وبلاگ

توضیح وبلاگ من

بررسی رعایت قواعد تفسیردر «منهج الصادقین فی الزام ...

 
تاریخ: 28-09-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

قواعد جمع قاعده و قاعده به معانی مختلف از جمله به «پایه، اساس و بنیاد» به کار رفته است.[۲۲] «قواعد البیت» نیز به پایه های خانه معنا شده است.[۲۳] این واژه سه بار در قرآن به کار رفته است[۲۴] از جمله در آیه(وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ)[۲۵] «و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه [کعبه] را بالا مى‏بردند»که به همان معنای پایه و اساس به کار رفته است.
صاحب قواعد التفسیر قاعده را به معنای حکم کلی ای می داند که به وسیله آن احکام جزئیاتش شناخته می شود: «هی حکم کلی یتعرف به علی احکام جزئیاته»[۲۶]
برخى نیز گفته اند: قاعده در اصطلاح به معناى ضابطه است و آن امرى کلى منطبق بر تمامى جزئیات است.« القاعده: فى الاصْطِلَاحِ بِمَعْنَى الضَّابِطِ وَ هِىَ الْأَمْرُ الکُلِّىُّ الْمُنْطَبِقُ عَلَى جَمِیعِ جُزْئِیَّاتِهِ.»[۲۷] جرجانى نیز در تعریف آن «امر کلى» را به «قضیه کلى» تغییر داده و گفته است: «إن القاعده هی قضیه کلیه منطبقه على جمیع جزئیاتها»[۲۸]
با توجه به مطالب فوق روشن می شود گر چه این تعاریف تفاوت اندکی با هم دارند اما در همه آن ها یک ویژگی یعنی «کلی بودن قاعده» بیان شده است.
۲-۴- تعریف قواعد تفسیر
قواعد تفسیر عنوان مرکبی است؛ از این رو تعاریف گوناگونی از آن در کتبی که در زمینه قواعد تفسیر تالیف شده، ارائه شده است.
خالد بن عثمان صاحب کتاب «قواعد التفسیر» آن را این گونه تعریف کرده است:
«هی الاحکام الکلیه التی یتوصل بها الی استنباط معانی القرآن العظیم و معرفه کیفیه الاستفاده منها.»[۲۹] ؛ قواعد تفسیر احکامى کلى هستند که به وسیله آن ها استنباط معانى قرآن عظیم و شناخت چگونگى استفاده از آن ها به دست مى آید.
وی سپس یاد آور می شود که قواعد تفسیر، جزئی از علوم قرآن به شمار می رود ولی گاهی به همه علوم قرآن «قواعد تفسیر» گفته می شود که از باب اطلاق جزء بر کل است یا اینکه به سبب آن است که در کتب علوم قرآن قواعد زیادی از تفسیر موجود است.[۳۰]
برخی نیز قواعد تفسیر را قضیه اى کلى می دانند که استنباط معانى قرآن با آن حاصل مى شود.[۳۱]
عبد الرحمن العک نیز در کتاب«اصول التفسیر و قواعده» قواعد تفسیر را جزئی از اصول تفسیر می داند و می نویسد:
«علم اصول التفسیر عند اصولیین هو ما یبنی علیه التفسیر حسب قواعده و مناهجه.»[۳۲]؛ علم اصول تفسیر نزد دانشمندان علم اصول آن چیزی است که تفسیر بر حسب قواعد و روش هایش بر آن استوار می شود.
صاحب کتاب«روش شناسی تفسیر قرآن» که فصل دوم کتاب خود را به قواعد تفسیر اختصاص داده است، نیز در رابطه با قواعد تفسیر چنین می نویسد:
«هر کس بخواهد به تفسیر آیات کریمه و فهم مراد خدای متعال از آن بپردازد نیازمند آن است که قواعد متنی را بر مبنای بدیهیات عقلی و قطعیات و مسلمات شرعی و ارتکازات عقلایی، برای تفسیر شناسایی کند و شیوه تفسیر خود را بر آن استوار نماید، تا هم شیوه تفسیری او بی مبنا و استحسانی نباشد و هم در موارد اختلاف، انتخاب او بی ملاک و گزاف نباشد و هم با رعایت آن قواعد، خطاهای تفسیری وی کاهش یافته و به مراد واقعی خدای متعال بیش از دیگران دست یابد…. قواعد تفسیر بخش مهمی بلکه مهمترین بخش از اصول تفسیر را تشکیل می دهد.[۳۳]»

( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

ایشان در ادامه نسبت این قواعد به تفسیر را مانند نسبت علم منطق با اندیشه و استدلال و نسبت اصول فقه با علم فقه می دانند و رعایت آن ها توسط مفسّر را سبب کاهش خطاهای تفسیری و نزدیک شدن به مراد واقعی خدای تعالی می دانند.
باتوجه به این مطالب مشخص می شود که ایشان در این تعریف مانند صاحب اصول التفسیر، قواعد تفسیر را بخشی از اصول تفسیر می دانند امّا همین دانشمند معاصر قرآن در تعریف دیگری که از قواعد تفسیر در جای دیگر دارند آن را جدای از اصول تفسیر دانسته اند و می نویسند:
«با توجه به اینکه یکى از معانى لغوى قاعده، اساس (پى و پایه) است مى توان گفت که قواعد تفسیر، معرفت ها و دیدگاه هایى اند که اساس و پایه تفسیرند و تفسیر بر آن ها مبتنى مى شود؛ ولى اشکال این تعریف ها این است که اصول و مبانى تفسیر را نیز شامل مى شوند و قواعد با اصول و مبانى تفسیر تداخل پیدا مى کنند، زیرا اصول و مبانى تفسیر نیز معرفت ها و دیدگاه هایى اند که تفسیر بر آن ها مبتنى مى شود و قاعده اى که براى تحصیل حجت بر کشف مراد خداى متعال از آیات تبیین شده است بر اصول و مبانى تفسیر نیز صادق است، پس اگر بخواهیم قواعد را به گونه اى تعریف کنیم که از مبانى و اصول جدا شود، با توجه به اینکه قاعده در لغت به معناى ضابطه و قانون نیز آمده بهتر است آن را چنین تعریف کنیم: قواعد تفسیر، دستورالعمل هایى کلى براى تفسیر قرآن مبتنى بر مبانى متقن عقلى، نقلى و عقلایى اند که رعایت آن ها تفسیر را ضابطه مند مى کند و خطا و انحراف در فهم معنا را کاهش مى دهد. طبق این تعریف، معرفت ها و دیدگاه هایى که مبناى تفسیرند اگر دستورالعمل نباشند و ویژگى دستورى نداشته باشند قواعد تفسیر نیستند، بلکه مبانى یا اصول تفسیرند.»[۳۴]
با توجه به مطالب فوق روشن می شود در تعاریفی که ابتدا برای قواعد تفسیر بیان شد اولاً تنها به ذکر این نکته پرداخته شده بود که قواعد تفسیر احکام کلی ای هستند که وسیله استنباط معانی قرآن قرار می گیرند و ثانیاً به ذکر تعریفی جداگانه برای قواعد تفسیر نپرداخته اند و آن را ذیل اصول تفسیر تعریف کرده اند، در نتیجه تعاریف جامع و کاملی برای قواعد تفسیر نیستند. اما تعریف اخیر به دلیل این که اولاً قواعد تفسیر را جدای از اصول و مبانی تفسیر دانسته و جداگانه به تعریف آن پرداخته است و ثانیاً به خواستگاه قواعد تفسیر نیز اشاره کرده و آن را مبتنی بر مبانی متقن عقلی، نقلی و عقلایی می داند، تعریف جامع تر و بهتری برای قواعد تفسیر است.
۲-۵- انواع قواعد تفسیر
تقسیمات مختلفی در مورد انواع قواعد تفسیر صورت گرفته است و هر کدام از صاحبان قواعد تفسیر در کتب خود به ذکر انواعی از این قواعد پرداخته و آن ها را با آیات قرآن تطبیق داده اند.
خالد بن عثمان در کتاب «قواعد التفسیر» ۳۸۰ قاعده را برشمرده است و این قواعد را در ۲۱ مورد دسته بندی کرده و در هر دسته چند قاعده را گنجانده است. وی ابتدا به توضیح قاعده می پردازد و سپس آن را با آیات قرآن تطبیق می دهد.[۳۵]
خالد عبدالرحمن عک –همانطور که قبلاً هم اشاره شد- در کتاب «اصول التفسیر و قواعده» مبانی تفسیر را از قواعد جدا کرده و قواعد تفسیر را در ۵ بخش تقسیم کرده است. قواعد تفسیر در روش عقلی و نقلی، قواعد تفسیر در بیان دلالت های نظم و چینش قرآنی، قواعد تفسیر در حالت روشن بودن معانی الفاظ قرآنی، قواعد تفسیر در حالت شمول معانی الفاظ قرآنی و قواعد تفسیر در ضوابط و قوانین الفاظ قرآنی، عنوان پنج بخش قواعد تفسیر در این کتاب است. وی در هر بخش چند فصل گنجانده و هر فصل نیز به نوبه خود شامل چندین قاعده می شود.[۳۶]
عبد الرحمن بن ناصر سعدی در کتاب «القواعد الحسان لتفسیر القرآن» ۷۰ قاعده را بیان کرده است و در هر قاعده مثال هایی از قرآن بیان می کند. وی در برخی قواعد بدون ذکر عنوان و یا نامی برای قاعده به بررسی آن پرداخته است.[۳۷]
صاحب کتاب «روش شناسی تفسیر قرآن» نیز که در فصل دوم کتاب خود انواع قواعد تفسیر را بیان می کند به ذکر هفت قاعده کلی از این قواعد بسنده کرده است. این قواعد عبارتند از: قاعده در نظر گرفتن قرائت صحیح، قاعده توجه به مفاهیم کلمات در زمان نزول، قاعده در نظر گرفتن قواعد ادبیات عرب، قاعده در نظر گرفتن قراین، قاعده مبنا بودن«علم» و «علمی»، قاعده در نظر گرفتن انواع دلالت ها و قاعده احتراز از ذکر بطون برای آیات.[۳۸]
ما در این پژوهش رعایت قواعد تفسیر در منهج الصادقین را براساس کتاب اخیر(روش شناسی تفسیر قرآن) بررسی کرده و این تفسیر را از حیث رعایت قواعد تفسیر ذکر شده در این کتاب مورد بررسی قرار می دهیم تا میزان رعایت این قواعد در تفسیر منهج الصادقین مشخص شود.
فصل دوم: نگاهی به زندگی ملا فتح الله و تفسیر منهج الصادقین
الف: زیست نامه ملا فتح الله کاشانی
ولادت و رشد
ملا فتح الله کاشانی مفسّر بزرگ، فقیه و متکلم دوره صفوی و فرزند ملا شکرالله کاشانی است وی در یکی از دهه های نخست قرن دهم هجری در کاشان به دنیا آمد و از علمای دولت شاه طهماسب صفوی است[۳۹] در کتب تراجم از این شخصیت بزرگ با عناوین گوناگونی چون المولی المفسّر[۴۰] اکابر علما، محقق، متبحّر در تمام علوم دینی[۴۱] فقیه، متکلم، عالم کامل جلیل[۴۲] عالم به لغات و ادبیات عرب[۴۳] و … یاد شده است.
پدرش ملا شکرالله نیز از علمای آن دوران بود، ملا فتح الله در خانواده ای مذهبی رشد یافت و تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش نزد پدر و دیگر بزرگان آن دریار به اتمام رسانید. ملا فتح الله بعد از رشد و ازدواج، با فقر و نداری زندگی را می گذراند. دوران حیات وی یعنی حدود سال های ۹۰۰ تا ۹۸۸ مصادف با پادشاهی سه پادشاه صفوی به نام های شاه اسماعیل، شاه طهماسب و شاه اسماعیل دوم بوده است.
کتاب های تاریخ و تراجم از چگونگی زندگی، خانواده و فرزندان ملا فتح الله سخن نگفته اند برخی علت ناشناختگی وی را به دلیل روحیه زهد گرایی، انزواطلبی و فقر او دانسته اند.
ملا حبیب الله کاشانی می نویسد: «من کسی را ندیدم که به احوال او در میان علما اشاره کند ….آن چه شایسته شگفتی است این است که چنین فاضل کاملی چگونه ممکن است حالش از علما مخفی بماند و در شمار فضلاء از او یاد نشود ….انگیزه ناشناخته ماندن وی فقر و نداری اوست»[۴۴]
احتمال دیگری که در ناشناخته ماندن ملا فتح الله کاشانی وجود دارد ممکن است فاصله تاریخی زیاد وی باشد.
اظهارات آیت الله ابوالحسن شعرانی در مقدمه بر تفسیر منهج الصادقین، ما را به فرزندان و نوادگان با واسطه ملا فتح الله راهنمایی می کند. وی در مقدمه بر تفسیر منهج الصادقین می نویسد: «در آخر کتابی مختصر از کتب خانواده ما، جد هفتم این حقیر ملا فتح الله، اجازه روایت این کتاب را به میرزا حسن نام، از اولاد ملا صالح مازندرانی داده است و اسناد خود را به ملا فتح الله صاحب تفسیر می رساند و این نسخه را تبرکاً نگه می داشتند.»[۴۵]
با توجه به این اظهارات می توان چنین نتیجه گرفت که ملا صالح مازندرانی از اجداد آیت الله شعرانی و از فرزندان چند نسل بعد ملا فتح الله کاشانی بوده است.
علاوه بر این در تبار نامه آیت الله شعرانی که در مجله نور علم به چاپ رسیده است این چنین آمده است:«میرزا ابوالحسن تهرانی، فرزند محمد،….و از نوادگان ملا فتح الله کاشانی»[۴۶]
استادان
ملا فتح الله نزد استادان مختلفی کسب علم کرده است که مشهورترین آن ها علی بن حسن زواره ای است که در علوم قرآنی استاد بوده، است. وی از علمای قرن دهم و از شاگردان سید غیاث الدین جمشید متوفی۹۸۸ ه.ق و محقق کرکی بوده و تفسیری به نام ترجمه الخواص دارد که به تفسیر زواره ای معروف است و به تصریح خودش آن را با توجه به تفسیر مواهب علیه واعظ کاشفی نگاشته است.[۴۷]
وی در سال ۹۴۶ه.ق از تالیف این تفسیر فراغت یافته است که بر اساس حساب ابجد مطابق عدد «فضل آله» می باشد.[۴۸]
ملا فتح الله با واسطه استادش از شیخ علی کرکی و ضیاء الدین محمد بن محمود از مقدس اردبیلی نیز روایت کرده است.«و او شاگرد مفسّر بزرگ ابو الحسن علی بن حسن زواری بوده که به واسطه او از شیخ علی کرکی و همچنین از ضیاء الدین محمد بن محمود از مقدس اردبیلی روایت کرده است.[۴۹]»
مرحوم میرزا عبدالله افندی در ریاض العلماء می نویسد:«مولی فتح الله کاشانی از علمای دولت شاه طهماسب صفوی و از شاگردان علی بن حسن زواره ای است.[۵۰]»
در موسوعه الطبقات الفقهاء، روضات الجنات و اعیان الشیعه نیز از این استاد ملا فتح الله کاشانی یاد شده است.[۵۱]
از دیگر استادان ملا فتح الله همانطور که قبلاً نیز اشاره شد به دلیل فاصله زیاد تاریخی و نیز شفاف نبودن تاریخ زندگی این مفسّر بزرگ، اطلاع چندانی در دسترس نیست، ولی از شواهد معلوم می شود که ملا فتح الله در خانواده مذهبی رشد یافته و مراحل تحصیل و بالندگی علمی را در همان کاشان گذرانده بود و نزد پدر بزرگوارش که از علمای آن عصر بوده، نیز تعلیم دیده است.
شاگردان
شاگردان زیادی نیز در دوران حیات ملا فتح الله از دانش و معرفت و زهد و تقوای وی بهره می بردند اما گذشت زمان نام بسیاری از آن ها را از کتب تاریخ و رجال زدوده است[۵۲] و نام برخی از آن ها در کتب تراجم ذکر شده است. از شاگردان او می توان به شخصیت های زیر اشاره کرد:
رضی الدین شاه مرتضی بن تاج الدین محمود کاشانی که فقیه و مفسّر و ادیب بود و در کاشان تدریس داشت. در سال ۹۵۰ه.ق متولد و در ۱۰۰۹ه.ق در گذشت وی پدر ملا محسن فیض کاشانی بود[۵۳]
ملا محسن فیض کاشانی نیز یکی دیگر از شاگردان ملا فتح الله است[۵۴] وی از عالمان قرن یازدهم هجری است او محدثی فقیه و فیلسوفی عارف بود که در کاشان دیده به جهان گشود و در آن شهر مدارج علمی را طی کرد و آوازه ای به سزا یافت. سه تفسیر بزرگ، متوسط و کوچک به نام های صافی، اصفی و مصفی از اوست.[۵۵]
همچنین ملا مرتضی برادر ملا محسن فیض کاشانی- ادیب و صاحب کتاب خلاصه الاقوال- از شاگردان ملا فتح الله کاشانی بوده است.[۵۶]
از دیگر افراد صاحب نامی که به صورت غیر مستقیم از ملا فتح الله بهره برده اند محمد علم الهدی فرزند ملا محسن فیض کاشانی است که علاوه بر مکتب ملا فتح الله نزد پدر و عموهایش تحصیل کرده و از ملا صدرا (پدر بزرگش) و شیخ بهایی اجازه اجتهاد گرفت. وی بر وافی، صافی، کافی و شافی تعلیقاتی دارد و کتاب های متنوع از خود بر جای گذاشته است.[۵۷]
آثار
آثار فراوانی از این مفسّر گرانقدر بر جای مانده است. با مطالعه زندگی ملا فتح الله به این حقیقت پی می بریم که وی سراسر زندگی خود را وقف برآوردن نیاز های علمی جامعه کرده بود. آثار فراوان وی در زمینه قرآن اعم از ترجمه و تفسیر گواه این مدعاست. برخی از آثار وی عبارتند از:

  1. تفسیر ارزشمند «منهج الصادقین فی الزام المخالفین»


فرم در حال بارگذاری ...

« فایل پایان نامه کارشناسی ارشد : مطالعه ی تطبیقی شاهنامه ی فردوسی با منابع ...مطالب پژوهشی درباره : بررسی علل عدم تمایل ... »