ضرایب استاندارد
ضرایب غیر استاندارد
t
سطح معناداری
همنوایی
۳۵۳/۰-
۲۲۴/۰-
۵۳/۶-
۰۱/۰
همنوایی، پیشرفت
۴۲۲/۰-
۲۲۹/۰-
۳۸/۸-
۰۱/۰
همنوایی، پیشرفت، جهانشمولنگری
۱۳۶/۰
۳۱۱/۰
۰۲/۵
۰۱/۰
همنوایی، پیشرفت، جهانشمولنگری، سنتگرایی
۳۳۶/۰-
۱۳۳/۰-
۵۳/۳-
۰۱/۰
همانگونه که جدول فوق نشان میدهد، ضرایب متغیرهای پیش بینی کننده باقیمانده در مدل معنادارند. بنابراین میتوان اضطراب مرگ را به ترتیب براساس متغیرهای همنوایی، پیشرفت، جهانشمولنگری، سنتگرایی بطور معناداری پیش بینی کرد.
( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
۵-۱- بحث و نتیجه گیری
هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه ارزشهای شخصی و حمایت اجتماعی با اضطراب مرگ در زنان و مردان مبتلا به ام اس و تعیین سهم هریک از ریختهای ارزشی در پیش بینی میزان اضطراب مرگ و تعیین تفاوت در زنان و مردان در هریک از متغیرها میباشد. برای تبیین روابط هریک از سوالهای پژوهش مورد بررسی قرار میگیرند.
سوال اول: آیا ارزشهای شخصی و ادراک حمایت اجتماعی با اضطراب مرگ رابطه دارد؟
یافتههای فصل چهار (جدول ۱۰-۴) حاکی از آن است که بین ارزشهای شخصی بصورت تک نشانگر و نیز مؤلفه های آن با اضطراب مرگ رابطه وجود دارد، بدین صورت که رابطه بین ارزشهای شخصی با اضطراب مرگ در سطح ۰۱/۰ معنادار و منفی میباشد. ارزشهای شخصی نقش بسیار مهمی در زندگی افراد ایفا می کنند و تاثیر بارزی بر رفتار و عملکرد افراد دارند. مطالعات متعددی که در این زمینه انجام شده است، نشان داده که دخالت نظام ارزشی فرد در اغلب موقعیتها موثر است. با در نظر گرفتن این مساله که ارزشها، نگرشها علایق از جنبه های بسیار مهم شخصیت هستند، کیفیت زندگی و چگونگی رفتار و مناسبتهای افراد مستقیماً از نظام ارزشی و اصول اخلاقی که بدان پایبند هستند نشات میگیرد. بسیاری از نظریهپردازان مطرح نموده اند که ارزش ها به عنوان استانداردهای مطلوب هنگام قضاوت کردن در مورد رفتار، حوادث، موقع شکل گرفتن و بیان نگرشها و هنگام انتخاب و مستدل ساختن اعمال به کار میروند. علاوه بر این ارزشها به صورت بارزی در سازگاری تحصیلی و شغلی، روابط بینفردی، بهرهمندی از فعالیتها، در مورد ازدواج، انتخاب سبک زندگی و احتمالاً، در پیشگیری از ابتلا به برخی اختلالات روانی و سایر حوزه های مهم زندگی تاثیر میگذارند (میرزاحسینی، ۱۳۷۶). از آنجا که ارزشها نگرش فرد را نسبت به رویدادها تعیین می کند بر نگرش وی نسبت به مرگ نیز می تواند موثر باشند. ارزشها دربرگیرنده مفاهیم متنوعی مانند آزادی، زندگی معنوی، امنیت و ثبات اجتماعی، خلاقیت، احترام به سنت، تنوعطلبی، عدالتخواهی، وفاداری، سختکوشی، تواضع، یاریگری، اعتقادات مذهبی، مسئولیت پذیری و امور لذت بخش است که این ابعاد فرد را به سوی آفرینندگی، سرزندگی و اهداف والا سوق میدهد که همه اینها نقطه مقابل چیزی است که فرانکل (۱۹۷۸، به نقل از کوری، ۱۳۸۹) از آن تحت عنوان خلاء وجودی نام می برد. در واقع رابطه منفی بین ارزشها و اضطراب مرگ موید این حقیقت است که افرادی که به صورت هدفمند زندگی می کنند، و در جهت خودشکوفایی و کمک به همنوعان گام برمیدارند، مرگ را به عنوان یک امر طبیعی و قطعی در زندگی میپذیرند و از آن هراسی ندارند . نتایج نشان داد که از بین ریختهای ارزشی، همنوایی، لذتطلبی و پیشرفت بالاترین همبستگی را اضطراب مرگ داشته اند. این نتایج را میتوان این گونه استنباط کرد که با توجه به اینکه جامعه ایران جامعهای جمعگرا است، گروه و عضویت در آن از اهمیت و جایگاه ویژهای برخوردار است. در واقع حضور و احساس
تعلق به جمع و گروه و آرامش خاطر توام با آن سبب می شود که افراد بسیاری از هدفهای شخصی خود را فدای اهداف جمعی کنند. همنوایی با گروه ها، منفعت و سودمندی حاصل از عضویت در آن و تسکینی که فرد از بودن با دیگران و برقراری تعاملات اجتماعی بدست می آورد سبب کاهش استرس و اضطراب در فرد می شود. در پژوهش حاضر، نمونه مورد بررسی بیماران ام اس بودند و افراد بیمار با توجه به شرایط جسمی و روانی خود، احساس نیاز بیشتری به حضور در جمع و گروه و دریافت حمایت از سوی آنها دارند و همین موید بالا بودن ارزش همنوایی در این افراد و نیز پایین بودن اضطراب مرگ میباشد. در ارتباط با لذتگرایی و پیشرفت نیز میتوان گفت از آنجا که این دو ریخت دربرگیرنده مفاهیمی چون ارضای میل، خوشگذرانی، بلندپروازی و سختکوشی و دستیابی به هدفها هستند و این مولفهها فینفسه در تعارض با اضطراب و منجر به مشغولیت فرد با مسایل مرتبط با دنیا میشوند از این رو می توان همبستگی منفی بالای این دو مولفه را با اضطراب مرگ تبیین کرد.
از طرف دیگر رابطه بین حمایت اجتماعی و اضطراب مرگ نیز بررسی گردید که با توجه به نتایج بدست آمده در جدول ۴-۱۰ بین حمایت اجتماعی و اضطراب مرگ رابطه معنادار منفی۸۶/۰-= r در سطح ۰۱/۰ مشاهده شد. حمایت اجتماعی به عنوان یکی از مکانیسمهای مقابلهای عاطفهنگر ، دارای قدرت بالقوه تأثیرگذار بر کیفیت زندگی است (ارسوی کارت و گولدو، ۲۰۰۵). درک بهره مندی از حمایت اجتماعی می تواند نقش مهمی را در طی مراحل پیشرفته بیماری ها نارسایی ایفا کرده، فرد را در مقابل تنشهای ناشی از بیماری محافظت نماید، نتایج روانی منفی ناشی از نقایص جسمانی را کاهش دهد و با ارتقای سازگاری، تحمل بیماری مزمن را تسهیل کند. علاوه بر این بورتون[۲۱۵] و همکاران (۲۰۰۴) معتقدند رضایت از حمایت اجتماعی با کاهش اضطراب و افسردگی و غلبه بر خودبیمارانگاری همراه بوده و افزایش اعتماد به نفس و گسترش روابط اجتماعی را به دنبال دارد. درک حمایت اجتماعی می تواند از بروز عوارض نامطلوب فیزیولوژیکی بیماری جلوگیری نموده، میزان مراقبت از خود را افزایش دهد، تأثیر مثبتی بر وضعیت جسمی، روانی و اجتماعی فرد بر جای گذارد و در نهایت به افزایش عملکرد منجر شود. از طرفی حمایت اجتماعی از طریق محافظت و کاهش اثرات زیانآور و وقایع استرس زا، نقش مهمی در حفظ سلامتی دارد، بنابراین حمایت اجتماعی بر روی شروع، پیشرفت و بهبود بیماری موثر است حمایت اجتماعی باعث کاهش آثار منفی استرس های فراوانی که از محیط و جامعه کسب می شود، میگردد و به تبع آن بر کیفیت زندگی اثر مستقیم و مثبت خواهد داشت.همینطور با افزایش میزان حمایت اجتماعی از میزان مرگ و میر بیماران کاسته و بروز ناخوشیهای جسمی و روانی در افراد کمتر می شود. ثامتی(١٣٧۵) در مطالعه خود که تحت عنوان ساخت و اعتباریابی مقیاسی برای سنجش حمایت اجتماعی و رابطه آن با فشارزاهای روانی بوده است ، نشان داد که بین حمایت اجتماعی و افسردگی و اضطراب رابطه منفی وجود دارد که با نتیجه تحقیق حاضر همسو است.
سوال دوم: آیا بین ادراک حمایت اجتماعی با اضطراب مرگ در بیماران ام اس رابطه وجود دارد؟
طبق جدول ۴-۳ مشاهده شد که بین متغیرهای حمایت اجتماعی و اضطراب مرگ در بیماران ام. اس همبستگی بالایی (۸۶/۰-) وجود دارد. در تبیین این نتیجه، میتوان به نقش حمایت اجتماعی در بیماریها پرداخت. ادراک حمایت اجتماعی، اطمینان فرد از این نکته است که فرد از قابلیت، دسترسی و کفایت انواع مختلف حمایتها (عاطفی، ابزاری و اطلاعاتی) برخوردار می شود و رفتارهای کمککننده ای در مواقع نیاز فراهم خواهد شد.
کوهن و ویلز (۱۹۸۵) معتقدند که توجه و احترامی که افراد در خلال ارتباطات اجتماعی دریافت می کنند و احساس رضایت و بهزیستی حاصل از آن، می تواند به عنوان یک محافظ در مقابل مشکلات سلامت جسمی و روانی عمل کند. حمایت اجتماعی بر سلامت فیزیکی، روانی، اجتماعی و اقتصادی اثرات مثبتی داشته، باعث بهبود کیفیت زندگی بیماران می شود. حمایت اجتماعی در فرایند بیماری به فرد این اطمینان را میدهد که از منابع ضروری حمایتی برخوردار است و این، از آسیبزایی آن واقعه میکاهد و توانایی فرد را در مقابله با آن بالا میبرد و تاثیر استرس زا را با تهیه راهحل مساله یا کاهش اهمیت مساله درک شده و یا تسهیل رفتاری سالم تخفیف میدهد(کمپل[۲۱۶]، ۲۰۰۴).
از آنجا که روابط اجتماعی مثبت و حمایت، اثرات مثبتی روی سلامتی فیزیکی و روانی بیماران دارد و لذا باعث می شود علایم بیماری و نشانه های اضطرابی در آنها از شدت کمتری برخوردار باشد. حمایت اجتماعی ، نقش مهمی در تسکین اثرات منفی بیماری بر بعد روانی بیماران دارد و با تجربه پریشانی کمتر، احساس کنترل بیشتر، بهبود اعتماد به نفس، کاهش اثرات حوادث منفی روی زندگی و بهبود کیفیت زندگی همراه میباشد. پس میتوان نتیجه گرفت که علایم اضطرابی و افسردگی بیماران به وسیله میزان و کفایت حمایت اجتماعی در دسترس و اندازه شبکه اجتماعی تحت تاثیر قرار میگیرد و بر رفتارهای بهداشتی و نتایج درمانها اثر گذاشته و سلامتی روانی بهتری را در بیماران ایجاد می کند. بر این اساس میتوان گفت که در این پژوهش ادراک حمایت اجتماعی منجر به شکل گیری نگرش مثبت و امیدواری بیشتری نسبت به درمان در بیماران و به تبع آن کاهش نشانه های اضطرابی از جمله اضطراب مرگ می شود. نتایج این بررسی با پژوهش خداپناهی و همکاران (۱۳۸۹)، حیدرزاده و همکاران (۱۳۸۸)، کوپمن و همکاران (۲۰۰۴) و توین من و همکاران (۲۰۰۶) همسو میباشد.بنابراین میتوان وجود رابطه بین حمایت اجتماعی و اضطراب مرگ را تبیین و پیش بینی کرد.
سوال سوم: آیا بین ارزشهای شخصی با اضطراب مرگ در بیماران ام اس رابطه وجود دارد؟
در جدول۴-۱۰ مشاهده شد که متغیر ارزشهای شخصی با اضطراب مرگ رابطه معنیداری در سطح ۰۱/۰ دارند. همبستگی ارزشهای شخصی بصورت کلی (یک نشانگر) با اضطراب مرگ ۳۵/۰- r= میباشد. همچنین در جدول۴-۱۰ مشاهده شد متغیرهای همنوایی، جهانشمولنگری، خودرهنموددهی، تحریکطلبی، لذتگرایی، پیشرفت و امنیت رابطه معنیداری در سطح ۰۱/۰ و همچنین متغیرهای سنتگرایی و خیرخواهی رابطه معنیداری با اضطراب مرگ در سطح ۰۵/۰ دارند. اما بین متغیر قدرت با اضطراب مرگ رابطه معناداری مشاهده نشد. همبستگی این خرده مقیاسها به ترتیب عبارتند از: همنوایی ۳۵/۰- r= ، لذتگرایی ۳۲/۰- r=، پیشرفت ۳۱/۰- r=، جهانشمولنگری ۲۷/۰- r=، خودرهنموددهی ۲۷/۰- r= ، تحریکطلبی ۲۴/۰- r=، سنتگرایی ۱۴/۰- r=، خیرخواهی ۱۲/۰- r= و امنیت ۱۱/۰- r= میباشد.
طبق دیدگاه فرانکل (۱۹۷۸، به نقل از کوری، ۱۳۸۹) آفریدن معانی تازه در زندگی حتی در رنجهای دردناک می تواند زندگی را مطلوب و پذیرا کند و موضع فرد در قبال رویدادهای زندگی به معنایی که فرد برای آن رویدادها بر میگزیند، وابسته است. فرانکل، یافتن معنا در زندگی را حاصل مشغولیتها می دانست. مشغولیتها، احساس تعهد نسبت به آفریدن، عشق ورزیدن، کارکردن و سازندگی است. یالوم (۱۳۹۰) نیز عقاید مذهبی و داشتن ارتباطات صمیمانه با اطرافیان را باعث کاهش نگرانی از مرگ میداند. پس حضور در جامعه و انجام فعالیت های اجتماعی بخودی خود می تواند برای افراد به منزله راهی برای تسکین افسردگی و بیمعنایی باشد و افراد با برقراری روابط انسانی، خدمت به همنوعان، ابراز عشق، خلاقیت، عمل به باورهای دینی و انجام امور لذت بخش در پی سعادت و آرامش و معنای زندگی هستند. همبستگی منفی ارزشها با اضطراب مرگ در پژوهش حاضر را این گونه میتوان تبیین کردکه مفاهیمی مانند آزادی، توازن درونی، هدفداری زندگی، صلح جهانی، امنیت خانواده، عشق واقعی، زندگی متنوع، احترام، استقلال، باورهای دینی، بخشودگی ، وظیفه شناسی و یاریگری که همگی از مولفههای ارزشهای شخصی هستند، در واقع نمودی از مشغولیتهایی است که فرانکل به آنها اشاره می کند و این امور باعث میشوند که افراد به جای ترس و نگرانی از مرگ دیدگاه مثبتی نسبت به دنیا داشته و به دنبال زندگی هدفمند باشند. در ارتباط با اینکه چرا مولفه قدرت رابطه معناداری با اضطراب مرگ نداشته است میتوان به تنوع دیدگاه افراد نسبت به مفهوم قدرت و نبودن مفهوم واحدی از آن اشاره کرد. همچنین کم بودن تعداد نمونه نیز می تواند بر عدم معناداری این این ریخت تاثیر گذار باشد. از آنجا که قدرت شامل مفاهیمی چون کنترل و سلطه بر دیگران، ثروتاندوزی مالکیت و اقتدار و رهبری است این احتمال را که افراد گرایش محافظه کارانهای به خوب جلوه دادن خود و عدم تمایل به مادیگرایی داشته اند را مد نظر قرار داد.
در پژوهش یرفی (۱۳۸۰)پایایی این مقیاس به روش آلفای کرونباخ محاسبه گردید که ضریب آلفایی معادل۷۱۹%به دست آمد.در پژوهش لیلا بازگیر(۱۳۸۲)نیز ضریب پایایی این مقیاس به روش آلفای کرونباخ و تنصیف که بر روی ۱۰۰نفر از بیماران بیمارستان سوانح سوختگی اهواز انجام گردید،به ترتیب ۶۵% و۶۵%به دست آمد.پایایی پرسشنامه اعتقادات و باورهای مذهبی نیز با دو روش آلفای کرونباخ و تنصیف[۲۱۷] محاسبه گردید که برای کل پرسشنامه به ترتیب برابر۷۵%و۵۲% ،برای اعتقادات و باورهای مذهبی بیرونی ۶۹%و۷۰% و برای اعتقادات و باورهای مذهبی درونی ۶۳% و۴۵%می باشد که به طورکلی بیانگر ضرایب پایایی قابل قبول پرسشنامه مذکور است .برای تعیین اعتبار پرسشنامه یاد شده نیز نمره آن را با نمره پرسشنامه تفکر دینداری همبسته نموده و مشخص گردید که رابطه معناداری بین پرسشنامه های یاد شده وجود دارد(۰٫۰۰۶p= و۰٫۲۲r=).
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
همچنین نسابه(۱۳۸۴)ضرایب پایایی همسانی درونی[۲۱۸]،تنصیف و بازآزمایی آن را به ترتیب ۷۰/۰ ،۹۴/۰ و۸۸/۰ گزارش کرده است.نمره بالاتر در این مقیاس به معنای جهت گیری مذهبی درونی تر است.
۳-۴-۲-پرسشنامه سلامت عمومی گلدبرگ و هلر(GHQ):
در تحقیق حاضر از پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ)-فرم ۲۸ سوالی- برای ستجش میزان سلامت عمومی دانشجویان استفاده شد .پرسشنامه سلامت عمومی اولین بار توسط گلدبرگ (۱۹۷۲) تنظیم گردیده و فرم اصلی آن دارای ۶۰سوال است و فرمهای کوتاه آن از۱۲تا ۲۸ سوالی نیز تهیه و تاکنون به ۳۸ زبان مختلف ترجمه شده و مطالعات روان سنجی بر روی آن در ۷۰کشور جهان به انجام رسیده است.آزمون ،علائم مرضی فرد را از یک ماه قبل تا زمان اجرای آزمون مورد ارزیابی(خود سنجی)قرار می دهد .این پرسشنامه شامل ۴ خرده مقیاس می باشد که هر کدام از آنها دارای ۷سوال است .رایج ترین شیوه نمره گذاری بر اساس مقیاس ۴ درجه ای لیکرت به صورت ۰، ۱، ۲ ،۳ می باشد ونمره کمتر در این آزمون بیانگر بهداشت روانی بهتر است(نوربخش، ۱۳۸۷).
مطالعات روان سنجی نسخه های مختلف آزمون سلامت عمومی نشان می دهد ،نسخه۲۸سوالی (GHQ-28)نسبت به سایر نسخه ها دارای بیشترین اعتبار،حساسیت و ویژگی است.
گلدبرگ و ویلیامز[۲۱۹](۱۹۸۹)ویژگی های روان سنجی نسخه های مختلف را در ۴۳مطالعه در کشورهای مختلف جهان بررسی نمودند و نشان دادند نسخه ۲۸سوالی دارای میزان اعتبار بیشتر و حساسیت و ویژگی مناسب تری است .این نسخه مطابق با تحلیل عوامل که توسط گلدبرگ و هیلر (۱۹۷۹)انجام شد ،۴عامل اساسی شامل مقیاس های علائم جسمانی ،علائم اضطراب و اختلال خواب ،اختلال کارکرد اجتماعی و مقیاس افسردگی استخراج گردید.
در خصوص ساختار عاملی پرسشنامه GHQ-28 تاکنون مطالعات زیادی در سراسر جهان صورت گرفته است.از طریق مطالعات متعدد دیده شده است که GHQ-28یک شاخص واحد است ولی تعدادی عوامل زیربنایی از نسخه های مختلف آن استخراج گردیده است.شاخص ترین این عوامل مربوط به عوامل اضطراب ،افسردگی،شکایت های جسمانی ،کارکرد اجتماعی است .
توسط گیبونز ،ساختار عاملی ،روایی و پایایی GHQ-28 در السالوادور بررسی گردید.نمونه شامل۷۳۲نفر از دانشجویان بوده و از نمره گذاری لیکرت و تحلیل مولفه های اساسی و چرخش واریماکس استفاده شده بود.۴عامل علائم جسمانی ،اضطراب و بیخوابی ،اختلال کارکرد اجتماعی و افسردگی شناسایی شد.عوامل بطور کامل مستقل نبودند و بیشترین همبستگی بین عامل علائم جسمانی ،اضطراب و بی خوابی وجود داشت.۹تا از ۲۸ آیتم این پرسشنامه علاوه بر اینکه روی یک عامل بار عاملی بالایی داشته ،روی ۲عامل دیگر نیز بار شده بودند.با روش بازآزمایی ،ضریب پایایی۷۴/۰ بوده و با در نظرگرفتن نقطه برش ۷/۶ حساسیت آزمون ۸۸/۰ و ویژگی آن۲/۸۴ به دست آمد.
توسط مولینا[۲۲۰]ساختارعاملی نسخه های GHQ
سبک روش خاص بیان هر فرد است برای اظهار افکار و عواطف و احساسات خود، به گفته «کلودل» سبک بیان هر کس مانند آهنگ صدای او منحصر به فرد است.
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
شاید جامعترین تعریف ها تعریفی باشد که هم به جنبه شخصی سبک توجه دارد وهم به جنبه های زمانی و مکانی آن. به این سبب ما این تعریف را بر گزیدیم :
« سبک شیوه خاص یک سخنور یا یک اثر یا مجموعه آثار ادبی است.» به این سبب است که میگوییم سبک حافظ، سبک قدیم، سبک حماسی، سبک عراقی، سبک آلمانی. بنابراین بهتعداد افراد و موضوعــات و ادوار ادبی و جامعــه زبانی سبک وجود دارد.
سبک در اصطلاح ادبیات عبارت است از روش خاص ادراک و بیان افکار به وسیله ترکیب کلمات و انتخاب الفاظ و طرز تعبیر. سبک به یک اثر ادبی وجهه خاص خود را از لحاظ صورت و معنی القا میکند و آن نیز به نوبه خویش وابسته به طرز تفکر گوینده یا نویسنده در باره «حقیقت» میباشد.
سبک در قدیم بیشتر اختصاص به ادبیات داشت، ولی امروز زبانشناسان نیز آن را بهعنوان یکی از ویژه گی های زبان در نظر میگیرند و تشخیص سبک گفتار یا نگارش یکی از مباحث زبانشناسی اجتماعی است.
سبک در زبانشناسی اجتماعی آن گونهای از زبانست که در رابطه با مستمع بوجود میآید، مانند سبک مؤدبانه، سبک واعظانه و سبک تحقیری، بسته به این که مستمع با سخنور چه رابطه ای داشته باشد، از او بالاتر یا پایینتر و یا با او مساوی باشد. در کتاب « چهار گفتار در باره زبان » محمد رضا باطنی در مبحث زبانشناسی اجتماعی به جزیات این مطلب اشاره شده است.
سبک در سبک شناسی امروز هم به جنبه های ادبی و هم به جنبه های زبانی آن توجه دارد. یعنی در سبک شناسی جدید هم سبک آثار ادبی مورد بحث قرار میگیرد و هم سبک آثارغیر ادبی از قبیل روزنامه و کتابهای علمی و غیره. زیرا سبک شناسی جدید بر پایه زبانشناسی است.
سبک در اروپا اصطلاحی است کهن، اما سبک شناسی تعبیریست تازه که در دو قرن اخیر بوجود آمده است. مفهوم سبک از قدیمی ترین زمانها در یونان رایج بوده است و افلاطون نخستین کسی بود که این مسأله را بطور جدی مطرح کرد. شیپلی در کتاب « فرهنگ اصطلاحات جهانی ادبیات» در این باره چنین مینویسد :
مفهوم سبک از نظر افلاطون بر این پایه است که معنایی صورت مناسب خود را پیدا کند، سبکی بوجود میآورد و اگر پیدا نکند، سبکی در بین نخواهد بود. پس به نظر این حکیم، سخن یا سبک دارد یا ندارد. به عقیده وی و پیروانش هر تغییری که در شکل کلام صورت گیرد، سبب تغییر در ماده و معنی نیز میشود.
ارسطو نیز بعد از افلاطون مسأله سبک را با تفصیلی بیشتر در کتاب « فن سخنوری» خود مطرح کرد. ولی نظر او مغایر عقیده استادش افلاطون است. ارسطو معتقد نیست که سخن یا بی سبک است یا سبکدار، وی برآنست که هر نوشته و گفتهای چه خوب و چه بد، دارای سبک است، منتها این سبک یا خوبست یا بد، یا استوار است یا سست. بنابرین به عقیده او سبک چیزی است اضافه برفکر و جز لاینفک سخن است. بر پایه سخن ارسطو بود که سخن سنجان قرون بعد سبک را به عالی و میانین و نازل تقسیم کرده اند و این امر را به عنوان یکی از ارکان نگارش صحیح و سخنرانی خوب در کتابهای سخنوری مطرح ساختند. پژوهشگران بعد از ارسطو بیشتر بهدنبال توضیح و بسط نظریات وی رفتند و در باره ویژگیهای سبک عالی مطالب بسیاری نوشتند از آنجمله اند : دیمیتریوس، دنیس هالیکارناسی، لونجینوس، سیسرو و سنک. به هر حال در قدیم، مسأله سبک جزئی از فن سخنوری و پارهای از باب سوم این علم یعنی باب تعبیر بوده است.
به هر حال، سبک شناسی مطالعه زبان (و فکر) یک اثر برای پیدا کردن آن است. برخی آن را به ادبی[۲۱] و زبانشناسانه[۲۲] تقسیم کرده اند. سبک شناسی برمبنای زبانشناسی، شکلاثر را تجزیه و تحلیل میکند و سبک شناسی ادبی معنی و مفهوم اثر را. تدروف میگوید چنین تقسیمی لازم نیست و این هر دو مکمل یکدیگرند. مراد آن است که بررسی سبک از نظر زبان و لفظ مکمل بررسی سبک از نظر فکر و معنی است. اما حقیقت این است که سبک شناسی امروزه (درغرب) هرچه بیشتر در اختیار زبانشناسان قرار گرفته است. از این رو «سوزت هیدن الگین» مینویسد:« سبک شناسی بکاربرد اصول زبانشناسی در زبان ادبی اطلاق میگردد.» منظور این زبانشناس این است که با ابزار های زبانشناسی به تجزیه و تحلیل زبان آثار ادبی بپردازیم.
۲-۲-۲مفهوم سبک زندگی:
سبک زندگی برای توصیف شرایط زندگی انسان استفاده میشود، اینکه روانشناسی اسلامی چه نقشی میتواند در توصیف سبک زندگی ایدهآل و راهنمایی جامعه برای رسیدن به آن ایفا کند .
سبک زندگی[۲۳] مفهومی است که توسط روانشناسی به نام آدلر مطرح شد، اما امروزه تحقیقات و مطالعات زیادی روی آن صورت گرفته و همچنین در حال انجام است. مقصود از سبک زندگی این است که زندگی را به درختی که دارای ۳ بخش ریشه، تنه و شاخ و برگ است تشبیه میکنند و سبک زندگی در حقیقت محتوایی است که این ریشه، تنه و شاخ و برگ و میوه آن دارد. مجموعه جهتگیریهای کلی زندگی و نگرشهایی که وجود دارد مجموعه سبک زندگی هر فردی را تشکیل میدهد.
نکته مهمی که در سبک زندگی وجود دارد، این است که نمیتوانیم این مسأله را مورد غفلت قرار دهیم که جهانبینی و نگرشهای فرد در سبک زندگی او مؤثر است. باورها و ارزشهای فرد نوع سبک زندگی را تشکیل میدهد و درحقیقت در این بحث علم روانشناسی مدعی است که میخواهد سبک زندگی را نشان دهد، ولی بدون کمک مکاتبی که جهت گیریهای ارزشی را از آن ها اتخاذ میکنیم نمیتوانیم سبک زندگی را اتخاذ کنیم. روانشناسی در این جهت به ما خیلی کمک میکند تا بتوانیم تحلیل دقیقی از ابعاد فردی، خانوادگی و اجتماعی زندگی داشته باشیم و ببینیم که اجزای این سبک زندگی و عناصر و مؤلفههایش چیست و دامنه آن تا کجاها ادامه دارد؟ ولی جهت گیریهای سبک زندگی و سمتوسوی آن را خود روانشناسی به تنهایی نمیتواند تأمین کند یا باید آن را از مکاتب فلسفی بشری أخذ کند یا از مکاتب الهی که در هر صورت نیاز به دلیل مستدلی دارد و به نظر ما پسندیده است که جهت گیریهای کلی را در سبک زندگی از مکاتب الهی مانند اسلام أخذ کنیم.
در همه ی تعریف های ارائه شده از سبک زندگی می توان دو مفهوم را یافت که در تعریف سبک زندگی در نظر گرفته شده است و در واقع هر دو مفهوم هم به واژه ی سبک باز می گردد: اول مفهوم وحدت و دوم مفهوم تمایز است. به این معنی که سبک زندگی حاکی از مجموعه ی عناصری است که کم و بیش بطور نظام مند با هم ارتباط داشته و یک کل را پدید می آورند و همین اتحاد و نظام مندی این کل را از کل های دیگر متمایز می کند.عناصر مربوط به سبک زندگی در چهار مقوله طبقه بندی شود: اموال (سرمایه ای و مصرفی)، فعالیت ها (عادات، شغل، گذراندن اوقات فراغت و …)، نگرش ها و گرایش ها و در نهایت روابط انسانی.
یک لایه از زندگی و فرهنگ که با انتخابها و ترجیح افراد پیوند دارد و بهدلیل وجود یک نوع پیوند میان مجموعهای از این انتخابها، سبک و الگوی خاص پیدا میکند، سبک زندگی نامیده میشود. اما در فضای رسانهها معمولاً آن را به مواردی همچون مد، دکوراسیون یا مراقبت وبهداشت بدن محدود میکنند. در علوم اجتماعی مؤلفههای سبک زندگی به این موارد محدود نیست بلکه فراتر از این حوزه کلیه مواردی که انسان در اثر توجه یا محور قرار دادن ذوق و سلیقهاش به سراغ آنها میرود و آنها را بر میگزیند، سبک زندگی اطلاق میشود. این انتخابها میتواند در حوزه عقاید، گرایشها، اموال، داراییها، موقعیتهای اجتماعی، شغل، دین و سایر امور زندگی باشد.
“سبک زندگی” درون فرهنگ و حاوی مجموعهای از مؤلفههای یک فرهنگ است که الگوی مشخص دارد اما مفهومی مشابه ومعادل فرهنگ نیست. فرهنگ هم اجزای اجباری و غیرانتخابی و هم اجزای انتخابی دارد که اتفاقاً بخش اجباری آن از بخش انتخابی و متکی به تمایلاتاش بیشتر و حجیمتر است. البته در جوامع نوین حوزه اختیارات رو به فزونی است. این حوزه اختیاری و ترجیحی سبک زندگی را تشکیل میدهد و به همین جهت هم امروزه بیش از گذشته به سبک زندگی پرداخته و توجه میشود.
“سبک زندگی” در ادبیات موجود علوم اجتماعی مفهومی نسبتاً جدید است. چنان که بعضاً پدیدار شدن “سبک زندگی” را در زمره اختصاصات “جامعه مدرن متأخر” قلمداد کردهاند. … در ادبیات جدید جامعهشناسی فرهنگ و مطالعات فرهنگی، سبک زندگی اساساً امری متفاوت از فرهنگ- البته نه غیرمرتبط با آن- تعریف میشود. این تفکیک بیش از هر چیز به سبب نسبتی است که میان مفهوم سبک زندگی با گسترش فردیت و اخلاق فردگرایانه در جامعه جدید برقرار میشود. فرهنگ مجموعه منسجمی از ایدهها، ارزشها، هنجارها، نمادها و آداب و رسوم است که فرد به واسطه دریافت و تطبیق خود با آنها امکان مشارکت در زندگی اجتماعی را مییابد. البته مواجهه فرد با فرهنگ لزوماً منفعلانه نیست.
اما در نهایت فرهنگ مقولهای فرافردی و کلان باقی خواهد ماند. در مقابل، سبک زندگی در مفهوم جدید آن بیشتر محصولی از انسان فردیتیافتهای که آن را خلق میکند، قلمداد میشود. البته سبک زندگی نیز امری اجتماعی است. به تعبیری میتوان آن را تابلوی نقاشی “کولاژ"ی دانست که تکه پارههای به کار رفته در آن از متن زندگی اجتماعی فراهم میآید. اما نهایتاً نوع تلفیق و ترکیب آنها گویی چیزی است که انسان مابعد تجددیِ فردیتیافته بر حسب ذوق و سلیقه خود آن را میسازد. البته این “ساخت” و سلیقه سازنده آن به شدت سیّال، متغیّر و دلبخواهی است. شاید این اصلیترین تفاوتی است که مفهوم سبک زندگی با فرهنگ دارد: سبک زندگی مقولهای اساساً سیّال، لغزنده و غیرقطعی است.
مفهوم جدید سبک زندگی را میباید در نسبت مستقیم با تحول مهم اندیشه و علوم اجتماعی غرب در اوایل دهه ۱۹۸۰ فهم کرد. این تحول که بعضاً با عنوان “چرخش فرهنگی” از آن یاد میشود، به اهمیت یافتن بیشتر مفهوم فرهنگ و توابع و مشتقات آن در علوم اجتماعی منجر شد. … مهمترین وجه این دگرگونی در انتقال مرکز ثقل جامعه جدید از تولید به مصرف و از اقتصاد به فرهنگ بود. رشد بخش خدمات، گسترش بروکراسی و آموزش عمومی شکلبندی اجتماعی جامعه صنعتی را به کلی متفاوت از مقطع پایانی قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم ساخت. به طور مشخص از جهت ترکیب طبقاتی جامعه صنعتی، نیمه دوم قرن بیستم به طور متزایدی متشکل از طبقه متوسط جدید بزرگ و فربهی بود که بخش اعظم صحنه اجتماعی را اشغال میکرد. در چنین وضعیتی اساساً تحلیلهای طبقاتی که سابق بر این نقشی کلیدی در مباحثات علوم اجتماعی- به خصوص نظریههای چپ- داشت، بلاموضوع به نظر میرسید. در این شرایط مفهوم سبک زندگی عنوان یک ابزار تحلیلی جایگزین برای طبقه و مشتقات آن، که دستکم از نظر اصحاب چرخش فرهنگی دیگر توانایی خود در تشریح وضعیتهای جدید اجتماعی را از دست داده بود، گردید. … با این وجود بخش اعظم کارهای تجربی که در آن از سبک زندگی به عنوان یک ابزار تحلیلی استفاده شده، این مفهوم را در نسبت با دو مقوله مورد استفاده قرار میدهند: الگوی مصرف و اوقات فراغت. چنانکه بیراه نیست اگر این دو را مؤلفههای اصلی تعیین و تشکیل سبک زندگی قلمداد کنیم. بیان رابطۀ تنگاتنگ “سبک زندگی” با مصرف و اوقات فراغت میتواند ما را در فهم زندگی در جامعه مدرن متأخر یاری کند.
“سبک زندگی” امری فرهنگی است و البته میدانیم که فرهنگ اصولاً امری التقاطی و ناناب است. فرهنگ ملغمهایی از دین و آداب و رسوم و اساطیر و باورهای عجیب و عادات خوب و بد است و به این معنا ممکن است دین بر آن غلبه داشته باشد ولی عین دین نیست؛ کما اینکه عین تجدد نیست. اسلام به مثابه یک عقیده، مخصوصاً از آن روی که دارای فقهی فربه است و فقه رابطهای سترگ با گونه زندگی دارد، با صور مختلف حیات قابل جمع نیست. هرچه اسلام نابتر و خالصتر باشد، صورت و شیوهای خاصتر و ویژهتر از حیات را اقتضاء دارد و سبکهای زندگی را به سوی “سبک زندگی” سوق میدهد. اگر جامعهای از اولیاء و پیامبران تشکیل شود، “فرهنگ” از بین خواهد رفت و دین؛ تمام دین؛ ظاهر خواهد شد.
منکر نمیتوان شد که نظام سرمایهداری هم بخشی از آنچه که ما نیاز داریم را تولید میکند. اما نظم کنونی عالم بر محور نیاز ما به محصولات سرمایهداری قوام یافته است. و این احساس نیاز ما توهم محض نیست. نمیتوان نیازهایی را که احساس میشود، طبیعی دانست. هچنین نمیتوان این احساس نیاز را بیاساس انگاشت. این احساس نیاز، حاصل ضرب نیازهای طبیعی در ضعفهای بشر است و رمز موفقیت نظام سرمایهداری در تصاعدی کردن این ضریب است. تمام قدرت کنونی و نظم آن بر همین پایه نهاده شده است. به همین دلیل بقا یا تغییر آن در نسبتی است که بشر با ضعفهای خود برقرار میکند. نظم کنونی قابل اعتماد نیست، چرا که بشر تعهدی ندارد که همواره ضعفهای خود را حفظ کند. به هر نسبت که بشر بر ضعفهای خود غلبه کند، موجودیت نظم کنونی عالم و قدرت سیاسی و اقتصادی آن به خطر خواهد افتاد، و اکنون خطرناکترین تهدید برای قدرتهای حاکم این است که ملت یا کشوری بتواند الگویی از زندگی صحیح که هم ممکن باشد و هم مطابق طبیعت و فطرت بشر، ارائه کند. بشر اگر چه خود را نیازمند به زندگی کنونی میداند اما از همه ناهنجاریهای آن سخت به تنگ آمده است. آدمی فطرت دارد و همانگونه که طبیعت اولیه انسان، غرایز و ضعفهایی دارد؛ فطرتش او را از فرو رفتن در ضعفها و غرایز باز میدارد. و از این رو چنانچه الگویی از زندگی را بیابد که او را از این تنگنا نجات دهد به آن اقبال خواهد کرد.
یکی از مشکلات، هماهنگی مدلهای رایج با غرایز و حیوانیت انسان است. خصوصیت “سبک زندگی” رایج این است که حیوانیت را به عنوان اصل انسان پذیرفته است و “سبک زندگی” را بر اساس نقاط ضعف انسان رقم زده است. در حالیکه ابواب فقه یکی از منابع جهت تدوین جدول موضوعات “سبک زندگی” است. “سبک زندگی” عمدتاً ناظر به نیاز ترویج میشود. یعنی در بستر تأمین یک نیاز است که سبک خاصی از زندگی ترویج میشود. برای تغییر در “سبک زندگی” لازم است که ابتدا “سبک زندگی” مطلوب شناخته شود که به نظر ما در فقه و اخلاق کامل بحث شده است. سپس روش های رفع نیاز مورد بررسی جداگانه قرار بگیرد و “سبک زندگی” مبنا و ترویجشونده توسط آن مدلهای رفع نیاز مورد آسیبشناسی قرار بگیرد و شکاف آن ها با وضع مطلوب ترسیم شده در فقه و اخلاق، مشخص شود و پس از آن مدل های رفع نیاز برمبنای سبک معیار زندگی طراحی شود.
اینکه چگونه موضوعی جزو لیست اولویتهای “سبک زندگی” قرار میگیرد بسیار مهم است. سطح تاثیر در دینداری و به عبارتی میزان اهمیتی که دین برای مقولهای قائل شده است طبیعتاً خیلی مهم است، مثلاً قرآن خواندن از نظر خدا خیلی مهم است. داخل در سبک زندگی هم هست اما در نظرها چطور؟ اما کدام موضوعات جزو سبک زندگی است؟ مثلاً جهاد خیلی مهم است اما داخل در موضوع سبک زندگی نیست. احکام خیلی مهم است داخل در سبک زندگی هم هست، اما کسی آنرا موضوع روزمره خود نمیداند. به نظر موضوعاتی که در طول زندگی شبانهروز به عنوان یکی از فعالیتهای روزانه به آن میپردازیم و جزو برنامه ماست و نبودنش خلأ محسوب میشود موضوع سبک زندگی است. مثلاً ندانستن احکام در زندگی روزمره ما عموماً اخلالی ایجاد نمیکند اما اگر بخواهیم گوسفند بکشیم و ذبح شرعی ندانیم اخلال ایجاد میشود. یا اگر یک بچه هیئتی نتواند برای مدتی هیئت برود دچار اخلال است و هیئت را میتوان از موضوعات سبک زندگی او دانست اما از موضوعات سبک زندگی بسیاری خارج است. بنابراین اینکه کدام موضوع باید جزو موضوعات باشد و کدام به رسمیت شناخته نمیشود و علل وضع موجود خود بحثی است و میتواند موضوع تحقیق باشد. اول شناسایی و تیپبندی جامعه از این منظر. بعد علل آن و بعد راهکارهای الغائ موضوعات زائد از زندگی و اضافه کردن موضوعات واقعی در زندگی.
۲-۲-۳ سبک زندگی از دیدگاه نظریه پردازان:
دیدگاه ها و نظریه های محققان علوم اجتماعی درباره ی سبک زندگی در دو مرحله متقدم و متاخر می باشد که دیدگاه محققانی چون وبلن، زیمل، وبر، آدلر و بوردیو در مورد سبک زندگی تا نظریه پردازی کرده اند.
نقطه اوج کار وبلن تحلیل کارکردی راه هایی بود که افراد بوسیله آن می توانستند به گونه ای نمادی پایگاه(منزلت) برتر خود را در نظام منزلتی تعیین کنند و آن را در معرض دید دیگران قرار دهند، وبلن که طبقات بالا را مولد نمی دانست سعی کرد در الگوی مصرف این طبقه نمادهای منزلت آنها را بیابد. او در رفتارهای مصرفی این طبقه که طبقه تن آسا می نامید سبکی را بازشناخت که آن را مصرف خود نمایانه یا چشمگیر خواند. از نظر وبلن این نوع سبک زندگی امروزه به همه ی طبقات و گروه های اجتماعی نیز سرایت می کند.
اما زیمل معتقد است سبک زندگی کل بهم پیوسته ای از صورت هایی است که فرد یا افراد یک اجتماع بر حسب انگیزه های درونی (سلیقه خودشان) و بواسطه تلاشی که برای ایجاد توازنی میان شخصیت ذهنی و زیست محیط عینی و انسانی اشان به انجام می رسانند برای زندگی خودشان بر می گزینند. او معتقد است چارچوبی که فرهنگ اجتماعی برای انگیزش های فردی فراهم می کند و کنش در محدوده ی آن بروز می کند شیوه ی زندگی است. وی مجموعه ای از روش های زندگی که زندگی را به عنوان یک کل بیان می کند سبک زندگی می نامد.
وبر بحث مستقلی را به سبک زندگی اختصاص نمی دهد اما زمانیکه تلاش می کند دیدگاه خود را در باب تاثیر معنا بر رفتار اجتماعی نشان دهد به کرات از این اصطلاح بهره می گیرد. وبر در پاره ای آثار خود مانند اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، جامعه شناسی دین و … تلاش می کند پیوندی میان مفهوم سبک زندگی و چارچوب تحلیلی پیچیده ی سه عنصری خود یعنی رفتارها، تمایلات و منافع پدید آورد.
آدلر نیز سبک زندگی را تجسم کامل فردنگری در روانشناسی فردی می داند، سبک زندگی یعنی کلیت بی همتا و فردی زندگی. او معتقد است که سبک زندگی عمدتا در سال های اولیه زندگی تا حدود ۵ سالگی در انسان بنیان نهاده می شود از نظر او سبک زندگی نه موروثی است و نه کاملا وابسته به محیط. او سبک زندگی را بیش از هر چیز خلاقیتی می داند که حاصل کنار آمدن با محدودیت ها، موانع، تضادها و بحران هایی است که فرد در مسیر پیشرفت به سوی آرمانش بروز می دهد.
بوردیو از جمله صاحبنظران متاخر سبک زندگی است که او نیز مانند وبر از سبک زندگی به عنوان شاخصه و نماد و یا حتی فرصت های جلوه گری یا اثبات منزلت اجتماعی گروه های منزلتی و طبقات اجتماعی بهره می گیرد. او معتقد است که افراد و گروه ها در یک جامعه دارای موقعیت های متفاوت و متایز هستند، فرد یا گروه با درونی کردن این وضعیت و نمادهای آن یک نظام طبقه بندی اجتماعی را در ذهن خود پدید می آورد. این نظام مجموعه ای از ترجیحات و انتخاب ها را در ذهن فرد یا افراد تولید می کند که معناهایشان از خلال روابط و تضادهایشان درک می شود. به عبارت دیگر معناهایشان ذاتی نیست بلکه رابطه ای است.
۲-۲-۴ دین و سبک زندگی:
دین یک سلسله اعمال، آداب و رسوم بر پایه و بنیاد خداشناسی است که برای رسیدن به اهداف و مقاصد الهی که خوشبختی و سعادت زندگی دنیوی و اخروی انسانها را تضمین میکند. دین مجموعه قوانین و دستوراتی است که در آن تمامی حقوق بشر رعایت شده و در آن همه انسانها برابر و برادرند. رعایت اصول دینی، جامعه ای ایده آل را برای بشریت ایجاد میکند. کامل ترین و جامع ترین دین در جهان، دین مبین اسلام میباشد که توسط پیامبر عظیم الشان اسلام، حضرت محمد(ص) نشر یافته است. اعتقاد به دین در تمامی انسانها فطری بوده و این اعتقاد سابقهای بلند تاریخی دارد. انسانهای اولیه که در عهد اساطیر زندگی میکردهاند در جهان با پدیدهها و حوادثی رو به رو میشدند مانند روح، حالات روحی، حوادث آسمانی و حوادث عمومی مانند زلزله، توفان، وبا و طاعون. منشا و مبدا همه این حوادث و حالات را به خدای جهان نسبت میدادند و در حوادث سخت به مهر و رحمتش امید داشته و همواره سعی میکردند با انجام کارهایی نیک از خشم و غضب خداوند به دور باشند. هدف از زندگی و سعادت دنیوی و اخروی انسانها با دین پیوند خورده است. انسان جزئی از جهان آفرینش است و دستگاه آفرینش هر پدیدهای از پدیدههای خود را به سوی کمال و رفع نواقص وجودیش رهبری می کند. بنابراین انسان نیز با بهره گرفتن از تجهیزات مخصوص، نواقص وجودی خود را رفع نموده و سعی میکند به سعادت و کمال خود برسد. البته روشن است مقتضای تجهیزات وی، زندگی اجتماعی و حیات دسته جمعی با یک سری آیین و قوانین الهی و معنوی است. قرآن کریم نشان میدهد که حیات انسانی حیاتی است جاودانی که با مرگ قطع نمیشود و در نتیجه باید روشی را در زندگی اتخاذ نماید که هم به درد این دنیا و هم به درد جهان آخرت بخورد، راهی را برود که او را به سر منزل سعادت دنیا و آخرت برساند، این روش همان است که قرآن به نام دین مینامد و این روش همان روش خواهد بود که از نیروی عمومی و اقتضای کلی دستگاه آفرینش الهام و سرچشمه میگیرد. دین از نظر منطق قرآن یک روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی به منظور تامین سعادت زندگی اتخاذ نموده باشد.البته نظر به اینکه زندگی انسان محدود به این جهان پیش از مرگ نیست این روش باید هم مشتمل بر قوانین و مقرراتی بوده باشد که اعمال و اجرای آنها سعادت و خوشبختی دنیوی انسان تامین شود و هم مشتمل بر یک سلسله عقاید و اخلاق و عبادات است که سعادت آخرت را تضمین می کند و نظر به اینکه حیات انسان یک حیات متصل است هرگز این دو جنبه دنیوی و اخروی از همدیگر جدا نمی شوند.
اساس دین باید همان دستگاه واقعی آفرینش قرار گیرد نه امیال و عواطف بی بند و بار انسانی. یعنی آنچه خلقت و آفرینش انسانی از حوایج و نیازمندیها وجود دارد و برای رفع آنها با تجهیزاتی مجهز شده است در دین که یک روش اجتماعی است دفع آنها به طور عادلانه در نظر گرفته شده است. به نظر قرآن کریم باید در جامعه انسانی مقتضی حق اجرا شود نه مقتضای عواطف مردم یک نفر یا یک نفر فرمانروای مطلق. از اینجاست که اسلام معتقد است که در جامعه باید حقوق واقعی فرد فرد بدون استثناء مراعات شود ولی روشهای استبدادی معتقدند که باید در جامعه خواستههای یک فرمانروا اجرا گردد و روشهای مختلف دموکراسی، خواسته اکثریت جماعت را مقیاس قرار داده و خواسته اقلیت را بی ارزش قرار داده و الغا می کند. بنابراین بهترین روش برای خوشبختی و سعادت کل جامعه روش دینی و الهی است.
برای داشتن یک سبک زندگی مطلوب، دو نوع جهتگیری لازم است! ۱٫ بایدها و نبایدهای مورد قبول در زندگی؛ ۲٫ شیوههای اجرا و به عینیت رساندن آن. جهتگیری اول، به طور غالب ارزشی و اخلاقی است. جهتگیری دوم، مبتنی بر ارزشهای عملی است. اخلاق، جهت گیریهای کلی زندگی و علوم انسانی، به ویژه روانشناسی، شیوههای رسیدن به آن را فرا راه انسان قرار میدهد. سبک زندگی از موضوعات بین رشتهای است. اخلاق و روانشناسی، به هر دو بُعد روانی و جسمانی سبک زندگی توجه دارد. از میان روانشناسان، آلفرد آدلر و پیروان وی همچون کرت آدلر، لیدا سیچر، الکساندر مولر،سوفیا دوریس، آنتونی بروک،اروین وکسبرگ، الکساندر نور، سوفیا لازار فلد، آیدا لوی، فریناند برن بام و دیگران به تفصیل به بررسی سبک زندگی پرداختهاند.
سبک زندگی عبارت است از: مشی کلی فرد در جهت رسیدن به اهداف و غلبه بر مشکلات. اما در سبک زندگی اسلامی عمق عواطف، نگرشهای فرد و اعتقادات وی سنجیده نمیشوند، بلکه رفتارهای فرد مورد سنجش قرار میگیرند. اما هر رفتاری که بخواهد مبنای اسلامی داشته باشد، باید حداقلهایی از شناخت و عواطف اسلامی را پشتوانه خود قرار دهد. یکی از عوامل مؤثر در سبک زندگی اسلامی آن است که اسلام و سبک زندگی اسلامی، به صورت همه یا هیچ نمیباشد، بلکه یک پیوستار بزرگ است که مراتب پایین، متوسط و بالا دارد. بعضی از درجات ایمان و ویژگیهای مؤمنان آن قدر شناخته شده است که حتی اگر در روایات هم نیامده بود، باز هم مطلوب بودن آن روشن بود. پیوستاری بودن اسلام و سبک زندگی اسلامی از آیات و روایات متعددی بر میآید.
خداوند به ایمان آوردهها دوباره امر به ایمان آوردن میکند. این نکته اشاره به مراتب ایمان دارد. قرآن در وصف منافقان، که از رفتن به جبهه به بهانههای واهی اجتناب میکردند، میفرماید: «آنها امروز به کفر نزدیکترند یا به ایمان»؟ (آلعمران:۱۵۶) که نگاه پیوستاری را نشان میدهد. در روایات آمده است: امام صادق(ع) به ایمان بسان نردبانی نگاه میکنند که باید پلهها یکی پس از دیگری پیموده شوند. بر این اساس، معلوم میشود که سبک زندگی اسلامی، دارای حالت پیوستاری است، افراد مسلمان هر کدام جایگاهی در این پیوستار دارند.
قرآن مجید متضمن کلیات برنامه زندگی بشر است. زیرا آیین اسلام که بهتر از هر آیین دیگری سعادت زندگی بشر را تامین و تضمین میکند از راه قرآن مجید بدست مسلمانان رسیده است و مواد دینی اسلام که یک سلسله معارف اعتقادی و قوانین اخلاقی و عملی است ریشه اصلی آنها در قرآن مجید میباشد، خدای متعال میفرماید: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم»؛ بدرستی این قرآن بسوی آیینی که بهتر از هر آیین دیگر جهانی بشریت را اداره مینماید راه نمائی میکند. (سوره اسری آیه ۹) و باز میفرماید: «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء»؛ (سوره نحل آیه ۸۹) و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که همه چیز را بیان مینماید و روشن می سازد. و روشن است که در قرآن مجید اصول عقاید دینی و فضائل اخلاقی و کلیات قوانین عملی در آیات بسیاری که نیازی به نقل آنها نیست ذکر شده است.
با تامل در چند مقدمه زیر می توان معنی واقعی اشتمال قرآن مجید به برنامه زندگی بشر را دریافت:
پس فعالیت زندگی انسان پیوسته برای دست یافتن به سعادت و پیروزی در آن راه میباشد خواه در تشخیص سعادت واقعی خود مصیب باشد یا مخطی.
عنوان صفحه
جدول۳-۱: طرح تحقیق ۴۲
جدول ۴-۱: توصیف ویژگیهای آزمودنیها ۴۹
جدول ۴-۲: توان حداکثر(Wmax)گروه انسدادی ،بدون انسداد و کنترل قبل و بعد از سه هفته (۹جلسه) تمرین بر حسب وات ۵۰
جدول ۴-۳: اطلاعات آماره های توصیفی مربوط به مقدار پرولاکتین(نانوگرم درمیلیلیتر) ۵۱
جدول ۴-۴: نتایج آزمون لوین جهت بررسی پیش فرض همگنی واریانسها ۵۲
جدول ۴-۵: نتایج آزمون k.s مربوط به بررسی نرمال بودن توزیع داده ها در سه گروه ۵۳
جدول۴-۶: نتایج آزمونT وابسته جهت مقایسه میانگین های پیش آزمون و پس آزمون پاسخ دردوگروه ۵۳
جدول۴-۷: نتایج آزمونT مستقل مربوط به مقادیر پرولاکتین سرم درپیش آزمون و پس آزمون ۵۳
جدول۴-۸: نتایج آزمونTوابسته جهت مقایسه میانگینهای پیش آزمون و پس آزمون سازگاری در سه گروه ۵۵
جدول ۴-۹: نتایج مربوط به تحلیل واریانس یکراهه درنمرات پس آزمون مقادیر پرولاکتین جهت بررسی اثر گروه ۵۵
جدول۴-۱۰: نتایج آزمون T وابسته جهت مقایسه میانگین های پیش آزمون وپس آزمون سازگاری درپاسخ دوگروه ۵۶
جدول ۴-۱۱: نتایج آزمونT مستقل مربوط به مقادیر پس آزمون سازگاری در پاسخ جهت بررسی اثر گروه ۵۷
فهرست تصاویر و نمودارها
عنوان صفحه
شکل ۲-۱: تنظیم ترشح پرولاکتین از غده هیپوفیز. ۱۵
شکل۲-۲: پرولاکتین و ورزش کوتاه مدت. ۲۳
شکل ۲-۳: پرولاکتین و ورزش طولانی مدت ۲۵
شکل ۲-۴: در دسترس بودن اکسیژن و پرولاکتین ۲۹
شکل ۲-۵: غلظت پرولاکتین در طی استراحت، دوچرخه سواری ثابت با شدت کم (گرم کردن)، آزمون سطح شیب دار دوچرخه سواری افزایشی و در طول دوره ریکاوری جهت بافرینگ ۳۱
شکل ۳-۱: ران بند متصل به فشار سنج ۴۶
شکل۴-۱: نمایش درصد تغییرات توان حداکثر قبل و بعد از سه هفته تمرین در گروه های تحقیق ۵۰
شکل۴-۲٫: نمایش درصد تغییرات پرولاکتین طی مراحل مختلف تمرین در گروه های تحقیق ۵۱
شکل۴-۳٫: مقادیر پیش آزمون وپاسخ پرولاکتین سرم دردو گروه انسداد و بدون انسداد ۵۴
شکل ۴-۴: مقادیر پیش آزمون و سازگاری پرولاکتین سرم در سه گروه انسداد، بدون انسداد و کنترل ۵۶
شکل۴-۵: میانگین مقادیر پرولاکتین سرم پیش آزمون و سازگاری در پاسخ دو گروه انسداد و بدون انسداد ۵۷
فصل اول
مقدمه و معرفی تحقیق
۱-۱- مقدمه
پرولاکتین یک هورمون پپتیدی مترشحه از هیپوفیز میباشد که شامل ۳۰۰ عمل بیولوژیکی متفاوت است. عملکردهای بیولوژیک آن شامل: تولیدمثل، رشد و نمو، هومئوستاز، سوخت و ساز بدن و تنظیم ایمنی و رفتار است(۱, ۲). همچنین نشان داده شده است که در سیستم عصبی مرکزی پرولاکتین اثرات مستقیم بر تکثیر آستروسیتها[۱](۳) یا سلولهای عصبی(۴) دارد. در همین راستا شینگو و همکاران[۲] نشان دادند که پرولاکتین نروژنز را در ناحیه فوق بطنی در زمان بارداری افزایش میدهد، همچنین در موشهایی که ژن پرولاکتین آنها خاموش شده بود نروژنز در این ناحیه دچار اختلال شده بود که حاکی از نقش پرولاکتین در نروژنز مغز است. با توجه به این یافتهها، میتوان چنین احتمال داد که افزایش ترشح پرولاکتین در سایر شرایط همانند فعالیتبدنی ممکن است با افزایش نروژنز همراه باشد(۵).در خصوص پاسخ پرولاکتین به مداخلههای مختلف فعالیت ورزشی (۶)، به نظر میرسد که تمرین بیهوازی (با شدت بالا) و هوازی (طولانی مدت) افزایش پرولاکتین را تحریک میکند درحالیکه متعاقب حضور در تمرینات قدرتی چنین پاسخی گزارش نشده است(۵). از طرفی بالاترین میزان غلظت پرولاکتین در شدیدترین فعالیتهای ورزشی گزارش شده است(۷). به همین دلیل شدت بعنوان یک ضرورت برای افزایش پرولاکتین مورد بررسی قرار گرفته است(۸).زیرا هیچ افزایشی در غلظت پرولاکتین بعد از فعالیت کوتاه مدت در۵۰ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی و ۶۵ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی (۹) گزارش نشده است. فعالیت اجراشده در شدتهای بالاتر از ۷۰ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی افزایش پرولاکتین را بعد از ۳۰ دقیقه در مردان تقویت کرده است(۱۰). از طرف دیگر از بررسی نتایج چنین بر میآید که برای ترشح پرولاکتین در حین فعالیت، زمان و شدت از اهمیت یکسانی برخوردارند. فعالیت با شدت پایین معمولاً به زمانی بیش از ۶۰ دقیقه برای افزایش معنادار در غلظت پرولاکتین نیاز دارد(۱۱).
( اینجا فقط تکه ای از متن فایل پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
از طرفی در مورد تأثیرات تمرینات طولانیمدت بر پرولاکتین نیز مطالعات بسیاری انجام شده است که نتایج متناقضی را در این مطالعات نشان دادهاند(۵) که به نظر می رسد به نوع و شدت تمرین وابسته بوده است. در خصوص افزایش فشار بیولوژیکی تمرین بر متغیرهای فیزیولوژیکی روشهای مختلفی مورد استفاده قرار گرفته است و در همین راستا تمرین انسدادی که دارای قدمتی در حدود ۴۰ سال میباشد، بعنوان یک مدل تمرینی خاص مورد توجه قرار گرفته است. این عمل سبب ایجاد یک حوضچه خونی موقت در عضو مورد تمرین شده و به دنبال آن تجمع مواد متابولیکی به ویژه اسیدلاکتیک به طور موضعی در عضو افزایش مییابد. براثرشرایط ایسکمی ایجادشده، پاسخهای هورمونی و سازگاریهای عضلانی را سبب میشود. لذا در این پژوهش اثرات حاد و مزمن و سازگاری در پاسخ فعالیت رکاب زدن همراه و بدون محدودیت جریان خون بر روی غلظت پلاسمایی هورمون پرولاکتین مورد بررسی قرار گرفت.
۱-۲- بیان مسئله تحقیق
فعالیت ورزشی هوازی و بیهوازی بصورت حاد میتواند باعث افزایش غلظت پرولاکتین خون شود(۵). پرولاکتین بعنوان یک هورمون پپتیدی عملکردهای بیولوژیکی مختلفی از جمله اثرات مستقیم بر تکثیر آستروسیتها(۳) یا سلولهای عصبی(۴) و بنابراین نوروژنز برعهده دارد. بنابراین میتوان چنین احتمال داد که افزایش ترشح پرولاکتین در شرایط دیگر (فعالیت ورزشی) ممکن است با افزایش نروژنز همراه باشد(۵). محرکهای داخلی و خارجی که باعث افزایش پرولاکتین میشوند بر روی نرون های عصبی هیپوتالاموس که محرک و بازدارنده پرولاکتین هستند تاثیر گذارند. عوامل بازدارنده (PIF[3]) و عوامل تحریککننده ([۴]PRF) پرولاکتین از سلولهای عصبی هیپوتالاموس به هیپوفیز قدامی ترشح میشوند که میزان ترشح پرولاکتین را توسط سلولهای لاکتوتروف تنظیم میکنند. همچنین دوپامین به عنوان اصلیترین بازدارنده پرولاکتین است(۱۲). بنابراین مکانیسمهای تحریکی برای پرولاکتین در نتیجه مهار فعالیت دوپامین و یا افزایش فعالیت محرکهای خود پرولاکتین است(۱, ۱۲). پرولاکتین همچنین در مکانهای خارج هیپوفیزی نیز تولید میشود، جایی که به وسیله عوامل موضعی تنظیمشده و بنابراین میتواند در یک روش مستقیم به عنوان عوامل رشدی، انتقالدهنده عصبی، تنظیمکننده ایمنی به روش آتوکرین یا پاراکرین عمل کند(۱, ۱۲). محرک آزادکننده پرولاکتین شامل کودک شیرخوار، نور، شنوایی، بویایی و استرس میباشد. پرولاکتین همچنین به شدت در پاسخ به فعالیت بدنی و بطور متوسط متعاقب فعالیت جنسی نیز افزایش مییابد(۱۳, ۱۴).
آثار فعالیت ورزشی بر روی پرولاکتین احتمالاً بوسیله آزاد شدن PRFs و از طرفی بازداری از رهایی PIFs تسهیل میشود. بنابراین PRFs در طول فعالیت بدنی اثرات مهارکنندگی دوپامین را از بین میبرند(۵). تغییر چندین PRFs (AVP [۵]و…) بعد از فعالیت ورزشی برای تأیید هایپرپرولاکتینمیا در طی فعالیت ورزشی پیشنهادشدهاند. علاوه بر این تغییرات [۶]PRL به غلظت لاکتات، دما، اسمولالیته و حجم خون نسبت داده شده است. در خصوص نروترنسمیترها نیز مسیرهای دوپامینرژیک،PRL را مهار میکنند درحالیکه مسیرهای سروتونرژیک، PRL را تحریک میکنند(۱۲, ۱۵). همچنین هستههای پارا ونتریکولار هیپوتالاموس یک نقش اساسی در میانجیگری تولید ۵-هیدروکسی تریپتوفان(۵-HT[7]) برای ترشح پرولاکتین بازی میکند(۱۶).
مداخلات تمرینی مختلفی برای پاسخهای پرولاکتین به فعالیت ورزشی استفاده شده است. به نظر میرسد که تمرین بیهوازی (با شدت بالا) و هوازی (طولانی مدت) افزایش پرولاکتین را تحریک میکند درحالیکه در تمرینات قدرتی چنین پاسخی گزارش نشده است(۵). به همین دلیل بالاترین میزان غلظت پرولاکتین در شدیدترین فعالیتهای ورزشی گزارش شده است(۷). فعالیت با شدت پایین معمولاً به زمانی بیش از ۶۰ دقیقه برای افزایش معنادار در غلظت پرولاکتین نیاز دارد(۵). مطالعهای که توسط استرادر و همکارانش[۸] انجام شد نشان داد که غلظت پلاسمائی پرولاکتین در فعالیت ۶۰ دقیقهای با شدت ۷۵ درصد حداکثر اکسیژن مصرفی یا در یک غلظت لاکتات تقریباً ۲ میلیمول بر لیتر افزایش میابد(۱۱). در همین راستا تاناکا و همکاران[۹] یک افزایش معنادار (تقریباً سه تا چهار برابر) در سطح پرولاکتین بعد از یک دوی ماراتن را نشان دادند(۱۷).
از طرفی در مورد تأثیرات تمرینات مزمن بر پرولاکتین نیز مطالعات بسیاری انجام شده است که نتایج متناقضی را در این مطالعات نشان دادهاند(۵). به طور ویژه در یک مطالعه مقطعی اسمالریدج و همکاران[۱۰]، نشان دادند که پاسخ پرولاکتین پلاسما بعد از مداخله هورمون آزادکننده تریپتوفان(TRH[11]) در مردان تمرین کرده استقامتی پیادهروی (تعداد : ۲۲ نفر، حداکثر اکسیژن مصرفی: ۴۵ میلیلیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) و دوندگان ماراتون)تعداد : ۱۸ نفر، حداکثر اکسیژن مصرفی: ۳/۶۰ میلیلیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) در مقایسه با مردان بی تمرین گروه کنترل (تعداد : ۲۰ نفر، حداکثر اکسیژن مصرفی: ۵/۳۸ میلیلیتر به ازای هر کیلوگرم وزن بدن) بیشتر بود، این نتایج نشان داد که ترشح پرولاکتین به سطح تمرین حساس است(۱۸). در مقابل این نتایج مطالعه بوسیله استرادر و همکاران نشان داد که پاسخ حاد دوچرخهسواری به مدت ۳۰ دقیقه با شدت متوسط بین آزمودنیهای بی تمرین و مسن تمرین کرده تفاوتی وجود ندارد. همچنین، غلظت پلاسمایی هورمون و پاسخ به تحریک TRH تفاوتی بین گروهها نداشت لذا پیشنهاد میشود که تنظیم پرولاکتین توسط تمرین استقامتی تغییر نمیکند (۹). از طرف دیگر، جک من و همکاران[۱۲] پرولاکتین را بعنوان یک هورمون نشانگر عملکرد ۵-HT بعد از تجویز خوراکی دوز حاد آگونیست ۵-HT بررسی کردند که یک اوج غلظت پرولاکتین پایین تر و نیز انتشار کلی پایین تر در ورزشکاران استقامتی نسبت به آزمودنیهای بی تمرین نشان دادند. در مجموع پیشنهادشده که این پاسخ نرواندوکراین پایین تر به خاطر یک تنظیم کاهشی در عملکرد گیرندههای مرکزی ۵-HT باشد(۱۹).
با این حال مطالعات نشان دادهاند که تمرین حاد(۲۰) و مزمن(۲۱) قدرتی تاثیر معناداری بر سطوح پایه PRL ندارد. برای مثال هیکسون و همکاران[۱۳] گزارش کردند که سطوح پایه PRL پلاسما در مردان و زنان بعد از ۹ هفته تمرین قدرتی تغییری نداشته است(۲۲).
از طرف دیگر مشخص شده است که نور، صدا، استرس، در دسترس بودن اکسیژن میتواند بر روی PIF و PRF در ترشح PRL تاثیر گذار باشد(۲, ۲۳). بهعنوان مثال، مشاهدهشده که در آزمونهای فزاینده هنگام قرارگیری در شرایط هایپوکسی حاد یک مانع برای ترشح پرولاکتین وجود دارد(۲۴) درحالیکه هنگام فعالیت تحت شرایط نورموکسی افزایش در غلظت پرولاکتین بدون محدودیت بوده است(۲۳). بنابراین یک ارتباط بین فشار اکسیژن و افزایش پرولاکتین در ورزش وجود دارد(۲۳, ۲۴). علاوه براین مطالعاتی نیز نشان دادهاند که افزایش غلظت پرولاکتین رابطه مستقیمی با درجه حرارت دارد(۲۵).
از طرفی در مورد فواید تمرینات انسدادی چنین بیان شده است که یک تمرین با شدت ۳۰ تا ۵۰ درصد از یک تکرار بیشینه تحت شرایط انسداد عروقی یا شرایط ایسکمیک میتواند جایگزین تمرینی با شدت ۷۰ تا ۸۵ درصد یک تکرار بیشینه بدون انسداد باشد. انسداد عروقی از این طریق سبب ایجاد یک حوضچه خونی موقت در عضو مورد تمرین شده وهمان طور که بیانشده به دنبال آن تجمع مواد متابولیکی به ویژه اسیدلاکتیک به طور موضعی در عضو افزایش مییابد و براثرشرایط ایسکمی ایجادشده، پاسخهای هورمونی و سازگاریهای عضلانی را سبب میشود. از طرفی دیگر در مطالعهای لوگر و همکاران[۱۴] نشان دادند که میزان لاکتات در گردش خون بر ترشح پرولاکتین تاثیر ویژهای دارد ولی مکانیسم دقیق آن کاملاً مشخص نیست(۱۰). بنابراین به نظر میرسد افزایش فشار عضلانی از طریق انسداد عروق آن بتواند با تولید لاکتات بیشتر باعث ترشح بیشتر پرولاکتین در سطح پاسخ و سازگاری شود ، اما این موضوع تاکنون مورد بررسی قرار نگرفته است. لذا در این مطالعه پژوهشگر برآن شده است تا اثرات حاد ، مزمن و سازگاری در پاسخ فعالیت هوازی رکاب زدن زیربیشینه همراه با محدودیت جریان خون را برروی سطوح پلاسمایی هورمون پرولاکتین مورد مطالعه قرار دهد و درصدد است به سوالات زیر پاسخ دهد:
۱-آیا یک جلسه فعالیت رکاب زدن زیربیشینه همراه با محدودیت جریان خون پا نسبت به فعالیت معمولی رکاب زدن زیربیشینه تأثیربیشتری بر سطح سرمی پرولاکتین دارد؟
۲- آیا ۳ هفته فعالیت رکاب زدن زیربیشینه همراه با محدودیت جریان خون پا نسبت به فعالیت معمولی رکاب زدن زیربیشینه تأثیر بیشتری بر سطح سرمی پرولاکتین دارد؟
۱-۳- اهمیت و ضرورت تحقیق
پرولاکتین بعنوان یک هورمون پپتیدی عملکردهای بیولوژیکی مختلفی برعهده دارد که از آن جمله میتوان به: تولیدمثل، رشد و نمو، هومئوستاز، سوخت و ساز بدن و تنظیم ایمنی و رفتار اشاره داشت(۱, ۲). مطالعات اخیر در تنظیم نروژنز نشان میدهد که پرولاکتین ممکن است یک عامل مربوط به نروپلاستیسیتی در بزرگسالان باشد(۵). در سیستم عصبی مرکزی، نشان داده شده است که پرولاکتین دارای اثرات مستقیم بر تکثیر آستروسیت ها(۳) یا سلولهای عصبی(۴) میباشد. شینگو و همکاران نشان دادند که پرولاکتین نروژنز را در ناحیه فوق بطنی در زمان بارداری افزایش میدهد(۴)، همچنین در موشهایی که ژن پرولاکتین آنها خاموش شده بود نروژنز در این ناحیه دچار اختلال شده بود که حاکی از نقش پرولاکتین در نروژنز در مغز است. با توجه به این یافتهها، پیشنهاد میشود که افزایش ترشح پرولاکتین در شرایط دیگر (فعالیت ورزشی) ممکن است با افزایش نروژنز همراه باشد(۵). پرولاکتین ناشی از ورزش همچنین ممکن است بعنوان یک استراتژی درمانی برای تحریک نروژنز ذاتی در نظر گرفته شود، بعنوان مثال افزایش نروژنز واکنشی ناحیه فوق بطنی در یک مدل از جوندگان که بوسیله ایسکمی سلولهای عصبی را از دست داده بودند نشان داده شد(۲۶).
تاکنون تحقیقات زیادی به اثرات تمرین انسدادی بر پاسخهای هورمونی و سازگاریهای عضلانی پرداختهاند و تأثیر این نوع تمرین بر روی هورمون پرولاکتین مورد توجه قرار نگرفته است. ازطرفی مشخص شده است که معمولا افراد جامعه به دلیل مشغلههای زندگی فرصت کافی را برای انجام فعالیتهای مداوم هوازی با زمانهای به نسبت طولانی ندارند .همچنین ازآنجایی که تمرین انسدادی فواید منحصر به فردی در زمینه بالینی هم دارد،زیرا با شدت ومدت کمتر و متناسب با فعالیتهای روزانه سازگاریهای تمرینی مثبتی ایجاد میکند(۲۷). بنابراین نتایج این مطالعه میتواند برای افراد غیرورزشکاری که در انجام تمرینات هوازی با مدت زمان نسبتا طولانی محدودیت دارند و یاتمایل ندارند فشار بالایی رامتحمل شوند مورد استفاده قرار گیرد از طرفی دیگر مشخصشده در شرایط هایپوکسی و ایسکمی غلظت پرولاکتین خون کاهش مییابد(۲۸)، و همچنین میزان لاکتات در گردش خون بر ترشح پرولاکتین تأثیر ویژهای دارد ، بنابراین به نظر میرسد افزایش فشار عضلانی از طریق انسداد عروق آن بایک مدت زمان وحتی شدت کمتر بتواند با تولید لاکتات بیشتر باعث ترشح بیشتر پرولاکتین در سطح پاسخ و سازگاری شود و هایپوکسی و ایسکمی ایجادشده در تمرینات انسدادی پاسخی متفاوت داشته باشد، لذا مطالعۀ حاضرمهم و ضروری به نظررسید.
۱-۴- اهداف تحقیق
جدول(۴-۸) نتایج حاصل از آزمون تی تک نمونه ای امنیت روانی کارکنان شبکه بهداشت و درمان ۵۰
جدول(۴-۹) نتایج حاصل از آزمون تی تک نمونه ای امنیت روانی کارکنان شبکه بهداشت و درمان ۵۱
جدول(۴-۱۰) نتایج حاصل از آزمون تی تک نمونه ای مشاهده پتانسیل کارکنان شبکه بهداشت و درمان ۵۲
جدول (۴-۱۱): رتبه بندی شاخص های رهبری امنیت مدار با بهره گرفتن از آزمون فریدمن ۵۳
جدول(۴-۱۲) نتایج حاصل از آزمون تی تک نمونه ای رهبری امنیت مدار بر رفتارکارکنان شبکه بهداشت و درمان ۵۴
فهرست نمودارها
عنوان صفحه
نمودار(۴-۱) توزیع فراوانی به تفکیک جنسیت ۴۳
نمودار(۴-۲) توزیع فراوانی سن آزمودنی ها ۴۴
نمودار(۴-۳) توزیع فراوانی تحصیلات آزمودنی ها ۴۵
نمودار(۴-۴) توزیع فراوانی نمونه ها به تفکیک سابقه خدمت ۴۶
نمودار(۴-۵) توزیع فراوانی نمونه ها به تفکیک پست سازمانی ۴۷
چکیده
پژوهش حاضر به منظور بررسی تاثیر مولفه های رهبری امنیت مدار بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان شهرستان بهشهر تهیه و تدوین گردیده است. گردآوری داده ها در این پژوهش به روش توصیفی از نوع پیمایشی است. جامعه آماری این تحقیق را کلیه کارکنان شبکه بهداشت و درمان شهرستان بهشهر به تعداد ۳۱۰ نفر تشکیل دادهاند که بر اساس جدول تعیین حجم نمونه مورگان تعداد ۱۵۶ نفر به روش نمونهگیری تصادفی طبقهای بر حسب جنسیت انتخاب شدند. ابزار
اندازه گیری این تحقیق پرسشنامه استاندارد کومب که دارای ۴ بعد در ابعاد اثربخشی روانی، امنیت روانی، مقبولیت کارکنان، مشاهده پتانسیل میباشد، استفاده شده است. روش تجزیه و تحلیل داده ها با آمار توصیفی و آمار استنباطی (شامل: آزمون تی تک نمونهای) با بهره گرفتن از نرم افزار spss انجام شد. نتایج تحقیق نشان داد رهبری امنیت مدار بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان شهرستان بهشهر اثرگذار بوده است.
فصل اول
کلّیّات پژوهش
مقدمه
امروزه، رهبری به انواع مختلفی از مهارت ها و شیوه های انعطاف پذیر، به منظور، مواجهه با چالشهای تغییر و تقاضاهای جدید نیازمند است.رهبری امنیت مدار یک رابطه مثبت، مبتنی بر نظریه رهبری است. رهبرامنیت مدار با ایجاد امنیت از طریق ارزشگذاری، مقبولیت و قدردانی و فراهم آوردن زمینه کاوش از طریق تأکید بر رشد، توسعه و پتانسیل و نیز رسیدگی به وظایف وموقعیت ها از طریق یک رویکرد مثبت، زمینه رشد ، یادگیری و نوآوری را در سازمان فراهم می آورد و سازمان را در جهت تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده، سوق می دهد.
رهبران خدمت گزار با ایجاد ویژگیهایی چون اعتماد، تعهد و گسترش فضای دوستی و مهرورزی میزان ارتباطات میان اعضای سازمان را گسترش داده و روابط اجتمایی سازمان را تقویت میکنند. علاوه بر این ویژگی ها که منجر به ارتقاءرضایت شغلی در سازمان است رهبران خدمت گزار با توسعه و آموزش پیروان همچنین تلاش جهت توانمندسازی آنها و توجه به مسئله یادگیری و یاددهنگی باعث تسهیل گامهای سازمان به سوی سازمان دانشی می شود.
رهبری امنیت مدار، رویکردی را در پیش می گیرد که به واسطه ی آن، سازمان ها قادر خواهند بود پویایی بین بهره برداری از منابع موجود که قابل پیش بینیتر و شناخته شده تربه نظر میرسند با نوآوری وتغییرریسک پیوند خورده است را مدیریت نمایند.بنابراین، وجود یک رهبرامنیت مدار به عنوان پایگاه امن برای کمک به اعضای سازمانی در مدیریت پویا بین امنیت و دلبستگی بهره برداری و نوآوری، ریسک و یادگیری کاوش ضروری است.
( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )
رهبری که به عنوان یک پایگاه امن محسوب می شود، به کارکنان زیردستش در توسعه حس اعتماد به نفس، خودمختاری، شایستگی، تأثیربخشی برخویشتن و احترام به خویشتن، کمک خواهد کرد.
بیان مساله
رهبری امنیت مدارسبکی از رهبری است که می تواند بعنوان یک پایگاه امن سازمان خود را تحت پوشش قرارد داده و نماینده ی رهبر اثر بخش در سازمان باشد(شمس و همکار،۱۳۹۱،ص۱۰).چراکه امکان فعالیت و همکاری موثردر محیط سازمان را همواره از طریق روابط انسانی توام با اعتماد فراهم
می نماید.امروزه سازمان ها با چالش های بسیاری در زمینه تغییرات فناوری،محدودیت منابع مالی،محدودیت انرژی و غیره مواجه هستند.در چنین اوضاعی سازمان ها در صدد دستیابی به عواملی هستند که به عنوان مزیت رقابتی زمینه ی بقا و ارتقای آنها را فراهم آورند.در جستجوی ایمن مزایای رقابتی آنها دریافته اند که عامل مهمی که می تواند منشاء ایجاد مزیت توسعه سازمان باشد، زمینه ی رشد سازمان را در مقایسه با سازمانهای دیگر را فراهم خواهد نمود.بهرمندی از نیروی انسانی متخصص،متعهد و دارای امنیت رفتاری کافی نوعی هدایت شرایط رفتاری مناسب رهبری بر کارمندان است چرا که رفتار کارمندان تحت تاثیر محیط سازمانی و برخورد مدیریت با عوامل می باشد و می تواند این رفتار مدیر بر عملکرد کارکنان تاثیرمثبت بگذارد(خوشبخت وهمکاران،۱۳۹۱،ص۱۹).
مدیران مسئولند انگیزش لازم را در کارکنان به وجود آورند تا آنها مشاغل خود را به خوبی انجام دهند.درحالی که ممکن است مهارتهای مدیریتی برای فعالیتهای مرتبط با وظیفه افراد کافی باشد، انگیزش کارکنان و خلاقیتهای سازمانی نیاز به رهبری دارد رهبری موضوعی است که از دیرباز نظر محققان وعموم مردم را به خود جلب کرده است. موضوعی که اخیراً توجه اکثر محققان را به خود جلب کرده این است که چه نوع رفتار رهبری در فرایند سازمانی مفید خواهد بود.نوع سبک رهبری و ایجاد انگیزش در افراد توسط رهبر نسبت به سایر موارد مؤثر در به موفقیت رسیدن تیم یا سازمان از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. چنانچه سایر عوامل مؤثر در موفقیت تیم مطلوب باشد، ولی سبک رهبری در پیروان انگیزش لازم را ایجاد نکند، نمیتوان انتظار داشت که آن تیم یا سازمان به اهداف خود نائل آید(خسروی نژاد،۱۳۹۲، ص۱۳). بهترین مدیر کسی است که به حرف کارکنان گوش داده و موجبات انگیزش آنها را فراهم می آورد. مولفه های تاثیر رهبری امنیت مدار بر رفتار کارکنان در این پژوهش از دیدگاه شمس و خلیجیان از دانشگاه الزهرا می باشد که مورد بررسی قرار گرفته است. بر این اساس پژوهشگر نسبت به بررسی وضعیت مولفه های رهبری امنیت مدار بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت ودرمان شهرستان بهشهر اقدام نموده است.
اهمیت و ضرروت پژوهش
سازما نها و نهادهای امروزی ملزم هستند سلامت و کمال واقعی را جست و جو کنند وزمینه های بقا، انتظام و بالندگی را برای خود به ارمغان آورند. از اینرو، در عصر حاضر، از مدیران انتظار میرود راهبردها را طراحی، تدوین و اجرا کرده و از سرمایه معنوی سازمان به عنوان دارائی های نامشهود که شامل قابلیتها و شایستگی های منابع انسانی است پاسداری و حمایت کنند. از مدیران و رهبران سازمانها انتظار می رود که از توانمندیهای لازم برای مهار بینظمیها وتناقضات برخوردار باشند. آنان باید صادقانه بپذیرند که مسئول تبدیل تهدیدها به فرصتها هستند.رمز موفقیت آنان در این فرایند دشوار این است که در رویه ها و روش های خود انعطا ف پذیرتر، درانجام کارها باهو ش تر، برای تصمیم گیری در شرایط پیچیده سریعتر، در جلب رضایت مشتری وارباب رجوع موفقتر و در اجرای تغییرات بنیادی و گسترده ثابت قدم و مطمئنتر باشند(خوشبخت و همکاران،۱۳۹۱،ص۳۲) .با این اوصاف سازمانهای سده بیست و یکم شکلی متفاوت از سازمانهای سنتی پیدا کرده اند. در این سازمانها علاوه بر انرژی، نیروی فکر و خلاقیت کارکنان نیز مدیریت میگردد. تحت این شرایط نه تنها روش های سلسه مراتب دستوری کنترلی مناسب نخواهد بود بلکه کارکنان باید خودشان ابتکار عمل نشان دهند و برای حل مشکلات خود سریعاَ اقدام و در تیمهایی که کاملاَ خود گردان هستند ایفای نقش نمایند(عابسی، کرد، ۱۳۸۸،ص۲).
اما در سال های اخیر در بازگشتی آگاهانه نسبت به ایده ها و رویکردهای شخصیتی رهبری ودر قالبی نو و تحت عنوان نظریه های اسناد رهبری،رهبری فره مند،رهبری خدمتگزار و رهبری تحول آفرین، نقش خود را در توانمندسازی کارکنان دو چندان نموده است. چراکه رهبری کارآفرین بخشی از پارادایم جدید رهبری است و بیانگر فرایندی است که افراد را متحول کرده و با ارزش ها، خصیصه های اخلاقی و اهداف بلند مدت در ارتباط است. همانطورکه بای هام و ویلسون معتقدند مدیران نقش مهمی در شکل گیری ادراکات زیر دستان از محیط های کاری خود ایفا می کنند و توانمندسازی نقش مدیران را در سازمان ها کاهش و کم رنگ نمی سازد بلکه نقش مدیران و رهبران را در ایجاد محیط توانمندساز بسیار حائز اهمیت می سازد (حسن پور و همکاران،۱۳۹۰، ص۱۶).
اهداف پژوهش
الف) اهداف کلی:
۱-تاثیر مولفه های رهبری امنیت مدار بررفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان شهرستان بهشهر
۲- ارائه پیشنهادها وراهکارهای مناسب به مسوولان ذیربط در این زمینه
ب) اهداف ویژه
تعیین تاثیر مولفه های اثر بخشی روانی بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان
تعیین تاثیر مولفه های امنیت روانی بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان
تعیین تاثیر مولفه های مقبولیت بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان
تعیین تاثیر مولفه های مشاهده پتانسیل بر رفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان
تعیین وضعیت رتبه بندی مولفه های رهبری امنیت مدار
سوالات پژوهش
الف) سوال اصلی:
تاثیر مولفه های رهبری امنیت مدار بررفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان شهرستان بهشهر چگونه است؟
ب) سوالات ویژه
تاثیر مولفه های اثربخشی روانی بررفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان چگونه است؟
تاثیر مولفه های امنیت روانی بررفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان چگونه است؟
تاثیر مولفه های مقبولیت بررفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان چگونه است؟
تاثیر مولفه های مشاهده پتانسیل بررفتار کارکنان شبکه بهداشت و درمان چگونه است؟
تعاریف مفاهیم واصطلاحات
الف- تعاریف نظری
رهبری امنیت مدار: یک رابطه مثبت، مبتنی بر نظریه رهبری است که با ایجاد امنیت از طریق ارزشگذاری، مقبولیت و قدردانی و فراهم آوردن زمینه کاوش از طریق تأکید بر رشد، توسعه و پتانسیل و نیز رسیدگی به وظایف وموقعیتها از طریق یک رویکرد مثبت، زمینه رشد ، یادگیری و نوآوری را در سازمان فراهم می آورد و سازمان را در جهت تبدیل شدن به سازمان یادگیرنده، سوق میدهد(حسنی وهمکاران، ۱۳۹۲،ص۹۱).
اثربخشی روانی: اثر بخشی یعنی انجام کارهای درست به نحوی که بطور دقیق متناسب با هدف باشد و کارایی یعنی انجام درست کارها و توانایی به کارگیری حداقل منابع برای دست یابی به اهداف سازمانی (بختیاری،۱۳۸۱،ص۳۴).
امنیت روانی: رهایی از نگرانی ها و ایمنی درمقابل خطرات و همچنین معیارهایی قراردادی برای تضمین ایمنی یک کشور، شخص یا چیزی که از ارزشی برخوردار است(عابسی،۱۳۸۸،ص۴۵).
مقبولیت: منظور از مقبولیت، پذیریش عمومی است. اگر کارکنان به درخواست مدیر یا گروهی برای فعالیتی، تمایل نشان دهند و خواستار اعمال حاکمیت از طرف آن مدیر یا گروه باشند مقبولیت گفته میشود(قمی،۱۳۸۷،ص۵۶)