وبلاگ

توضیح وبلاگ من

طرح های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها با موضوع تجربه دینی شناختاری در ...

 
تاریخ: 29-09-00
نویسنده: فاطمه کرمانی

« أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ »[۴۰۵]. به واقع اگر چنین تجربه‌ای برای توده مردم ممکن نبود، دلیلی وجود نداشت که خداوند انسانها را به چنین راهی دعوت کند و از آنها بخواهد که در این راه قدم بگذارند.

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

۲ـ آیاتی که نرسیدن به این تجارب را محصول غفلت و بی‌توجهی می‌داند. به بیان دیگر این تجارب برای همگان همیشه میّسر است و اینکه عده‌ای بدان دست پیدا نمی‌کنند به خاطر آن است که این گروه چشم خود را بر روی حقایق بسته‌اند. « لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَهٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ»[۴۰۶] علامه طباطبایی در ذیل این آیه می‌فرماید: این آیه به صورت غیر مستقیم می‌گوید که در حیات دنیوی هم دیدن حقایق ممکن بوده است و لیکن غفلت با عث شده که به آنها توجه نشود. زیرا کنار رفتن پرده و غفلت مرهون آن است که تجربه در دنیا هم ممکن بوده باشد.[۴۰۷]
۳ـ آیاتی هستند که منکران این تجارب را مذمت و نکوهش می‌کند. این گروه چنان با حقیقت عناد و کینه دارند که حتی اگر تمامی پرده‌ها کنار رود و همه حقایق را ببینند، باز هم آنها را انکار می‌کنند و نمی‌پذیرند: « وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَهَ وَکَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلا مَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا »[۴۰۸] گروهی از مردم از سر عناد و کنیه ورزی حتی اگر بارزترین تجارب را که برای دیگران قابل دسترسی نیست مشاهده کنند ایمان نمی‌آورند.
۴ـ دسته‌ای که نرسیدن به این تجارب را محصول مریضی قلب و زنگار گرفتن قلب می‌داند.
«کَلا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ،کَلا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ»[۴۰۹] خداوند بی‌توجهی به آیات خود را به خاطر مریضی قلب انسانها می‌داند. مریضی که به دست خود آنها صورت گرفته است.
۵ـ دسته‌ای از آیات که کافران را ظاهرنگر معرفی می‌کند و آنها را از باطن عالم بی‌خبر می‌داند.
«یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ»[۴۱۰] این آیه به زیبایی ظاهر عالم را در برابر آخرت قرار داده، به این معنا که آخرت باطن دنیاست. کافران به ظاهر دنیا مشغولند و از باطن دنیا غافل و بی‌خبرند تا زمانی که مرگ آنها فرا برسد و به چشم یقین بتوانند تمامی حقایق را مشاهده کنند.
۶ـ آیاتی که پیامبران را صاحبان بالاترین انواع تجربه دینی معرفی می‌کند:
«وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۴۱۱] و درباره تجربه پیامبر اسلام می‌فرماید: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» [۴۱۲] این آیات مراتب بالای تجارب را به پیامبران نسبت می‌دهد و ایشان را صاحب سرّ الهی قلمداد می‌کند.
۷ـ دسته‌‌ای که تجارب انبیاء را متنوّع توصیف می‌کند. «وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْیًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولا »[۴۱۳]. تجارب انبیاء به یک شیوه نبوده بلکه خداوند با هر کدام از پیامبرانش به روشی تکلم می‌نموده است.
۸ـ آیاتی که فاقدان این تجارب را در دنیا، بی‌بهره از تجارب اخروی می‌داند. « وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلا»[۴۱۴] حیات دنیوی مقدمه‌ای برای حیات اخروی است. هر کس در این دنیا چشم خود را باز نکند و کور بماند، در قیامت هم کور محشور خواهد شد و از نعمات مادی و معنوی آن روز و مشاهدات عمیق آنروز بی‌بهره است.
۹ـ دسته‌ای که این تجارب را مفید یقین و اطمینان معرفی می‌کند. « وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»[۴۱۵] علامه طباطبایی این آیه را نشان گر آن می‌داند که این مشاهدات باعث یقین می‌شوند. «قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»[۴۱۶] این سری آیات اثر روانی و عاطفی را نیز برای تجارب ادراکی به رسمیت می‌شناسند و مهمترین انواع یقین را در اینجا نشان می‌دهد.
۱۰ـ دسته‌ای که از مردم می‌خواهد در آیات آفاقی و انفسی تدبّر کنند.
« سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»[۴۱۷] این که می‌فرماید ما نشان می‌دهیم برای آن است که مردم خود می‌توانند آفاق و انفس را ببینند و این نشان دادن خداوند امری فراتر از رؤیت عادی بشری است. این آیه شریفه آیات خداوند را به دو دسته تقسیم نموده است. آفاقی و انفسی. آیاتی که در درون جان ما وجود دارد و آیاتی که خارج از نفس ما قرار دارد این دو زمینه محمل دو نوع تجربه در انسان هستند و علل دریافت دو نوع حقیقت رانشان می‌دهند.
۱۱- آیاتی که به نوعی ردّ و بدل شدن کلام در تجارب، که برترین نوع تجارب دینی است دلالت می‌کند. « وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا»[۴۱۸] ن آن است
،« مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ »[۴۱۹] برخی معتقدند که تجاربی که در آنها لفظ رد و بدل شود کاملترین نوع تجارب دینی است و بنابراین تجربه پیامبران از این حیث نیز برتر از تجربه دیگران است. مثل احمد نراقی که تجربه دارای کلام را بسیار کاملتر از دیگر تجارب می‌داند. خداوند تجارب پیامبران و غیر ایشان را حاوی کلام و لفظ می‌داند و بین ایشان مطالب به صورت لفظی رد و بدل شده است. با بررسی این آیات نتایج مهمی به دست می‌آید که در اینجا به آنها اشاره می‌کنیم:
۱ـ این آیات امکان چنین تجاربی را امری مفروغ عنه می‌گیرند و فقط به کیفیت و محتوای آنها می‌پردازند. بنابراین قرآن درباره امکان چنین تجاربی صحبت نمی‌کند و به سایر مسائل مربوط می‌پردازد.
۲ـ تجارب شناختی طیف وسیعی را در برمی‌گیرد و منحصر در نوع خاصی نیست و هر کدام از این موارد زیر مجموعه‌های زیادی در درون خود دارا می‌باشد.
۳ـ برخی از تجارب مذکور زبانی است که در آنها کلام و لفظ رد و بدل شده و برخی دیگر مشاهده و اموری از این قبیل بوده است.
۴ـ این تجارب فقط تجربه حسی نیستند و با ادعای آلستون که تجارب را صرفاً حسی می‌داند مطابقت نمی‌کند مگر اینکه ما معتقد باشیم وی معنای عامّی را از ادراک قصد نموده است. حتی لزوماً همه ساختارهای آنها شبیه ساختار حسی نیست. ( در تجربه‌های شهودی فقط دو عنصر مدرِک و مدرَک وجود دارد و واسطه‌ای وجود ندارد).
۵ـ تجارب را از یک حیث می‌توان به دو بخش نبوی و غیر نبوی تقسیم نمود.
۶ـ بخشی از آیات به شرایط چنین شناختی می‌پردازد و اصولی را که این شناخت ها بر پایه آن پی‌ریزی شده بیان می کند.
۷ـ بخشی از آیات به موانع شناخت و عواملی که باعث دست نیافتن به شناختی صحیح می‌شود می‌پردازد.
۸ـ مخاطبان این تجارب مختلف‌اند و از یک قشر خاص و یا گروه خاص نمی‌باشند.
۹ـ این تجارب علی الاصول برای همه مردم ممکن است و عده‌‌ای خودآگاه و ناخودآگاه از این تجارب بی‌بهره می‌مانند.
۱۰ـ این تجارب دارای حجیت و ارزش معرفت شناختی هستند و می‌توانند اساس باورهای ما را فراهم کنند.
۱۱-این تجربه‌ها در یک سطح نیستند و سطوح مختلفی را در برمی‌گیرند.
۱۲- این تجارب، شناختی نسبت به عالم هستی و موجودات آن در اختیار ما می‌گذارد.
۱۳- برخی از این تجارب با حالات روانی و احساسات درونی همراه است.
۱۴- تفسیر تجارب به صورت دلخواهی و گزاف ممکن نیست، بلکه این تجارب به صورت مستقیم بوده و بر علل خاص دلالت می‌کنند.
۱۵- متعلّقات این تجارب اگر چه مختلف است و لیکن در طول هم قرار دارند. در ادامه به تفصیل موارد یاد شده و تقسیمات مورد نظر خواهیم پرداخت.
انواع ادراک در تجربه‌های دینی قرآن
تجارب دینی در قرآن را می‌توان به اعتبارات مختلف تقسیم کرد. یکی از آن تقسیم‌ها، تقسیم به اعتبار انواع ادراک‌های موجود در قرآن است. تجربه‌های امر قدسی در قرآن متعدد است. در میان ادراکهای معروف ( حسی، خیالی، عقلی، شهودی) به ادعای مفسرین قرآن همه این ادراکها به چشم می‌خورد و ما به این موارد اشاره می‌کنیم:
۱ـ ادراک حسی:
۱ـ « إِذْ رَأَى نَارًا فَقَالَ لأهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى»[۴۲۰] این آیه از جمله آیاتی است که در ادیان دیگر ( یهودیت و مسحیت) هم مورد تأیید واقع شده و آنرا به عنوان تجربه‌ای دینی قلمداد نموده‌اند. ظاهر آیه این است که حضرت موسی (ع) بادرک حسی با آتش محسوس مواجه شده است و از ورای آن صدای خدا را شنیده است. بنابراین آتش و صدای خدا هر دو حسی بوده‌اند و درک حضرت موسی (ع) هم حسی بوده است. مخصوصاً که در برخی آیات دیگر اشاره شده که آتش در درخت و شجره وجود داشته است.
« فِی الْبُقْعَهِ الْمُبَارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ أَنْ یَا مُوسَى »[۴۲۱] در بسیاری از کتب کلامی نیز این درک را حسی دانسته‌اند[۴۲۲] و تجربه خداوند را در شی‌ء محسوس نامتعارف دانسته‌اند. این قرآئن باعث می‌شود انسان یقین پیدا کند که این از موارد تجربه حسی است.
اما علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه اشاراتی دارند که از آن برمی‌آید ایشان این تجربه را حسی نمی‌داند. وی می‌فرماید: فقط حضرت موسی این آتش را دید و این آیه از مصادیق تکلم بی‌واسطه خدا با بشر است که در آیه شریفه « و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا» به آن اشاره شده است. اگر ما این سخن علامه را بپذیریم و نظریه مشهور را که این آیه را از مصادیق « من وراء حجاب» می‌داند نپذیریم، یقیناً این تجربه تجربه‌ای حسی نیست و بهتر است آنرا از نوع چهارم که درک شهودی است بشماریم. این مطلبی است که علامه آنرا در ذیل سوره طه مطرح می‌کند.[۴۲۳] اما علامه در ذیل سوره شوری مطلب دیگری می‌فرماید. وی در‌آنجا تجربه حضرت موسی را از مصادیق « من وراء حجاب» می‌داند و در نتیجه آنرا تجربه‌ای حسی می‌داند. بنابراین علامه در دو جای تفسیر خود دو نظریه را مطرح می‌کنند و دو قول دارند و باید به اختلاف دو نظریه ایشان توجه کافی شود.[۴۲۴]
۲ـ « فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ، وَنَزَعَ یَدَهُ فَإِذَا هِیَ بَیْضَاءُ لِلنَّاظِرِینَ»[۴۲۵]
استدلال به این آیه در صورتی ممکن است که ما اشیاء محسوس غیر متعارف را از مصادیق تجربه دینی[۴۲۶] بشماریم در این صورت معجزات انبیاء در شمار تجارب دینی به شمار می‌روند. معجزاتی که انبیاء برای ارشاد و هدایت مردم می‌آوردند همگی از قبیل امور محسوس بودند و یا اینکه دارای آثار محسوسی بودند اما به صورتی نامتعارف بودند که باعث می‌شد مردم آنرا دینی محسوب نمایند.
۳ـ « إِذْ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ هَلْ یَسْتَطِیعُ رَبُّکَ أَنْ یُنَزِّلَ عَلَیْنَا مَائِدَهً مِنَ السَّمَاءِ »[۴۲۷] آنچه حواریون از حضرت عیسی (ع) درخواست نمودند امری عادی نبود. بلکه امری غیر طبیعی بود که از آسمان بیاید و باعث شود ایمان آنها اضافه شود. در عین حال این سفره آسمانی امری محسوس و قابل تجربه حسی است. بنابراین ما می‌توانیم تجارب حسی را به دو قسم تقسیم نمائیم. اشیاء محسوس متعارف و اشیاء محسوس غیر متعارف. هر دوی اینها می‌توانند متعلّق تجربه دینی حسی واقع شوند. در عین حال مواجهه با امر قدسی و متعالی هستند و باعث افزایش ایمان انسانها می‌شود.
۴ـ «قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ، قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَهً مِن اثر الرسول»[۴۲۸] جای پای اسب حضرت جبرئیل(ع) امری محسوس بود که مورد توجه سامری واقع شد و همین امر سبب گردید از آن استفاده سوء کند. بنابراین یک شی محسوس که مورد ادراک حسی واقع شده بود و در آیه ذکر شده است.
علامه طباطبایی در این آیه نیز راه متفاوتی را می‌پیماید. وی معتقد است که سامری با قلب خود این شیء را دید. بنابراین تجربه حسی نبوده است. به نظر می‌رسد که این قول علامه مورد خدشه باشد. زیرا آیه صراحتاً از دیدن حسی (بصرت) صحبت می‌کند که نشان دهنده نوعی تجربه حسی است.[۴۲۹]
۵ـ « فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا»[۴۳۰] حضرت مریم (ع) با جبرئیل روبرو گردید و او را دید و با او سخن گفت. لفظ ( بشراً) دلالت بر این دارد که این رؤیت حسی بوده و جبرئیل لباس محسوس پوشیده است. و این منافات با آن ندارد که خدا فرمود ما روح خود را فرستادیم. زیرا روح بنابر قولی اسم دیگر جبرئیل است. و حتی اگر اسم فرشته‌ای دیگر هم باشد به بحث ما لطمه‌ای نمی‌زند. و مراد این نیست که حضرت مریم شیء غیر محسوس را دیده است. فقط بحث درباره واژه « تمثّل» باقی می‌ماند که در ظاهر اشاره به عالم مثال و خیال متصل است و ربطی به حس ندارد.
علامه طباطبایی که معتقد است این رویت حسی بوده است[۴۳۱]، این واژه را چنین تفسیر می‌کند، که موجودی که خود را نشان داد مال عالم مثال بود و لیکن خود را به صورت محسوس نشان داد اگر چه حقیقت او محسوس نبود.
چیتیک هم عبارتی را از فتوحات ابن عربی نقل می‌کند که[۴۳۲] دلالت بر این دارد که حضرت مریم(ع) جبرئیل را به صورت محسوس ادراک نموده است. بنابراین به نظر می‌رسد که تجربه حضرت مریم(ع) تجربه‌ای حسی بوده است. با این حال استاد جوادی آملی این تجربه را حسی نمی‌داند و آنرا مثال[۴۳۳] مطلق معرفی می‌کند. اگرچه کلام ایشان دو پهلو است و می‌توان آنرا توجیه نمود.
۶ـ دحیه کلبی:در روایات زیادی به این نکته اشاره شده که جبرئیل به صورت مرد عربی به نام دحیه کلبی خود را به پیامبر نشان می‌داد و مردم عادی می‌توانستند او را ببینند. این نشان دهنده آن است که جبرئیل به صورت محسوس ظاهر می‌شده و تجربه مردم از او تجربه حسی بوده است. روایات دیگری هم ذکر شده که فرق گذارده‌اند بین اینکه پیامبر جبرئیل را در خواب بییند یا اینکه در بیداری ببیند و اگر او را در خواب ببیند. مقام نبوت[۴۳۴] دارد و اگر در بیداری ببیند مقام رسالت دارد که ظاهر این احادیث آن است که جبرئیل به صورت محسوس دیده می‌شده است.
بنابراین وجود تجارب دینی حسی از منظر قرآن امری قابل اثبات و پذیرش است. اما اینکه ما مانند آلستون این تجارب را بسیار محدود بدانیم و فقط تجربه دینی را حسی بدانیم قابل پذیرش نیست اگر چه برخی اساتید اصرار دارند که وی معنای عامّی از ادراک را مدّ نظر داشته است. اما در قصه دحیه کلبی هم اختلافاتی وجود دارد. برخی دحیه کلبی را محسوس و برخی مثالی توصیف نموده‌اند. برای مثال، چیتیک به نقل از ابن عربی می‌گوید که دحیه کلبی به صورت جسد متخیل برای پیامبر ظاهر شد یعنی درک او به صورت محسوس صورت گرفته است.[۴۳۵] اما در مصباح الانس (در بحث کشف سر کلی – اصل دوازدهم) آمده است که پیامبر و یارانش دحیه کلبی را در عالم مثال مشاهده نمودند.[۴۳۶] منشاء این اختلاف اقوال در نوع تلقی افراد از آیات و روایات است. هر کدام بنابر اصول و قواعد و همچنین قرائن موجود در کلام بیانی را انتخاب می‌کند.
سؤالی که در اینجا مناسب است این است که آیا تجربه پیامبر فقط در یک قوه او صورت گرفته یا این که تجربه او در تمام ساحت‌های وجودی پیامبر صورت گرفته است؟ آنچه ما می‌خواهیم در اینجا مطرح کنیم این است که لااقل برخی از تجارب انبیاء در تمامی ساحت‌های او صورت گرفته و فقط در یک ساحت صورت نگرفته است. یعنی پیامبر تجربه‌هایی را پشت سر گذرانده که در آنها هر سه نوع ادراک حصولی و همچنین ادراک حضوری صورت گرفته است.
ملاصدرا در اسفار بیان می‌دارد که برخی از کسانی که با این علوم آشنایی کامل نداشته‌اند گمان کرده‌اند که پیامبر ادراک حسی نسبت به فرشته وحی نداشته است. اما این حرف نادرست است.
دلیل این سخن در دو مقدمه قرار دارد: اول اینکه نفس شامل تمام قوای خود است و این باعث تعدد نفوس نمی‌شود. « النفس فی وحدتها کل القوی…» مقدمه دوم اینکه پیامبر انسان کامل است و دارای قوای متعددی است و تمام قوای او باید به کمال خود برسند و اگر برخی از این قوا مدرک قدسی نداشته باشند به کمال نخواهند رسید. ملاصدرا درباره کیفیت نزول وحی و ارتباط با عالم قدس می‌گوید:
«… یتمثل لروحه البشری صوره ما شاهد ها بروحه القدس و تبرز منها الی ظاهر الکون، فیتمثّل للحواس الظاهره سیما السمع و البصر لکونها اشرف الحواس الظاهره، فیری ببصره شخصاً محسوساً فی غایه الحُسن و الصباحه و یسمع بسمعه کلاماً منظوماً فی غایه الجوده و الفصاحه …. وهذا الامر المتمثل بما معه او فیه لیس مجرد صوره خیالیه لا وجود لها فی خارج الذهن و التخیل، کما یقوله من لا حظّ له من علم الباطن و لا قدم له فی اسرار الوحی و الکتاب کبعض اتباع المشائین….[۴۳۷]
در مواردی از قرآن هم که اشاره شد که وحی به قلب و به صورت شهودی صورت گرفته است، سایر قوا نیز به صورت تبعی توانسته‌اند به نوبه خود از این مشاهده استفاده کنند.
۲ـ ادراک خیالی:


فرم در حال بارگذاری ...

« پروژه های پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاه ها در مورد برنامه ریزی استراتژی صادرات ...فایل پایان نامه با فرمت word : بررسی ... »
 
مداحی های محرم