه‌های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و…). کارکرد نظارت می‌تواند دچار کژکارکرد هم بشود.مانند ایجاد اضطراب و وحشت عمومی، احتمالاً از تاکید بیش از حد بر خطرات و نابسامانی‌ها و تهدیدها در جامعه ناشی می‌شود.لازارسفلد و مرتن[۷۷] از کژکارکرد «تخدیری» نام می‌برند که در اثر جذب بیش از حد اطلاعات، افراد دچار بی اعتنایی و رخوت می‌شوند(مهرداد،۱۳۸۰: ۷۷ و ۷۸).
دومین کارکرد، انتخاب و تفسیر اطلاعات در محیط است. رسانه‌ها با انتخاب سوژه‌ها، مسائل و تفسیر اطلاعاتی می‌پردازند که از محیط اجتماعی دریافت می‌کنند.رسانه‌ها به تحلیل، نقد و ارزیابی می‌پردازند و گاهی پیشنهادهای آن‌ها جنبه آمرانه دارد. مانند اینکه شخص چگونه باید در برابر حوادث از خود واکنش نشان دهد. این کارکرد از یک طرف با افشای انحرافات سبب تقویت هنجارهای اجتماعی و وفاق جمعی می‌شود و از طرف دیگر با انتخاب افراد و بزرگ جلوه دادن آن‌ها به آنان منزلت و پرستیز اجتماعی داده و در عین حال به عنوان یک عامل کنترل کننده بر اعمال دولت عمل می‌کند. رسانه‌ها در انجام کارکرد همبستگی اجتماعی، غالبا عوامل تهدیدکنندۀ ثبات اجتماعی را به عقب می‌رانند و یا ازبین می‌برند و به طور کلی مدام درحال اندازه گیری افکارعمومی‌و اداره کردن این افکار هستند (همان: ۷۸) کارکرد همبستگی وقتی به کژکارکرد تبدیل شود، نقد به حداقل می‌شد و دیدگاه اکثریت به حدی تقویت می‌شود که اقلیت راهی برای بیان عقاید خود ندارد و از قدرت به حدی محافظت و پشتیبانی می‌شود که ممکن است نیاز به نظارت و کنترل باشد. یکی از آثار کارکردهای اصلی همبستگی رسانه‌ها که اغلب نقل می‌شود، چیزی است که دانیل بورشتاین آن را شبه رویداد[۷۸] یا ساختن تصاویر یا «شخصیت‌ها» نامیده است. همان چیزی که کالای اصلی صنعت روابط عمومی‌است. محصولات و شرکت تصاویری دارند و اشخاص نیز شخصیت‌هایی عمومی‌دارند که همه اینها از طریق ایجاد حوادث کلیشه ای برای نمایش رسانه ای تولید شده اند(سوین و تانکارد،۱۳۸۱: ۴۵۱).
کارکرد سوم رسانه‌ها انتقال فرهنگ است. رسانه‌ها در حکم انتقال دهنده فرهنگ، برای انتقال اطلاعات، ارزش‌ها و هنجارها از یک نسل به نسل دیگر و از افراد جامعه به تازه واردها، کاربرد دارند.آن‌ها از این راه با گسترش بنیان تجربه مشترک، انسجام اجتماعی را افزایش می‌دهند. رسانه‌ها با استمرار اجتماعی شدن پس از اتمام دوره آموزش رسمی و نیز با شروع آن در طول سالیان پیش از مدرسه، به جذب افراد در جامعه کمک می‌کنند. در و اقع رسانه‌ها با نمایش و عرضه جامعه، می‌تواند هویت فرد را ساخته و از احساس بیگانگی و بی ریشه بودن او بکاهند.البته باید عنوان کرد که رسانه‌ها به دلیل ماهیت غیرشخصی شان، میانجی میان واقیعت بیرونی و افراد شده و تماس شخصی بین افراد را در ارتباطات از بین می‌برند.همچنین باعث یکدست شدن افکار و توده وار شدن جامعه می‌گردد(همان: ۴۵۲ و ۴۵۳).
دنیس مک کوئیل نظریه پرداز ارتباطات جمعی، معتقد است «نهاد رسانه به کار تولید، بازتولید و توزیع معرفت به معنای وسیع آن، یعنی نمادهایی یا مرجع‌هایی معنی دار و قابل تجربه در جهان اجتماعی اشتغال دارند. این معرفت‌ها ما را توانا می‌سازد تا به تجربه خود معنا ببخشیم، به دریافت‌های ما از این تجربه نظم و نسق می‌دهد و یاریمان می‌کند تابتوانیم معرفت‌های گذشته را محفوظ نگه داریم و به درک امروزین خود استمرار بخشیم»(مک کوئیل،۱۳۸۲: ۸۱ و۸۲). مک کوئیل برآنست که مفهوم Media یا رسانه‌ها میانجی میان واقعیت عینی اجتماعی و تجربه فردی را ایفا می‌کنند. رسانه‌های جمعی از چند لحاظ میانجی هستند: «یکی اینکه غالباً میان ما و آن بخش از تجربه بالقوه ای که خارج از ادارک یا تماس مستقیم ماست قرار می‌گیرند؛دوم ممکن است میان ما و سایر نهادهایی که با آن‌ها سروکار داریم(قانون، صنعت،دولت و سازمان‌ها و…) قرار گیرند و پیوندی میان این نهادها ایجاد کنند؛ چهارم اینکه مجراهایی هستند که توسط آن دیگران با ما و ما با دیگران تماس می‌گیریم و پنجم اینکه غالباً این رسانه‌ها هستند که با فراهم آوردن اسباب و لوازم به ادراک ما از سایر گروه‌ها، سازمان‌ها و رویدادها شکل می‌دهند. دریافت ما از گروه‌های موجود در جامعه، دولت و رهبران سیاسی غالباً براساس شناختی است که از رسانه‌ها گرفته ایم»(همان:۸۳). با در نظر گرفتن میانجی بودن رسانه‌ها، مک کوئیل نقش‌های اطلاع رسانی، ایجاد همبستگی و پیوستگی و تداوم و تفریح و سرگرمی‌و بسیج را برای رسانه‌ها قائل شده است. مک کوئیل بر این باور است که «رسانه‌ها هم می‌توانند آیینه ای باشند که تصویری از جامعه بازمی‌تابانند و هم می‌توانند حجابی بر حقیقت بکشند و در خدمت مقاصد تبلیغاتی یا واقع گریزی باشند»(همان:۸۴). دکتر کاظم معتمدنژاد که وی را پدر ارتباطات نوین ایران می‌دانند، در کتاب وسایل ارتباط جمعی سه کارکرد و وظیفه عمده را «کارکرد خبری و آموزشی»،«کارکرد راهنمایی و رهبری» و «کارکردتفریحی وتبلیغی» برای رسانه‌های جمعی در نظر گرفته است(معتمدنژاد، ۱۳۷۹: ۳ تا ۹).


فرم در حال بارگذاری ...

« راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد :بررسی رابطه ...منابع کارشناسی ارشد در مورد :بررسی تاثیر ابعاد سرمایه ... »
 
مداحی های محرم